کاباره | بار، رستوران، مشروبفروشی، میخانه، میکده |
کابل | سیم |
کابوس | 1 بختک 2 افکاروهمآلود، توهمات، 3 شبح |
کابین | 1 صداق، مهریه، مهر 2 اتاقک |
کابینه | 1 دولت، هیئتدولت 2 دفتر 3 آبریزگاه |
کاپیتان | 1 ناخدا، ناوبان 2 ارشد، رهبر 3 فرمانده |
کاتب | ثبات، دبیر، صاحبقلم، قلمزن، کاغذنویس، مترسل، محرر، منشی، نامهنویس، نگارنده، نویسنده، وراق |
کاتوزی | روحانی، زاهد، عابد |
کاتولیک | 1 صلیبی، عیسوی، مسیحی 2 جاثلیق |
کاج | 1 احول، کاژ، لوچ 2 تپانچه، سیلی، کشیده 3 کاش |
کاچ | 1 احول، دوبین، کاج، کژبین، لوچ 2 آبگینه، شیشه 3 تارک، چکاد، فرق، هباک |
کاخ | 1 ارگ، صرح، قصر، قلعه، کوشک، 2 باران، مطر & کلبه، کوخ |
کاخنشین | پادشاه، قصرنشین & کوخنشین |
کادر | 1 چارچوب، قاب 2 پرسنل، کارمند، مستخدم |
کادو | ارمغان، تحفه، هدیه |
کاذب | 1 دروغپرداز، دروغگو 2 دروغی، دروغین & راستین، صادق |
کار | 1 پیشه، حرفه، شغل، کسب، مشغله 2 نقش، وظیفه 3 منصب 4 عمل، فعل، کردار 5 امر، ماجرا 6 ساخت، صناعت 7 تقدیر، سرنوشت، مرگ 8 اتفاق، پیشامد، حادثه، ماوقع 9 مساله، موضوع 1 0 اثر، هنر 1 1 جنگ، کارزار 12 کشتوکار 31 کاسبی |
کارآ | فعال، کارآمد، کاردان، کاری، موثر |
کارآزموده | باتجربه، حاذق، خبره، قابل، کارآمد، کاردان، کارکشته، مجرب & بیتجربه، تازهکار |
کارآگاه | 1 بازرس، جاسوس، مفتش، منهی 2 باخبر، مطلع |
کارآمد | باتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر & بیتدبیر، بیفکر |
کارآموز | تازهکار، شاگرد، کارورز، مبتدی |
کارآیی | آزمودگی، توان، شایستگی، کاردانی، لیاقت |
کاربر | کاردان، لایق |
کاربرد | استعمال، استفاده، مصرف |
کارپرداز | 1 پیشکار، عامل 2 قنسول، کنسول |
کارت | فیش، ورق، ورقه |
کارتشناسایی | سجل، شناسنامه، ورقههویت |
کارتل | شرکت، شرکتفراملیتی، کمپانی، کنسرسیوم |
کارتن | 1 جعبهمقوایی 2، پروندهدان، جزوهدان 3 مقوا |
کارخانه | 1 کارگاه 2 ماشینخانه 3 نگارخانه، نگارستان 4 آشپزخانه، مطعم، 5، زرادخانه، قورخانه |
کارد | چاقو، خنجر، دشنه، ساطور، قداره، قمه، نشتر، نیشتر |
کاردان | آزموده، استاد، باکیاست، بصیر، حاذق، خبره، خبیر، سیاستمدار، قابل، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاربر، کارشناس، ماهر، متخصص، مجرب، مدبر، مطلع & بیتجربه |
کاردانی | آزمودگی، استادی، بصیرت، تخصص، حذاقت، خبرگی، کارآیی، کارآزمودگی، مهارت، وقوف 2، فوقدیپلم & بیتجربگی |
کاردک | شفره، کاردچه، کزلک، گزلک |
کاردینال | اسقف، خلیفه، کشیش، مطران |
کارزار | آرزم، پرخاش، پیکار، جنگ، حرب، دعوا، رزم، محاربه، مقاتله، نبرد، وغا |
کارساز | 1 عامل، کارطراز، کارگشا، مباشر 2 چارهجو، چارهگر، راهگشا 3 اثربخش، موثر |
کارشکن | اخلالگر، اشکالتراش، جلوگیر، مانع، مخل |
کارشکنی | اخلال، اخلالگری، اشکالتراشی، جلوگیری، ممانعت |
کارشناس | 1 خبره، کاردان، متخصص، وارد & لیسانس، لیسانسیه |
کارفرما | آقا، ارباب، استاد، صاحبکار، مخدوم & کارگر |
کارکرد | بازده، راندمان، عملکرد، محصول |
کارکرده | 1 مستعمل 2 کارکشته، مجرب |
کارکشته | آزموده، خبره، ماهر، مجرب، ورزیده |
کارکن | 1 کاری 2 رنجبر، زحمتکش، کارگر 3 مسهل، منجز، منضج |
کارگاه | 1 آتلیه 2 کارخانه 3 نگارخانه، 4 کارگه |
کارگر | 1 زحمتکش، عمله، فعله 2 ثمربخش، موثر، نافذ 3 کاری 4 مزدور 5 پیشهور، هنرمند & کارفرما |
کارگری | عملگی، فعلگی |
کارگزار | پیشکار، عامل، مامور، مباشر، متولی، ناظر، وکیل |
کارگزاری | عاملی، کارگشایی، ماموریت، مباشرت |
کارمایه | انرژی، نیرو |
کارمزد | اجر، اجرت، حقالعمل، مزد |
کارمند | اداری، پرسنل، عضو، کادر، مامور، مستخدم |
کارنامه | 1 بیلان 2 تصدیق، دانشنامه، دیپلم، گواهینامه، مدرک 3 تاریخ، سرگذشت |
کاروان | قافله، کاربان |
کاروانسالار | جلودار، ساربان، ساروان، قافلهسالار، کاروانکش، نقیب |
کاروانسرا | 1 خان، رباط، کاروانخانه، کاروانگاه 2 مهمانخانه 3 اتراقگاه، منزلگاه |
کارورز | 1 کارآموز 2 تازهکار، نوچه 3 کارکن، کارگر |
کاره | 1 کارآمد، موثر 2 صاجبمقام & بیکاره |
کاری | 1 کارگر 2 اثربخش، موثر 3 زحمتکش 4 ساعی، فعال، کارآمد، کارآ |
کاریز | آبرو، قنات، کهریز |
کاریزگر | چاهکن، کاریزساز، کاریزکن، مقنی |
کارسازی | 1 پرداخت، تادیه 2 چارهجویی، چارهگری |
کازینو | قمارخانه |
کاژ | 1 احول، کاچ، کژبین، لوچ، 2 کاج |
کاژی | احولی، دوبینی، لوچی |
کاس | کوس، نقاره 2 فرورفته، مقعر 3 پیاله، جام، کاسه 4 گارسه 5 خوک 6 تیره، کبود |
کاسب | 1 بازاری، بازرگان، پیشهور، سوداگر، کاسبکار، محترف، معاملهگر 2 حسابگر |
کاسبکار | 1 سوداگر، کاسب، معاملهگر 2 حسابگر |
کاست | 1 کاهش، کمی، نقصان 2 طبقه & افزایش |
کاست | نوار |
کاستی | کاهش، کمی، منقصت، نقص، نقصان، نقیصه & فزونی، کمال |
کاسد | بیرواج، بیرونق، راکد، سست، شهروا & رواج، پررونق |
کاسه | پیاله، تاس، جام، راک، ساغر، ظرف، قدح، کاس |
کاسهپشت | سنگپشت، لاخه، لاکپشت |
کاسهلیس | 1 ریزهخوار، سورچران، طفیلی 2 پرخور، شکمباره، شکمو 3 پختهخوار، مفتخور 4 چاپلوس، چربزبان، متملق |
کاش | ایکاش، بو، کاشکی، لیت |
کاشانه | آشیانه، بیت، خانه، سرا، عریش، کلبه، لانه، مقام، منزل |
کاشت | حراثت، زراعت، زرع، فلاحت، کشاورزی، کشت |
کاشتن | زراعت، غرس کردن، فلاحت، کشتن، نشا کردن، نشاندن |
کاشته | 1 کشت، کشته، مزروع 2 غرس، نشانده |
کاشف | مکتشف، یابنده |
کاشکی | ایکاش، بو، کاشک، کاش |
کاغذ | 1 قرطاس 2 منشور 3 عریضه، مراسله، مرقومه، نامه، نوشته |
کاغذبازی | بوروکراسی، دیوانسالاری، قرطاسبازی |
کاغذنویس | کاتب، محرر، منشی، نامهنویس |
کافر | 1 بتپرست، بدکیش، بیایمان، بیدین، زندیق، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد، منافق 2 ناسپاس & مومن |
کافرخو | جفاپیشه، جفاجو، جورپیشه، ستمگر، ظالم، غدار، کافرصفت & مهربان |
کافه | چایخانه، رستوران، قهوهخانه، کافهرستوران |
کافی | 1 بسنده، بس، مشبع، مکفی، وافی 2 باکفایت |
کاکا | 1 اخوی، برادر، داداش 2 تنقلات، خشکبار 3 اتابیک، لله، مربی 4 خانهزاد، غلام |
کاکل | 1 زلف، طره، کوپله، گیسو، گیس، مو 2 کاکله، هل |
کال | 1 خام، نارسیده، نارس، نرسیده 2 خم، خمیده 3 درهم، ژولیده 4 آبکند، سیلگاه، مسیل 5 جا، مقام، مکان |
کالا | 1 اروس، تنخواه، جنس، قماش، مال، مالالتجاره، متاع 2 فرآورده، محصول 3 اسباب |
کالبد | 1 بدن، پیکر، تن، تنه، جسم 2 قالب 3 جسد، لاش، نعش 4 شکل، صورت، هیئت & نفس |
کالبدشکافی | تشریح، کالبدشناسی، کالبدگشایی |
کالج | دانشکده، مدرسهعالی |
کالسکه | ارابه، درشکه، دلیجان، گاری، گردونه |
کالسکهچی | درشکهچی، درشکهران، سورچی، کالسکهران |
کالسکهران | ارابهران، سورچی، کالسکهچی |
کالم | بیشو، بیوه، بیهمسر، مطلقه & شوهردار |
کالیده | 1 آشفته، پریشان، درهم، ژولیده 2 فراری، گریخته 3 مغلوب، مقهور، منهزم |
کالیو | 1 ابله، بیخبر، کالوس، نادان 2 اصم، کر، ناشنوا 3 حیران، حیرتزده، سرگردان، سرگشته |
کام | 1 آرزو، خواست، خواهش، مراد 2 دهان، سقفدهان، سق 3 سنجد، 5 کلون، زرفین |
کامبخش | آرزوبخش، مرادبخش، مراددهنده |
کامجو | 1 خوشگذران، عشرتطلب، عیاش، کامران، کامروا، کامطلب، مرادطلب 1 هوسران، هوسباز & نامراد |
کامجویی | خوشگذرانی، عشرتطلبی، کامرانی، کامروایی & ناکامی |
کامران | 1 خوشگذران، عیاش، کامجو 2، کامروا، کامیاب 3 خوشبخت، نیکبخت & ناکام، نامراد |
کامرانی | 1 خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، کامجویی 2 کامروایی، کامیابی 3 سعادت، نیکبختی & ناکامی |
کامروا | بختیار، شادکام، کامجو، کامران، کامکار، کامیاب، موفق & ناکام، نامراد |
کامروایی | بهی، توفیق، کامجویی، کامرانی، کامیابی، موفقیت & ناکامی |
کامکار | دولتمند، سعید، سعادتمند، کامدیده، کامیاب، موفق & نامراد |
کامل | 1 تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک 2 بیعیب، بینقص 3 پر 4 خردمند، دانا، عالم، فاضل 5 جاافتاده، مسن & ناقص |
کاملاً | بهکمال، تماماً، جمله، کلاً، واقعاً |
کامیاب | بختیار، برخوردار، بهرهمند، پیروز، خوشبخت، سعادتمند، شادکام، کامران، کامران، کامروا، کامکار، متمتع، مظفر، موفق، نیکبخت & مایوس، محروم، ناامید، ناکام |
کامیابی | بهرهمندی، تمتع، توفیق، فوز، کامجویی، کامرانی، کامروایی، موفقیت، نجاح & ناکامی |
کامیار | بختیار، کامجو، کامران، کامروا، کامور، کامیاب، موفق |
کامیون | اتومبیل، تریلی، خودرو، کامانکار، ماشین، موتور |
کان | 1 کانسار، معدن 2 سرچشمه، منشا، مرکز |
کانا | ابله، احمق، خل، زودباور، کالوس، کالیو، کودن، مدمغ، نادان، ناقصالعقل & عاقل |
کانال | 1 آبراه، آبراهه، آبگذر، ترعه 2 شبکه 3 راه، طریق، مجرا |
کانایی | بلاهت، حمق، نادانی |
کاندید | 1 احمق 2 داوطلب، کاندیدا، نامزد |
کاندیدا | داوطلب، کاندید، نامزد |
کانسار | کان، معدن |
کانون | 1 انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز 2 آتشدان 3 روش، قاعده |
کاو | مقعر & محدب |
کاواک | 1 پوک، مجوف، میانتهی، میانخالی 2 آشیانه |
کاوش | بررسی، تتبع، تجسس، تحقیق، تدقیق، تفتیش، تفحص، جستجو، کندوکاو، وارسی |
کاویدن | 1، تفحص کردن، جستجو کردن، کاوش کردن 2 کندن، حفر کردن، 3 کندوکاو کردن |
کاهش | افت، تخفیف، تفریق، تقلیل، کاست، کاستی، کسر، نقص، نقصان & افزایش |
کاهل | بی عار، بیغیرت، بیکاره، تنآسا، تنبل، تنپرور، سست، مسامح، ناتوان، هیچکاره & زرنگ |
کاهلی | بیکارگی، تنبلی، تنپروری، سستی، سهلانگاری، ناتوانی & تلاشگری، زرنگی |
کاهن | پیشگو، جادوگر، رمال، ساحر، عراف، غیبگو، فالگو، فالگیر |
کاینات | 1 آفریدهها، پدیدهها، محدثات، موجودات 2، دنیا، هستی & مبدعات |
کباب | 1 برشته، بریان 2 فلفل، کبابه |
کبار | 1 اشراف، اعاظم، اعیان، بزرگان، کیان 2 علما |
کبایر | کبیرهها، معاصی & حسنات |
کبد | جگر |
کبر | 1 تکبر، خودپسندی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، خودستایی، عجب، غرور، کبار، مغروری، نخوت، 2 نی، & افتادگی |
کبریا | بزرگواری، بزرگی، جبروت، جلال، حشمت، شان، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدرت، کلانی، هیبت & حقارت، کوچکی |
کبکبه | 1 جاه، جلال، شکوه، شوکت 2 اسواران، گروه |
کبوتر | حمام، حمامه، کفتر |
کبود | آبی، ارزق، اسود، تیره، سیاه، لاجوری، نیلگون، نیلی |
کبودی | تیرگی، سیاهی، نیلی |
کبیر | 1 بزرگ، عظیم، کلان، معظم 2 قاید، نبیل 3 بالغ، رشید 4 شورهزار، کویر |
کبیره | اثم، ذنب، گناه، معصیت |
کپ | دهان، دهن، فم |
کپر | آلونک، عریش، کومه |
کپه | انباشته، تلنبار، توده، |
کپهکپه | بخشبخشتودهتوده، چندتاچندتا، قسمتقسمت |
کپی | رونوشت، کپیه، مسوده، نسخه |
کپیه | رونوشت، کپی، مسوده |
کت | 1 شانه، کتف 2 تخت |
کتاب | تذکره، دفتر، دیوان، رساله، سفینه، صحیفه، کتابچه، کشکول، مصحف، مکتوب، نامه، نوشته |
کتابت | استنساخ، تحریر، ترقیم، ثبت، منشیگری، نگارش، نویسندگی & قرائت |
کتابچه | جزوه، دفتر، رساله، طومار |
کتف | دوش، شانه، کت، کول، منکب |
کتک | 1 زدن، ضرب، ضربت 2 چوب، چوبدست |
کتل | 1 بلندی، پز، پژ، پشته، تپه، تل، عقبه، کوه، گردنه، گریوه 2 توق 3 اسبزینکرده |
کتم | 1 اختفا، پنهان، پوشیده، نهان 2 پوشیدن، نهان کردن، نهانداشتن 3 وسمه 4 شمشاد |
کتمان | پردهپوشی، پنهانکاری، خفیهکاری، کتم & افشا |
کتیبه | 1 سنگنبشته، طابور، نبشته، نوشته 2 اسبان 3 جند، سپاه، لشکر |
کثافت | 1 آشغال، آلودگی، چرک، ریم، لجن، منجلاب، ناپاکی، نجاست 2 غلظت & نظافت، لطافت |
کثرت | 1 بسیاری، زیادی، فرط، وفور 2 تعدد، تکثر & قلت، وحدت |
کثیر | بس، بسیار، جزیل، زیاد، عدیده، فراوان، فراوان، متعدد، نهمار، وافر & اندک، قلیل |
کثیف | 1 آلوده، پلید، چرکآلود، چرکین، ریمآلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس 2 غیرشفاف، متکاثف & نظیف |
کج | اریب، پیچیده، خم، خمیده، کژ، متمایل، معوج، منحنی، مورب، ناراست، ناصاف، ناهموار & راست |
کجاوه | تختروان، عماره، محمل، هودج |
کجاندیش | بداندیش، بدگمان، ظنین، کجخیال & نیکاندیش |
کجباز | بدمعامله، کجبیع، کجپلاس، کجمعامله & خوشمعامله |
کجخلق | بداخلاق، بدخلق، بدخو، ترشرو، تندخو، کجطبع & خوشاخلاق، خوشخلق |
کجخیال | بداندیش، بدگمان، ظنین، کجاندیش & نیکاندیش |
کجدست | دزد، نادرست |
کجدم | عقرب، کژدم |
کجذوقی | بدسلیقگی، بیسلیقگی، کجسلیقگی |
کجرو | منحرف، گمراه |
کجروی | انحراف، کژروی، گمراهی |
کجطبع | کجخلق، کژدل |
کجک | برجاس، قلاب |
کجمعامله | 1 بدرفتار، بدروش 2 بدمعامله، کجبیع، کجپلاس |
کجنظر | احول، کجبین، کجچشم، کژبین، لوچ |
کجنهادی | بداصلی، بدذاتی، بدسرشتی، بدطینتی، بدگهری، بدنهادی & خوشجنسی، خوشطینتی |
کجی | اعوجاج، انحراف، انحنا، خمیدگی، کژی، ناراستی، ناهمواری & راستی |
کچل | بیمو، طاس، کرک، کل |
کچلی | بیمویی، طاسی، کلی |
کچول | 1 سرمست، نشئه 2 غمز، قر |
کچه | چانه، ذقن، زنخدان |
کحل | سرمه |
کد | 1 رنج، زحمت، عنا، مرارت، مشقت، 2 خانه، سرا |
کدام | کدامیک، کدامین |
کدامین | کدام، کدامی، کدامیک |
کدبانو | 1 بانو، بیبی، خاتون، خانم، خانهدار 2 زن، زوجه، همسر 3 صرفهجو، مقتصد & کدخدا |
کدخدا | 1 دهبان، دهخدا، دهدار، کدیور 2 پیشکار، مباشر 3 صاحبخانه 4 شوهر، مرد، همسر 5 ریشسفید 6 رئیس، متصدی & کدبانو |
کدخدایی | 1 دهبانی، دهداری، کدیوری 2 ایلبیگی 3 ریشسفیدی، کدخدامنشی 4 آقایی، مردی، زوجیت 5 پیشکاری 6 ریاست & کدبانویی |
کدر | 1، بیجلا، بیرونق، بیفروغ، بینور، تار، تیره 2 دلآزرده، رنجیده، مکدر & روشن، شفاف |
کدورت | 1 تیرگی 2 آزردگی، تکدر، دشمنی، دلآزردگی، دلتنگی، رنجش، رنجیدگی، ضجرت، عناد، ملال، ملالت، نقار، 3 آلودگی، ناپاکی & صفوت |
کده | 1 خانه، سرا 2 زبانهقفل |
کدیور | 1 دهبان، دهدار، کدخدا 2 برزگر، رنجبر، زارع 3 رئیس، ریشسفید |
کدیه | 1 تکدی، سوال، گدایی 2 عسرت |
کذاب | دروغگو، ناراستگو & راستگو، صدیق |
کذب | افترا، بهتان، دروغ، دروغ، سقم، فریه، ناحق، نادرستی، ناراستی، ناصواب، نمش & صدق، صواب |
کر | 1 اصم، ناشنوا 2 آرزو، مراد، مطلوب، مقصود 3 توان، زور، قدرت، قوت، قوه |
کراراً | بارها، بهدفعات، بهکرات، مکرراً |
کراش | آشفتگی، پریشانی، خراش، ژولیدگی |
کرامت | 1 بخشش، بخشندگی، دهش 2 بزرگواری، جوانمردی 3 عظمت 4 اعجاز، خارقعادت، معجزه |
کران | 1 جانب، طرف 2 افق، ساحل، کنار، کناره 3 گوشه 4 حد، مرز، سامان، ناحیه، 5 انتها، پایان |
کرانه | 1 جانب، جهت، طرف 2، افق، ساحل، کنار، کناره، طره، عرض 3 گوشه 4 ناحیه |
کراهت | آریغ، اکراه، بیزاری، رمیدگی، کینه، ناپسندی، ناخوشایندی، نفرت & رغبت |
کرایه | اجارهبها، اجاره، حقالعمل، مزد، منفعت |
کرب | اندوه، حزن، دلگیری، غم، کربت، محنت، |
کرباس | متقال |
کرت | بار، دفعه، مرتبه |
کرجی | بلم، زورق، قایق، کلک |
کرجیبان | بلمران، زورقران، قایقران |
کرخت | بیحس، تخدیرشده، خدر، خوابرفته، سست، کرخ |
کردار | 1 رفتار، عمل، فعل، کار، کنش 2 صفت 3 رسم، روش، شیوه 4 شکل، هیئت & گفتار |
کردگار | آفریدگار، آفریننده، خالق، خدا |
کردن | 1 اجرا کردن، انجامدادن، عمل کردن 2 ساختن 3 ادا کردن، بهجایآوردن، گزاردن 4 آرمیدن، جماع کردن، مجامعت کردن |
کرسی | 1 چارپایه، صندلی 2 اریکه، تخت، سریر، مسند 3 آسمان، عرش 4 منصه 5 درس 6 آسیا، دندانآسیا 7 پایه، تراز |
کرشمه | دلربایی، شیوه، طنازی، عشوه، غمزه، غنج، ناز |
کرشمهباز | شیوهپرداز، طناز، عشوهساز، عشوهگر، غماز، کرشمهپرداز، کرشمهریز، کرشمهساز، کرشمهطراز، کرشمهگر |
کرشمهکنان | عشوهکنان، غمزهکنان، نازکنان |
کرک | بدبده، بلدرچین، کراک، وشم، ولج |
کرکس | رخمه، لاشخور، نسر |
کرم | 1 بخشش، بخشندگی، بذل، جود، سخا، سخاوت 2 بزرگواری، جوانمردی |
کرنا | بوق، نفیر |
کرنش | احترام، تعظیم، تکریم، حرمت، سلام |
کره | 1 چربی، روغن 2 پینه 3 چرک، ریم، وسخ |
کره | اجبار، کراهت، گوی، نفرت |
کره | بچه، نوزاد |
کرهاً | اکراهاً، بااکراه، جبراً، ناچار، ناخواسته |
کریاس | 1 پیشخوان 2 فضا |
کریدور | دالان، سرسرا |
کریم | بخشنده، بدیل، جواد، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، شریف، گشادهدست، مکرم، واهب |
کریه | بد، بدگل، زشت، قبیح، ناپسند، ناخوشایند، ناگوار، نفرتانگیز، نفرتبار & قشنگ |
کریهالمنظر | بدشکل، بدصورت، بدگل، بدنما، بدهیئت، زشت، زشتروی، کریهمنظر & چشمنواز، زیبا |
کژ | 1 اریب، خمیده، کج، مایل، ناراست 2 کژراه، منحرف 3 ابریشم، غژ & راست، مستقیم |
کژبین | 1 احول، چپ، دوبین، کاچ، کاژ، کجچشم، لوچ، 2 بدکار، تبهکار |
کژدل | کجطبیعت، کژخاطر، کژمزاج، ناموزون |
کژدم | عقرب، کجدم |
کژی | 1 انحراف 2 اعوجاج، خمیدگی، کجی 3 نادرستی 4 دروغ، ناراستی & راستی |
کس | 1 خویشاوند، خویش، قوم 2 آدم، بابا، تن، شخص، فرد، 3 انیس، مونس 2 همدم، یار |
کساد | بیخریدار، بیرونق، بیمعامله، راکد & پررونق |
کسادی | بیرواجی، بیرونقی، بیمعاملگی، رکود & رونق |
کسالت | بیماری، درد، عارضه، مرض، ناخوشی، نقاهت & سلامت |
کسالتآور | کسالتبار، کسالتزا، ملالتبار، ملالانگیز، ممل |
کسالتبار | خستگیآور، خستگیزا، کسالتآور، کسالتزا، ممل |
کسان | 1 اقارب، اقوام، بستگان، خویشان، فامیل، وابستگان 2 اشخاص، افراد |
کسب | 1 احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی 2 اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب 3 رزقجویی |
کسر | 1 برخه، خرده 2 تقلیل، کاهش، نقصان 3 تفریق، کم، منها 4 خرد کردن، شکست، شکستن |
کسرا | خسرو، سلطان، شاه، قیصر |
کسرشان | افت، عار |
کسره | 1 زبر 2 شکسته |
کسل | 1 بیحال، خسته، فرسوده 2 دردمند، مریض، ناخوش 3 تنبل، سست، کاهل، ناتوان |
کسوت | پوشاک، جامه، رخت، زی، قبا، لباس، ملبوس |
کش | 1 بیغوله، کنج، گوشه 2 بر، پهلو، سینه، کنار 3 آغوش، بغل 4 خوش، نیک، نیکو |
کشاورز | برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زارع، زراعتپیشه، فلاح، کشتکار، ورزکار |
کشاورزی | حرث، زراعت، زرع، فلاحت، کاشت، کشت |
کشت | 1 حراثت، حرث، زراعت، زرع، کاشت، کشاورزی 2 کاشته 3 کشتن، کاشتن |
کشتار | 1 آدمکشی، قتلعام، قتل 2 ذبح، سلاخی، قربانی، نحر 3 محاربه |
کشتارگاه | سلاخخانه، مسلخ |
کشتزار | جالیز، فالیز، مزرعه |
کشتکار | برزیگر، حارث، دهقان، زارع، کشاورز |
کشتگاه | پالیز، صیفیکاری، فالیز، کشتزار، لته، مزرعه |
کشتگر | برزگر، حارث، زراعتپیشه، فلاح |
کشتن | 1 قتل 2 ذبح، نحر |
کشتوزرع | حراثت، حرث، زراعت، فلاحت، کشتگری، کشتکاری |
کشتوکشتار | سلاخی، مقاتله |
کشته | 1 شهید، قتیل، مقتول 2 خاموش، منطفی 3 آرزومند، عاشق، مشتاق |
کشتی | جهاز، زورق، سفینه، غراب، مرکب، ناو |
کشتی | زورآزمایی، گلاویزشدن، مصارعت |
کشتیبان | ملاح، ناخدا، ناوبان، ناوخدا، ناودار، ناوران |
کشتیبانی | ملاحی، ناخدایی، ناوبانی، ناوخدایی، ناوداری |
کشخان | دیوث، زنجلب، زنقحبه، قواد |
کشش | امتداد، جاذبه، جذب، ربایش، مد |
کشف | 1 انکشاف 2 شهود 3 پیدا کردن، یافتن |
کشکول | 1 جنگ، سفینه، کتاب 2 کشکل، وسیلهگدایی |
کشکی | الکی، الهبختکی، بیهوده، پرتوپلا، پوچ، شانسی، گترهای، مزخرف، مهمل |
کشمکش | اختلاف، تنازع، جدال، جر، جنگ، دعوا، زدوخورد، ستیز، ماجرا، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع |
کشنده | قاتل، قتال، مرگبار، مهلک، هالک |
کشور | ارض، اقلیم، خطه، دیار، سرزمین، شهر، قلمرو، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ولایت |
کشورستان | جهانگیر، غالب، کشورگشا، مملکتگیر |
کشورگشا | فاتح، قاهر، کشورستان |
کشورگشایی | جهانگشایی، کشورگیری |
کشیدن | 1 رسم کردن، نقاشی کردن 2 امتداددادن، کشش 3 تحمل کردن، متحملشدن 4 پیمودن، توزین کردن، وزن کردن 5 دود کردن 6 بردن، حمل کردن 7 آشامیدن، نوشیدن |
کشیده | 1 بلند، طولانی، طویل، مرتفع، ممتد 2 پسگردنی، تپانچه، سیلی 3 توزین، سنجیده 4 نوشیده & کوتاه |
کشیش | اسقف، پیشوا، روحانی، مطران |
کشیک | 1 پاسبخش، پاسدار، قراول، کشیکچی، نگاهبان، نگهبان 2 پست، 3 پاس، مراقبت، نگهبانی |
کعبه | 1 قبله 2 مکعب |
کف | 1 رویه، سطح 2 کفه |
کفاره | تاوان، تقاص، جریمه، کفارت |
کفاش | ارسیدوز، کفشدوز، کفشگر |
کفاشی | ارسیدوزی، کفشدوزی، کفشسازی |
کفاف | بسبود، بسندگی، تکافو، کفایت |
کفالت | پایندانی، تضمین، تعهد، تقبل، جانشینی، سرپرستی، ضمان، ضمانت، قائممقامی، وصایت، وکالت |
کفایت | 1 اکتفا، بسندگی، کفاف 2 شایستگی، قابلیت، لیاقت |
کف | 1 بازداشتن، نگهداشتن 2 برگردانیدن 3 خودداری، نگهداری 4 اتقا |
کفبین | رمال، فالزن، فالگیر، کاهن |
کفنفس | اتقا، خویشتنداری، قناعت |
کفتر | حمام، حمامه، کبوتر |
کفر | 1 ارتداد، الحاد، بتپرستی، بیدینی، زندقه، شرک 2 کفران، ناسپاسی، ناشکری 3 قیر & ایمان |
کفران | حقناشناسی، حقنشناسی، ناسپاسی، ناشکری |
کفش | ارسی، پاافزار، پاچپله، پایافزار، پایپوش، پوتین، چکمه، دمپایی، گیوه، ملکی، موزه، نعلین |
کفشدوزی | ارسیدوزی، چکمهدوز، کفاشی، کفشگری |
کفشدوز | ارسیدوز، پارهدوز، پوتیندوز، پینهدوز، چکمهدوز، خفاف، کفاش، کفشدوز، گیوهدوز، لاخهدوز، ملکیدوز، موزهدوز |
کفک | 1 آبدهان، تف، خدو 2 کپک |
کفگیر | چمچه، قاشق، معلقه، ملاقه |
کفل | سرین، کفلگاه |
کفو | 1 برابر، تالی، شبیه، مانند، مثل، معادل، نظیر، همانند، همتا 2 همسر |
کفور | 1 حقناشناس، قدرنشناس، ناسپاس، نمکبحرام 2 بیایمان، کافر |
کفیل | پایندان، تاواندار، سرپرست، ضامن، ضامن، متعهد، وصی، ولی |
کل | 1 بیمو، طاس، کچل 2 بزنر، نرینهحیوانات & مودار |
کل | تمام، جمیع، عموم، قاطبه، مجموع، هر، همگی، همه & جزء |
کلاً | تمام، تماماً، جمعاً، جمله، جمیعاً، سراسر، کاملاً، مجموعاً، مطلقاً، همگی، همه، یکسر & جزئاً |
کلات | ارگ، بارو، حصار، قلعه، کلاته |
کلاس | 1 پایه، دانشپایه 2 رده، رسته، صف، صنف، طبقه 3 اطاقدرس 4 درجه، طبقه، مرتبه |
کلاسور | جزوهدان |
کلاسه | ردهبندی، طبقهبندی |
کلاسیک | 1، درسی، کلاسی، 2 قدیمی، کهن |
کلاش | شارلاتان، قلاش، کلاهبردار، گوشبر |
کلاغ | خرجل، زاغ، زغن، غراب |
کلافه | 1 کلاف، گلولهنخ، مچاله 2 آشفته، بستوه، بستوهی، پریشان، گیج |
کلاله | ، 1 جعد، زلف، مویمجعد 2 کاکل، کسمه 3 دستهگل |
کلام | بیان، حرف، زبان، سخن، قول، گفتار، گفته، نطق & نوشتار |
کلان | بزرگ، تنومند، عظیم، کبیر، معظم & کوچک |
کلانسال | بزرگسال، سالخورده، سالمند، کهنسال، مسن & جوان، خردسال |
کلانتر | 1 پیشوا، کدخدا، مهتر، 2 رئیس، سرپرست، متصدی |
کلانتری | شهربانی، کمیساریا، نظمیه |
کلانی | احتشام، بزرگی، عظمت، کبریا، مهتری |
کلاهبردار | حقهباز، شیاد، گوشبر |
کلاهخود | خود، مغفر |
کلب | سگ |
کلبه | آشیان، آلونک، زاغه، عریش، کاشانه، کوخ، کومه، لانه & صرح، قصر، کاخ |
کلت | پارابلوم، تپانچه، رولور |
کلروفیل | سبزینه |
کلفت | 1 خشن، ستبر، ضخیم، گنده 2 درشت، ضخیم، ناهموار & باریک، کمحجم، کمقطر، لطیف، نازک |
کلفت | 1 پیشخدمت، خادمه، مستخدمه 2 رنج، سختی، محنت، مشقت & نوکر |
کلفتی | درشتی، ستبرا، ستبری، ضخامت، قطر، گندگی & باریکی |
کلک | 1 جهاز، زورق، قایق، کرجی 2 حقه، حقهبازی، گول 3، حقهباز، نیرنگباز 4 بوف، بوم، جغد 5 غوزه 6 شوم، نامیمون، نامبارک 7 آدر، نشتر، نیشتر 8 پیزر 9 دردسر، صداع |
کلک | خامه، قلم، نی |
کلکسیون | آلبوم، مجموعه |
کلمه | 1 لغت، لفظ، نام، واژه 2 سخن، کلام، گفتار 3 امر، فعل |
کلوب | انجمن، باشگاه، کانون |
کلون | چفت، خرک، قفل |
کله | 1 راس، سر، مخ 2 قله 3 فکر، مغز |
کلهخشک | خودرای، خودسر، قد، کلهشق، لجباز، لجوج، مستبد، مستبدالرای، یکدنده |
کلهشق | خودرای، کلهخشک، لجباز، لجوج، مستبد، مستبدالرای، قد، یکدنده |
کلی | 1 بسیار، خیلی، زیاد 2 عام، عمومی، همگانی، همگانی & جزیی |
کلیات | 1 اصول، مبادی 2 مجموعه & جزئیات |
کلیت | تعمیم، تمامیت، عمومیت & تجرید، جزئیت |
کلید | 1 سوئیچ، مفتاح، مقلاد 2 پاسخنامه، راهحل & قفل |
کلیسا | بیعه، پرستشگاه، دیمه، عبادتگاه، عبادتخانه، کنشت، معبد |
کلیشهساز | گراورساز |
کلیل | افسر، تاج، دیهیم |
کلیم | سخنگو، سخنور، همزبان، همسخن |
کلیمی | جود، جهود، عبرانی، موسوی، یهودی |
کلیه | قلوه، گرده |
کلیه | تمام، تمامی، جمع، همگی، همه |
کم | اقل، اندک، اندکاندک، انگشتشمار، خفیف، شمه، قلت، قلیل، مزجات، معدود، ناچیز، ناقص 2 چندی، مقدار & 1 زیاد، قلیل، کثیر 2 کیف |
کمبضاعت | 1 کممایه، کممعلومات 2 تهیدست، فقیر & غنی |
کمبها | 1 ارزان، بیارزش، بیقدر، رخیص، کمقیمت، نازل 2 نالایق & پربها |
کمبهره | 1 بیبهره، بینصیب 2 بیسود، کممنفعت، & پرسود |
کمتجربه | 1 بیتجربه، ناشی، نامجرب 2 تازهکار، مبتدی، نوپیشه 3 نوآموز، نوپا & مجرب |
کمجثه | ضعیف، کوچک، لاغر، ناتوان، نزار & قوی |
کمجرات | بزدل، ترسو، جبون، کمدل & پرجراءت |
کمخرد | احمق، بیخرد، سبکسر، کمعقل، نادان & خردمند، خردور |
کمخور | بیاشتها، کمخوار، کمخوراک & پرخور |
کمخوراک | بیاشتها، کماشتها، کمخور & پرخوراک |
کمدل | بزدل، ترسو، جبون، کمجرات & پردل |
کمرو | خجالتی، شرمناک، محجوب & پررو |
کمزور | بیجان، بیقوت، ضعیف، ناتوان، نزار & پرزور، زورمند |
کمسال | بچه، خردسال، طفل، کودک، نوباوه & کلانسال |
کمسن | بچه، بچهسال، خردسال، طفل، کودک، نوباوه & مسن |
کمطاقت | بیطاقت، کمتحمل، کمحوصله، ناشکیب & پرطاقت، حمول |
کمعقل | ابله، احمق، بله، دیوانه، سفیه، کمخرد، گول، نادان، ناقصالعقل & عاقل |
کمعقلی | ابلهی، بله، حماقت، نادانی & دانایی |
کمقیمت | ارزان، بیارزش، کمارج، کمبها & ارزشمند، پرقیمت |
کمکم | اندکاندک، بتدریج، رفتهرفته، متدرجاً |
کممایه | 1 رقیق 2 کمبضاعت، کممعلوماتکممایه & پرمایه |
کممعلومات | کمبضاعت، کممایه & بامعلومات |
کمنظیر | 1 طرفه، نادر، 2 کممثل، کممانند 3، بیمثل، بیمانند، |
کموزن | سبک & سنگین |
کمهمت | حقیر، پستهمت، دونهمت |
کمهوش | ابله، بله، بیفراست، خرفت، دنگ، سفیه، سفیه، کودن، کوردل، گول، نادان & باهوش |
کما | اغما، بیحسی، بیهوشی، غش |
کمال | 1 استغنا، بلوغ، پختگی، رسایی، رشد 2 بینش، حکمت، فضل، فضیلت، معرفت 3 آدابدانی 4 اعلیدرجه، تام، تمام، تمامیت |
کمان | شیز، قوس، کمانه، گوژ، وتر |
کماندار | کمانکش، کمانگر، کمانگیر، ناوکانداز |
کمانک | پرانتز |
کمانکش | کماندار، کمانگر، کمانگیر |
کمانه | 1 انحنا، قوس، کمان 2 تیرگشت |
کمانی | 1 خمیده، قوسدار، مقوس، منحنی، نون 2 کاریزکن، مقنی |
کمبود | افت، فقدان، قلت، کمی، محدودیت، نقص & بسبود |
کمپانی | 1 شرکت، کارتل، کنسرسیوم 2 پولدار، سرمایهدار، غنی |
کمد | آرمالی، قفسه، گنجه |
کمدی | خندهدار، طنزآلود، طنزآمیز، فکاهی، مضحک |
کمر | 1 شال، کمربند، میانبند 2 میان 3 کمرکش، کمره، میانهکوه |
کمربند | تسمه، دوال، شال، میانبند |
کمرشکن | بسیارسنگین، تحملگداز، توانسوز، توانفرسا، طاقتسوز، طاقتفرسا |
کمرنگ | پریدهرنگ، تاریک، سیاه & پررنگ |
کمرو | خجالتی، خجول، محجوب & پررو |
کمرویی | حجب، حیا، شرم & پررویی، گستاخی |
کمک | استعانت، اعانت، امداد، حامی، دستگیری، عون، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضد، معاضدت، معاون، معین، مواسات، همدستی، همراهی، یار، یاری، یاور، یاوری |
کمند | طناب، مقود |
کمی | 1 اندکی، قدری، لختی 2 قلت، کسری، نقصان & تعدد، کثرت |
کمیاب | شاذ، طرفه، کمبود، نادره، نادر، نایاب & وافر |
کمیابی | تنگی، غل، نایابی، ندرت & وفور |
کمیت | 1 چندی، کمی 2 مقدار & چگونگی، کیفیت |
کمیته | انجمن، کمیسیون، مجمع |
کمیسیون | 1 انجمن، کمیته 2 حقالعمل، مزد |
کمیک | خندهدار، مسخره، مضحک & تراژدی |
کمین | 1 بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه 2 ترصد، مخفیشدن 3 کمترین، کوچکترین 4 ناتمام، ناقص 5 پست، حقیر، دون |
کمینگاه | 1 کمین، کمینگه، مرصاد، مکمن، نخیزگاه 2 دزدگاه 3 بزنگاه |
کمینه | 1 حداقل، دستکم 2 کمتر 3 اینبنده، اینجانب، بنده، حقیر، رهی & بیشینه، حداکثر، مهینه |
کنا | عامل، فاعل، کنشگر، کننده & قابل، محل، منفعل |
کنار | 1 پهلو، جانب، ساحل، سو، ضلع، طرف، قبل، کران، کرانه، ور 2 جفت، جنب، جوار، حاشیه، گوشه، مجاور 3 آغوش، بر، بغل، پهلو 4 پای، لب، لبه 5 جدا، منفصل |
کنار | سدر |
کناره | پهلو، جانب، حاشیه، دامن، ساحل، طرف، کرانه، کران، گوشه، لبه |
کنارهجویی | اجتناب، احتراز، اعتزال، دوری، دوریگزینی، کنارهگیری، گوشهگیری |
کنارهگیر | عزلتنشین، گوشهگیر، معتزل، معتکف |
کنارهگیری | 1 اعتزال، اعتکاف، دوری، عزلت، کنارهجویی 2 استعفا، تقاعد |
کناس | چاهکروب، زبالهکش، سرگینکش، مستراحروب، هاری |
کنام | 1 بیشه، چراگاه 2 کمینگاه 3 لانه |
کنایه | 1 استعاره، تلمیح، مجاز 2 اشاره، ایما، تعریض 3 رمز 4 طعن، گوشه |
کنایهآمیز | اشارهوار، تعریضگونه، رمزآمیز |
کنایی | استعاری، اشاری، مجازی |
کنترات | پیمان، پیماننامه، قرارداد، مقاطعه |
کنترل | 1 بازدید، بازرسی، تفتیش، وارسی 2 نظارت 3 سانسور 4 مهار |
کنج | 1 بیغوله، زاویه، کنار، گوشه، گوه، نبش 2 چین، شکن، کنجل 3 قوز، قوزدار، گوژپشت |
کنجکاو | خردهبین، دقیق، فضول، متتبع، متجسس، متفحص |
کنجکاوی | تتبع، تجسس، تدقیق، جستجو، خردهبینی، دقت، مداقه |
کند | آهسته، بطیء، تانی، سست، ملایم، یواش & تند، تیز، شتابنده |
کندذهن | بلید، بیوقوف، بیهوش، کندفهم، کودن & باهوش |
کندرو | بطیء، بطیءالسیر & تندرو، سریعالسیر |
کندفهم | احمق، دیرفهم، کمفهم، کندذهن، گول & تندفهم، زودفهم |
کندن | 1 حفاری، حفر، گود کردن 2 حکاکی 3 بریدن، جدا کردن، قطع کردن |
کندوکاو | تجسس، تحقیق، تفحص، جستجو، کاوش |
کنده | 1 تنه، چوب، دار، ساقه 2 پایبند، کند |
کندهکاری | حکاکی، کندهگری، نقر |
کندی | 1 آهستگی، بطو، تانی، فترت 2 دلیری، شجاعت & تند، تیزی |
کنز | دفینه، گنج، گنجینه |
کنس | بخیل، پست، تنگچشم، خسیس، فرومایه، لئیم، ممسک |
کنسرسیوم | شرکت، کارتل، کمپانی |
کنش | 1 رفتار، عمل، فعل 2 خو، رسم، عادت |
کنشت | دیر، صومعه، عبادتگاه، کنیسه، معبد |
کنف | 1 امان، پشتی، پناه، حفظ، حمایت، زنهار، سایه، ظل 3 جانب، طرف 4 بال 3 کنب |
کنفرانس | 1 اجلاس، کنگره، گردهمایی، همایش 2 خطابه، سخنرانی |
کنکاش | رایزنی، شور، کنگاش، مشورت |
کنکور | آزمایش، آزمون، امتحان، مسابقه |
کنگره | 1 دندانه، شرفه 2 مجلس |
کننده | عامل، عملگر، فاعل، کنشگر |
کنه | 1 اساس، اصل، پایه، جوهر، ذات 2 ته، ژرفا، عمق |
کنیز | 1 برده، زرخرید 2 پرستار، خادمه، خدمتکار، کلفت 3 دختر، دوشیزه 4 زن |
کنیسه | پرستشگاه، عبادتخانه، عبادتگاه، کنشت، کنیس، معبد |
کنیه | تخلص، عنوان، لقب، نام |
کوب | 1 زدن، ضربت، کوبیدن 2 بوریا |
کوبیده | کوفته، مصدوم، مضروب، مقروع |
کوپال | عمود، گرز |
کوپن | بن، ژتون، ورقهجیره |
کوتاه | 1 خلاصه، قاصر، قصیر، قصیره، مجمل، محدود، مختصر، ملخص، موجز 2 کوتاهقد، کوتوله & دراز |
کوتاهقد | تاپو، قصیر، کوتاهقامت & دراز |
کوتاهی | 1 تعلل، تقصیر، سستی، فتور، قصور 2 کمطولی |
کوتوال | حصاردار، دژبان، قلعهبان، قلعهبیگی |
کوتوله | قصیرالقامه، کوتاهقد & دیلاق |
کوتهبین | تنگنظر، کوتاهبین، کوتهفکر، کوتهنظر |
کوتهبینی | تنگنظری، کوتهفکری & سعهصدر |
کوتهفکر | کوتاهفکر، کوتهبین، کوتهنظر |
کوتهنظر | اندکبین، تنگنظر، خردهبین، دونهمت، کوتهبین & بلندنظر |
کوثر | چشمه |
کوچ | جابجایی، رحلت، رحیل، سفر، کوج، مهاجرت، نقلمکان، هجرت |
کوچک | 1 تنگ، محقر 2 بچه، خرد، خردسال، طفل 3 صغیر، کمجثه 4 پست، حقیر 5 اندک، قلیل 6 کمحجم & بزرگ، پهن، عریض، فراخ، وسیع |
کوچکشماری | استحقار، تحقیر |
کوچکی | 1 حقارت 2 کمحجم 3 طفولیت 4 خردی |
کوچنده | راحل، مهاجر |
کوچه | برزن، خیابان، گذرگاه، معبر |
کود | رشوه، کوت |
کودتا | براندازی، شورش |
کودتاچی | شورشی، کودتاگر |
کودک | بچه، جوان، خردسال، رود، صبی، طفل، نوباوه، نوباوه، نوجوان |
کودکانه | بچگانه، طفلانه، کودکوار، کودکوش |
کودکی | بچگی، طفولیت، نوباوگی & پیری، کهولت |
کودن | ابله، احمق، بلید، بیشعور، بیعقل، بیوقوف، پخمه، خر، خرفت، دنگل، سادهلوح، کانا، کمهوش، کندذهن، نادان، ناقصالعقل & هوشمند |
کودنی | حماقت، کندفهمی، نادانی & هوشمندی |
کور | اعمی، ضریر، کلیل، نابینا & بینا |
کوران | جریان |
کوردل | کمهوش، کندفهم |
کورس | 1 مسابقه 2 دو 3 دوره 4 مسافت 5 مجعد |
کورکورانه | علیالعمیاء، ناسنجیده، نسنجیده & حسابشده |
کوره | 1 آتشگاه، تنور 2 شهرستان، شهر، ناحیه 3 آبکند، مسیل |
کوری | ضرارت، عمیاء، نابینایی & بینایی |
کوزه | 1 آبخوری، سبو، سفالینه 2 خمیده، گوژ |
کوزهگر | سفالگر، فخار، کوزهساز |
کوس | 1 دهل، طبل، نقاره 2 فروکوفتن 3 هلدادن |
کوسه | 1 بیریش، کمریش 2 ماهی، نون |
کوشا | پرتلاش، جدی، درسخوان، ساعی، سختکوش، فعال، مجاهد، مجد & تنبل، کاهل |
کوشش | اهتمام، تقلا، تلاش، جدیت، جهد، سعی، فعالیت، مجاهدت، مداومت، مساعی & تنبلی |
کوشک | بارو، حصار، صرح، قصر، قلعه، کاخ، کوت & کوخ |
کوف | 1، بوف، بوم، جغد 2 کرکیت |
کوفت | 1 سیفلیس، ضربت 2 کوبش 3 آزار، اذیت، صدمه |
کوفتگی | خستگی، ضربدیدگی، فرسودگی |
کوفتن | 1 خرد کردن، زدن، ضرب، کوبیدن 2 آسیبرساندن، صدمهزدن، ضربتزدن |
کوفته | 1 خسته، درمانده، فرسوده، وامانده 2 پایمال 3 آسیبدیده، ضربدیده |
کوک | 1، منظم، میزان 2 بخیه 3 انتیم، سازگار 3 روبهراه، روشن 4 تحریک، خشمگین، عصبی، غضبناک 6 گنبد 7 کوکنار 8 کاهو 9 آبی، کبود |
کوکب | 1 اختر، ستاره، سها، نجم 2 دالیا |
کوکبه | جاه، جلال، حشمت، خدموحشم، دبدبه، طمطراق |
کوکنار | 1 خشخاش، نارخوک 2 کاج |
کوکو | 1 فاخته، قمری 2 خاگینه |
کول | 1 دوش، شانه، کتف 2 پلاس، گلیم 3 آبگیر، استخر، تالاب، تالاب، کولاب |
کولاک | 1 بوران، توفان 2 موج 3 شاهکار، کارشایان، معرکه |
کوله | 1 پشت 2 کولهبار 3 آبگیر، استخر، تالاب 3 انبوه، توده |
کولهبار | باردان، پشتاره، کوله، کولهپشتی، کیسه |
کولهپشتی | توبره، ساک، کولهبار |
کولی | غربتی، غرشمال، قرشمال، لوریوش، لوری، لولی |
کولیبازی | المشنگه، جاروجنجال، قشقرق، کولیگری |
کومه | پشته، توده 2 آشیان، آلاچیق، آلونک، عریش، کپر، کلبه، لانه |
کون | 1 ته، 2 دبر، سرین، ماتحت، مخرج، مقعد، نشستنگاه |
کونی | امرد، گانی، مخنث، مفعول، ملوط، هیز |
کوه | بند، پشته، جبل، کتل، کوهستان، کوهه، گردنه |
کوهپیکر | عظیمالجثه |
کوهان | 1 برآمدگی، سلیل، قوز، گوژ 2 پروین، ثریا |
کوهپایه | پشته، تپه، رش |
کوهستان | جبل، کوه، کوهسار، کهسار، کهستان |
کوهنورد | کوهپیما، کوهسپر، کوهگرد |
کوهنوردی | کوهپیمایی، کوهسپری، کوهگردی |
کوی | 1 برزن، محله 2 گذر، معبر |
کویر | خشکزار، شورهزار، کلاک، نمکزار، وادی |
کهانت | پیشگویی، فالگویی، فالگیری، کاهنی |
کهربا | آهنربا، مغناطیس |
کهف | زاغه، شکاف، شکفت، غار، مغاره |
کهکشان | مجره |
کهن | باستانی، باستان، دیرینه، قدیم، کنانه، کهنه & جدید، نو |
کهنسال | پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلانسال، مسن، معمر & جوان، خردسال |
کهنسالی | پیری، شیب، فرتوتی، کهولت، معمری & خردسالی |
کهنگی | دیرینگی، فرسودگی، قدمت & نوی |
کهنه | 1 دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن 2 مزمن 3 اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس 4 مستعمل 5 خرقه، خلق & جدید، نو |
کهنهپرست | مرتجع، واپسگرا & نوگرا |
کهنهپوش | ژندهپوش، گدا |
کهنهکار | باتجربه، باسابقه، مجرب & تازهکار |
کهولت | پیری، سالمندی، فرتوتی، کهنسالی & شباب |
کیاست | تدبیر، تیزفهمی، درایت، زیرکی، فراست، هوش، هوشیاری |
کیایی | 1 امیری، پادشاهی، حکومت 2 بزرگی، زعامت، سزوری |
کید | ترفند، تزویر، تغابن، حیله، خدعه، شید، فریب، مکر |
کیسه | 1 خرجین، کولهبار 2 جیب |
کیسهبر | جیببر |
کیسهکش | دلاک، مغمز |
کیش | 1 آیین، دین، شرع، شریعت، طریقت، طریقه، مذهب، مسلک، مشرب، نحله 2 ترکش، تیردان، جوله 3 روسری، مقنعه 4 شمشاد |
کیف | ساک |
کیف | 1 تلذذ، خوشی، سرمستی، شنگولی، عیش، لذت، مستی، نشئه 2 داروینشئهزا، مخدر 3 چونی، کیفیت & خماری، کم |
کیفآور | روانگردان، سکرآور، مکیف، نشئهزا & خماریزا |
کیفر | 1 انتقام، تادیب، تقاص، تنبیه، جزا، عقوبت، مجازات، مکافات 2 تغار 3 مشک & پاداش |
کیفور | سرخوش، سرمست، سکران، کچول، مست، نشئه & خمارزده، مخمور |
کیفیت | چگونگی، چونی، حال، وضع، وضعیت & چگونگی، کمیت |
کیل | 1 اندازه، پیمانه، کیله 2 پیمودن، سنجش، سنجیدن 3 ازگیل |
کیله | پیمانه، پیمایش |
کیمیا | 1 اکسیر 2 شیمی |
کیمیادان | 1، شیمیدانشیمیست 2، کیمیاگر، کیمیاوی |
کیمیاوی | 1 شیمیدان، کیمیادان 2 شیمیایی، کیمیایی |
کین | بغض، حقد، دشمنی، عداوت، عناد، غرض، کینه |
کینخواهی | انتقام، انتقامجویی، خونخواهی، کینتوزی، کینکشی، کینهتوزی |
کینه | بغض، پدرکشتگی، تنفر، حقد، دشمنی، عداوت، عناد، غرض، کین، نفرت & محبت، مهر |
کینهتوز | انتقامجو، کینخواه، کینهجو، مغرض، منتقم |
کینهتوزی | بدخواهی، دشمنی، عناد، کینخواهی |
کینهجو | حاقد، کینهور، کینهخواه، کینهتوز، کینهورز & نیکدلی |
کینهخواه | انتقامجو، کینتوز، کینخواه، کینهتوز، کینهجو |
کینهکش | انتقامجو، کیفرجویی، نقمت & عفو |
کینهور | انتقامجو، کینهجو، مغرض، منتقم |
کینهورز | انتقامجو، کینهجو، منتقم |
کیوان | زحل |
کیوسک | اطاقک، دکه |
کیهان | 1 جو، سپهر، فضا 2 جهان، دنیا، عالم، گیتی |