ظالم | بیدادگر، بیرحم، جابر، جبار، جفاپیشه، جفاکار، ستمکار، ستمگر، سختدل، سرپنجه، سفاک، شریر، شقی، متعدی، مردمآزار & دادگر |
ظالمانه | بیدادگرانه، بیرحمانه، جابرانه، ستمگرانه، شرورانه & دادگرانه، عادلانه |
ظاهر | 1 آشکار، آشکارا، برملا، پدید، پیدا، جلوهگر، علنی، عیان، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا 2 هیئت & باطن، پنهان، نهان |
ظاهراً | انگار، برحسبظاهر، پنداری، گویا، گویی، گوییا، مانا، محتملاً، همانا & باطناً |
ظاهرساز | خودآرا، ریاکار، متصنع، متظاهر |
ظاهرسازی | تصنع، تظاهر، خودآرایی، خودنمایی |
ظاهری | 1 صوری، قشری 2 بیرونی، داخلی، سطحی 3 ظاهربین 4 ظاهرگرا، قشرگرا & باطنی، 2، درونی |
ظبی | آهو، غزال |
ظرافت | 1 زیبایی، لطافت، لطف 2 شوخی، لودگی، مطایبه، هزل 3 زیرکی، نکتهسنجی |
ظرف | 1 کاسه 2 آوند، بشقاب 3 درخلال، درطی |
ظرفیت | 1 گنجایش، وسع، وسعت 2 گیرش |
ظریف | 1 خوشگل، زیبا، قشنگ، لطیف، ملوس، ناز، نازک، نازنین 2 خوشطبع، شوخ، نکتهدان، نکتهسنج، نکتهگیر 3 باریکاندام، لاغراندام |
ظریفطبع | بذلهگو، خوشطبع، شوخ، شوخطبع، نکتهسنج |
ظفر | پیروزی، تسلط، چیرگی، سلطه، غلبه، فتح، نجاح، نصرت & شکست |
ظفرمند | پیروز، فاتح، مظفر، مظفر، ناصر & مغلوب |
ظفرمندانه | پیروزمندانه، فاتحانه، مظفرانه |
ظل | 1 پناه، سایه، کنف 2 خیال، شبح 3 تنعم، نعمت 4 آسایش، آسودگی، راحت |
ظلال | 1 سایهها 2 سایبانها 3 اشباح |
ظلام | بیدادگران، جفاکاران، ستمکاران، ستمگران، ظالمان |
ظلام | تاریکی، تیرگی، سیاهی، ظلمت & روشنی |
ظلم | آزار، اجحاف، اعتساف، بغی، بیدادگری، بیداد، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جفا، جور، ستم، ستمگری، غدر، مظلمه & مهر |
ظلمات | تاریکیها، تیرگیها & روشنایی |
ظلمانی | تار، تاریک، تیره، سیاه، قیرگون، مظلم & روشن |
ظلمت | تاریکی، تیرگی، سیاهی، ظلام & روشنایی، فروغ، نور |
ظلمه | بیدادگران، ستمکاران، ستمگران، ظالمان، ظلام |
ظن | احتمال، پندار، تردید، توهم، حدس، زعم، شک، گمان، گمانه، وهم & یقین |
ظنون | بددل، بدگمان، شکاک |
ظنین | 1 بدگمان، شکاک، کجاندیش 2 متهم، مظنون |
ظواهر | براهین، بینات، دلایل، شواهد، قراین & بواطن |
ظهر | نیمروز |
ظهر | پشت، خلف، دنبال & رو |
ظهور | بروز، پدید، پیدایی، پیدایش، تجلی، جلوه، طلوع، وقوع، هویدایی & پوشیدگی، غروب، غیبت، نهفتگی |
ظهیر | پشتیبان، پناه، حامی، مددکار، معین، یاریگر، یاور |