عین

فهرست

    عائلهاولاد، عیال، خانواده
    عابدپارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد
    عابدانهپارسایانه، پرهیزگارانه، زاهدانه، متعبدانه
    عابرراهگذر، رونده، رهگذر
    عاجز1 بیچاره، بی‌حال، خسته، درمانده، راجل، زبون، زمین‌گیر، ضعیف، فرومانده، کم‌زور، مانده، ناتوان، هاژ 2 بی‌کفایت، نالایق 3 اعمی، علیل، کور، نابینا & قادر
    عاجل1 جلد، چابک، چالاک 2 تند، زود، سریع 3 جهان، دنیا 4 اکنون، حال
    عاجلاًبتعجیل، به‌شتاب، تعجیلاً، سریعاً، شتابان، شتابناک
    عادت1 خلق، خو، داب 2 الفت، انس 3 آیین، رسم، سنت 4 حیض، رگل، قاعده
    عادی1 رایج، متداول، معمولی، معمول 2 پیش‌پاافتاده، مبتذل 3 تجاوزگر، متجاوز، متعدی 4 خصم، دشمن، عدو & غیرعادی
    عاررسوایی، شرم، عیب، فضیحت، ننگ
    عارض1 چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، صورت، گونه 2 اتفاق، حادثه 3 دادخواه، شاکی، شکواگر، متظلم
    عارضه1 بیماری، کسالت، ناخوشی 2 اتفاق حادثه، رویداد 3 آسیب، آفت، بلا
    عارف1 سالک، صوفی 2 دانا، صاحبنظر، عالم، عریف، واقف
    عاری1 بری، فاقد، مبرا 2 برهنه، پتی، لخت
    عاریه1 عاریت، قرضی 2 مصنوعی
    عاشق1 دلباخته، دلداده، سودازده، شیدا، شیفته، عشیق، مفتون 2 نوازنده & معشوق
    عاصف1 تندباد، توفان، طوفان 2 تند، سخت، شدید 3 تیر 4 خمیده، مایل
    عاصی1 سرکش، طاغی، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، یاغی 2 بدرفتار، گناهکار، گنهکار، معصیت‌کار & مطیع
    عاطرخوشبو، دماغ‌پرور، عطرآمیز، معطر & بدبو
    عاطفهاحساس، انفعال، عطوفت، محبت، مهر، مهربانی
    عاطلباطل، بیکار، بی‌معنی، بیهوده، لغو، معطل، ول
    عافیت1 تندرستی، سلامتی، سلامت، صحت 2 رستگاری، نجاح 3 پارسایی، تقوا، زهد
    عافیت‌خواهآسایش‌طلب، سلامت‌خواه، سلامت‌طلب، عافیت‌جو، عافیت‌طلب & عافیت‌سوز
    عافیت‌طلبآرامش‌طلب، آسایش‌جو، سلامت‌طلب، عافیت‌جو & عافیت‌سوز
    عاق1 گجسته، مطرود، ملعون 2 خودسر، نافرمان
    عاقبتآخر، آخرکار، انتها، بالاخره، بالمال، پایان، حاصل، سرانجام، عاقبت‌الامر، فرجام، ماحصل، نتیجه، نهایت & آغاز، بدایت
    عاقبت‌الامربالاخره، پایان، سرانجام، عاقبت، فرجام
    عاقبت‌اندیشآخربین، پیش‌بین، ژرف‌بین، عاقبت‌نگر، مال‌اندیش
    عاقبت‌اندیشیآخربینی، عاقبت‌نگری، مال‌اندیشی
    عاقبت‌بخیرخوش‌عاقبت، نیک‌فرجام
    عاقبت‌بخیریخوش‌عاقبتی، نیک‌فرجامی
    عاقبت‌نگرآخربین، دوراندیش، روشن‌بین، عاقبت‌اندیش، عاقبت‌بین
    عاقلباهوش، بخرد، تیزهوش، حکیم، خردمند، دانا، ذکی، رشید، زیرک، فهمیده، لبیب، هوشمند، هوشیار & جاهل، نادان
    عاقلانهبخردانه، خردمندانه، زیرکانه، عالمانه، عقلایی، هوشمندانه، هوشیارانه & جاهلانه
    عاکفگوشه‌گیر، گوشه‌نشین، معتزل، معتکف، منزوی
    عالمآفاق، آفرینش، جهان، دنیا، فلک، کیهان، گردون، گیتی
    عالمخردمند، دانا، دانشمند، دانشور، علیم، فاضل، فرزانه، فرهیخته، محقق، ملا & جاهل
    عالم‌افروزجهان‌افروز، جهانتاب، عالمتاب
    عالمانهبخردانه، خردمندانه، دانشمندانه، فاضلانه، محققانه & جاهلانه
    عالمتابجهانتاب، عالم‌افروز
    عالم‌سوز1 جهانسوز 2 شهرآشوب
    عالمگیر1 جهانی، عالمی 2 جهانگیر، فراگیر 3 اپیدمی 4 جهانگشا، فاتح، کشورگشا، کشورگیر
    عالی1 بلند، رفیع، مرتفع 2 ممتاز، نفیس 3 بزرگ، شریف، متعالی، والا & دانی
    عالی‌رتبهبلندمرتبه، بلندمقام، صاحب‌منصب، عالیجاه، عالی‌مقام، گران‌پایه، والاشان، والامرتبه، والامقام
    عالی‌قدرارجمند، بزرگوار، بزرگ، بلندمرتبه، جلیل، شریف، عزیز، گرامی، گرانقدر، گرانمایه، گران‌پایه، مفخم، والامقام، والا
    عالی‌مقامصاحب‌منصب، عالی‌رتبه، والامقام
    عالی‌نسبشریف‌نسب، عالی‌نژاد، نجیب‌زاده، نژاده، والاتبار
    عام1 همگان، همه 2 عمومی، کلی، همگانی 3 عامی 4 عمیم، فراگیر & خاص
    عامداًتعمدی، دانسته، عمداً، قصداً، متعمداً & قاصراً، ندانسته
    عامل1 آژانس 2 پیشکار، کارپرداز، کارگزار، نماینده 3 مامور، مزدور 4 بااثر، ثمربخش، موثر 5 صانع، فاعل، کننده
    عاملاًبه‌عمد، تعمداً، عمداً، قصداً، متعمداً
    عامه1 همگان، همه 2 توده، خلق، عموم 3 اهل‌سنت & خاصه
    عامه‌پسندعام‌پسند، عوام‌پسند، مردم‌پسند & خواص‌پسند
    عامیبی‌سواد، جاهل، عوام، ناآموخته، نادان & عارف
    عامیانهخلقی، عوامانه، عوام‌وار & عارفانه
    عایدی1 دخل، درآمد، مداخل 2 محصول 3 سود 4 رزق
    عایقبازدارنده، رادع، مانع، نارسانا & رسانا، هادی
    عایل1 پراولاد، پرعائله، معیل 2 درویش، محتاج، نیازمند
    عبابالاپوش، جامه، ردا
    عبادتبندگی، پرستش، طاعت، عبودیت، نسک، نیایش
    عبادتخانهپرستشگاه، عبادتگاه، معبد
    عبادتکارپارسا، زاهد، عابد، متعبد، متقی
    عبادتگاهبیعت، پرستشگاه، خانقاه، صومعه، عبادتخانه، کنشت، مسجد، معبد
    عبارت1 بند، جمله، گزاره 2 بیان، تعبیر، تکلم
    عبثباطل، بی‌ثمر، بی‌فایده، بی‌نفع، بیهوده، حرف‌مفت، مزخرف، هدر، هرز، هرزه، یاوه & مثمر
    عبدبرده، بنده، زرخرید، عبید، غلام، نسمه، نوکر & آزاد، حر
    عبدالبطنشکم‌بنده، شکمباره، شکمخواره
    عبدالجنهبختک، کابوس
    عبرانیجهود، کلیمی، موسوی، یهودی
    عبرت1 اعتبار 2 اندرز، پند، درس 3 شگفت، شگفتی 3 سنجش 5 خراج، باج
    عبرت‌آموزپندآموز، ناصح، نصیحت‌آموز، نصیحتگر، نصیحتگو
    عبرت‌آمیزعبرت‌آلود، عبرت‌آور، ، عبرت‌انگیز، عبرت‌بار
    عبرت‌انگیزعبرت‌آلود، عبرت‌آمیز، عبرت‌آور
    عبریعبرانی، کلیمی، یهودی
    عبساخم، ترشرویی
    عبودیت1 بندگی، رقیت 2 ستایش، طاعت، عبادت، نماز، نیایش & آزادگی، حریت
    عبور1 تردد، گذار، گذر 2 ردشدن، گذشتن 3 مرور
    عبورومرورآمدوشد، تردد، رفت‌وآمد، گذر
    عبوساخمو، ترشرو، گرفته & گشاده‌رو
    عبهر1 نرجس، نرگس 2 ظریف، لطیف 3 سپیدتن
    عبیدبرده، بنده، عبد، غلام
    عبیرعطر، عنبر، مشک
    عبیرآلودعبیرآمیز، عطرآمیز، مشک‌آگین، مشک‌آلود، معطر
    عبیرآمیزخوشبو، عاطر، عبیرآگین، عبیرآلود، مشکسا، معطر
    عتاب1 پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت 2 خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه 3 ناز
    عتبه1 آستانه، آستان، جناب، حضرت، درگاه 2 زن، زوجه، همسر
    عترت1 آل، اولاد، ذریه، سلاله، فرزند 2 اقارب، اقوام، خویشاوندان، نزدیکان
    عتیقباستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه & جدید
    عتیقهآنتیک، باستانی، دیرینه، عتیق، نفیس
    عجالتاً1 اکنون، اینک، فعلاً، هم‌اکنون 2 بی‌درنگ، فوراً
    عجب1 تعجب، حیرت، شگفت، شگفتی 2 عجیب
    عجبتکبر، خودبینی، خودخواهی، غرور، نازش
    عجباشگفتا
    عجزاستیصال، اضطرار، بیچارگی، درماندگی، زبونی، سستی، ناتوانی
    عجلگوساله
    عجلهتسریع، تعجیل، سرعت، شتاب، شتابزدگی، شتابندگی & تامل، درنگ
    عجم1 پارس، فارس 2 ایرانی، پارسی 3 غیرعرب & تازی، عرب
    عجوزهپیرزال، پیرزن، عجوز & پیرمرد
    عجولبی‌تحمل، بی‌صبر، دستپاچه، شتابان، شتابزده، شتابناک، شتابنده، ناحمول، ناشکیبا & صبور
    عجولانهبی‌صبرانه، شتاب‌آلود، شتاب‌آمیز، معجلانه & صبورانه
    عجیببدیع، پرشگفت، شگرف، شگفت، شگفت‌آور، شگفت‌انگیز، طرفه، غریب، نادر & عادی
    عجین1 آمیخته، سرشته 2 خمیر
    عدادجزو، زمره، شمار
    عدالتانصاف، برابری، داد، دادگری، دادگستری، عدل، معدلت، منصفی & بی‌انصافی
    عدالت‌گستردادگر، دادگستر، عادل، عدل‌پرور، معدلت‌پرور، معدلت‌گستر & بیدادگر
    عدالتخانهدادسرا، دادگاه، دادگستری، محکمه
    عداوتبغض، حقد، خصومت، دشمنی، عناد، کین، کینه، مخاصمه، مخالفت & حب
    عداوت‌آمیزحقدآمیز، خصمانه، عنادآمیز، کینه‌توزانه
    عدد1 رقم، شمار، شماره، نمره 2 تا، تعداد، دانه، راس، قلاده
    عدل1 انصاف، داد، عدالت، معدلت 2 بار، بسته، جوال، لنگه 3 هاله & ستم، ظلم
    عدل‌بندیبسته‌بندی
    عدل‌پروردادبخش، دادگر، دادور، عدالت‌گستر، معدلت‌پرور، معدلت‌خواه & ظالم
    عدلیهدادگاه، دادگستری، محکمه
    عدمزوال، فقدان، فنا، لاوجود، لیس، نیستی & وجود
    عدوبدخواه، خصم، دشمن، مخالف، معاند، منازع & حبیب، دوست
    عدوانیخصمانه، عداوت‌آمیز، قهرآلود، قهرآمیز & دوستانه
    عدول1 اعراض، انصراف، بازگشت، برگشت، تغییرعقیده 2 اجحاف، تخطی 3 عادلان، صالحان
    عده1 تعداد، شمار، شماره 2 باند، جمع، جمعیت، حزب، گروه 3 ایام‌حیض
    عدید1 بسیار، بی‌شمار، زیاد، عدیده، کثیر 2 شمار، شماره & معدود
    عدیدهبسیار، زیاد، عدید، فراوان، کثیر، متعدد، وافر & قلیل
    عدیلجفت، قرین، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همتا
    عذابآزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، محنت، وبال
    عذارچهر، چهره، رخ، رخسار، روی، سیما، عارض، گونه، وجه
    عذر1 پوزش، معذرت 2 بهانه، تعلل 3 دستاویز، مستمسک 4 حیض، قاعدگی
    عذراباکره، بتول، بکر، دختر، دوشیزه & زن
    عذرخواهیاعتذار، پوزش، پوزش‌خواهی، پوزش‌طلبی، معذرت‌خواهی
    عذوبت1 حلاوت، شیرینی 2 گوارایی، خوش‌گواری
    عرافرمال، غیبگو، فال‌بین، فالگیر، کاهن
    عرباعرابی، بدوی، تازی & عجم
    عربده1 جیغ‌وداد، داد، فریاد، فغان، گلیل، نعره 2 بدمستی 3 بدخویی، تندخویی
    عربده‌جو1 ستیزه‌جو، مبارزطلب 2 بدخلق، بدخو 3 بدمست 4 نعره‌زن
    عرسعروسی، مزاوجت، نکاح & طلاق
    عرش1 اریکه، اورنگ، تخت، مسند 2 آسمان، سپهر 3 سایبان، سقف 4 پایه، رکن & فرش
    عرشه1 بالا، فراز 2 رو، سقف
    عرصه1 پهنه، جولانگاه، رزمگاه، زمینه، ساحت، صحنه، فضا، گستره، مصاف، میدان 2 حیاط 3 بیابان، صحرا
    عرض1 پهنا، پهنه 2 بیان، حرف، سخن، گفتار، گفته 3 شرح، وصف & درازا، درازی، طول
    عرض1 آبرو، اعتبار، جاه، حیثیت، شرف، قدر، ناموس 2 ذات، گوهر، نفس
    عرض‌انداماظهاروجود، تظاهر، خودنمایی، عرض‌وجود
    عرضحال1 دادخواست، شکایت 2 درخواست‌نامه، عریضه 3 منشور
    عرضه1 ارائه، نمایش، نمود 2 نشان‌دادن، نمودن 3 اظهار، بیان 4 پیشنهاد 5 تقدیم، تقدیمی، هدیه
    عرضه1 توانایی، قدرت، قوت، قوه 2 شایستگی، قابلیت، لیاقت 3 جرات، شهامت 4 کارآیی
    عرفان1 تصوف 2 الهیات، حکمت 3 شناخت، علم، معرفت
    عرفانیمعنوی
    عرف1 تداول، رسم، سنت، عادت 2 قانون 3 معروفیت & شرع
    عرفیمتداول، متعارف، مرسوم & شرعی
    عرق1 رگ 2 نایژه 3 بیخ، ریشه، نژاد 4 آبرو، حمیت
    عرق1 مشروب 2 خوی 3 شیره، عصاره
    عرق‌خورباده‌خوار، باده‌نوش، شرابخوار، مشروب‌خور، میخواره، میگسار
    عرق‌زاعرق‌آور، معرق
    عروج1 صعود، معراج 2 لنگی
    عروس1 بیو، بیوگ 2 لعبت & داماد
    عروسکبازیچه، لعبت، ملعبه
    عروسیازدواج، بیوگانی، زفاف، زناشویی، مزاوجت، مناکحت، مواصلت، نکاح، وصلت & عزا، طلاق
    عریانبرهنه، پتی، عور، لخت & پوشیده، مستور
    عریانیبرهنگی، عوری، لختی & پوشیدگی، مستوری
    عریش1 کجاوه، محمل، هودج 2 آلونک، کاشانه، کلبه، کومه، لانه 3 سایبان، مظله 4 چادر، خیمه
    عریضپرعرض، پهن، پهنادار، فراخ، گسترده، گشاد، وسیع & باریک، کم‌پهنا، کم‌عرض
    عریضهخط، رقعه، رقیمه، طومار، عرضحال، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نبشته، نوشته، ورقه
    عریضه‌نگارکاتب، محرر، مکتوب‌نویس، نامه‌نگار، نامه‌نویس
    عریف1 عارف، شناسا 2 آشنا
    عریکه1 خلق، خو 2 سرشت، طبیعت، نهاد
    عزاحترام، حرمت، عزت & ذل
    عزاپرسه، تعزیت، داغ، سوگ، سوگواری، ماتم، مصیبت & جشن، عروسی
    عزاخانهماتم‌سرا، ماتمکده، محنتکده
    عزادارپرسه‌نشین، داغدار، سوگوار، سوگوار، ماتمزده، ماتم‌زده، مصیبت
    عزاداریپرسه، پرسه‌نشینی، تعزیت، تعزیه، روضه، سوگواری، ماتم، مصیبت
    عزایمافسون‌ها، اوراد
    عزببی‌زن، تنها، فرد، مجرد & متاهل
    عزبیبی‌زنی، بی‌همسری، تجرد، تنهایی
    عزتآبرو، احترام، ارجمندی، بزرگی، حرمت، شرف، عز، ناموس & ذلت
    عزت‌نفسمناعت‌طبع
    عزتمندارجمند، باعزت، عزیز، گرامی، محترم، معزز
    عزرائیلاجل، ملک‌الموت
    عزلاخراج، انفصال، برکناری، خلع، منفصل & استخدام
    عزلتاعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، کناره‌گیری، گوشه‌گیری، گوشه‌نشینی
    عزلت‌طلبانزواطلب، عزلت‌جو، عزلت‌نشین، گوشه‌گیر، معتزل، معتکف
    عزلت‌گزینراهب، راهبه، عزلت‌جو، عزلت‌نشین، گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، معتزل، معتکف، منزوی
    عزمآهنگ، اراده، تصمیم، عزیمت، قصد، نقشه، نیت
    عزوبتبی‌همسری، تجرد، تنهایی، مجردی & تاهل
    عزیزارجمند، شایسته، عالیقدر، عزتمند، گرامی، گرانمایه، محترم، نورچشم & ذلیل
    عزیزدردانهسوگلی، عزیزکرده، محبوب
    عزیمت1 آهنگ، عزم، قصد، نیت 2 حرکت، رحیل، سفر، کوچ 3 افسون، ورد
    عزیمت کردنحرکت کردن، رخت‌بستن، رفتن، سفر کردن، عازم‌شدن، کوچ کردن
    عسجدزر، طلا & سیم، فضه
    عسرتافلاس، تعسر، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، دشواری، سختی، ضراء، عسر، فقر، نداری
    عسسپاسبان، داروغه، شبگرد، شحنه، طایف، گزمه، محتسب
    عسکرارتش، جیش، سپاه، فوج، گند، لشکر
    عسلانگبین، شهد
    عشاشام، شامگاه، شب، غروب، مغرب & بامداد
    عشرده‌یک، عشریه، یک‌دهم
    عشرت1 خوشگذرانی، عیش، کامرانی، ملاهی 2 خوشی، شادی، طرب، نشاط
    عشرت‌طلبخوش‌گذران، شادخوار، عیاش
    عشرت‌طلبیخوش‌گذرانی، شادخواری، عیاشی، کامرانی
    عشقتعشق، خلت، دوستی، شیفتگی، علاقه، محبت، مودت، مهر، وداد & نفرت
    عشق‌بازی1 تجمش، عشق‌ورزی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی 2 شهوترانی، لاسیدن
    عشق‌ورزیتجمش، عشق‌بازی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی
    عشقهاخفاک، پویچه، پیچک، لبلاب
    عشقی1 عاشقانه، محبت‌آمیز 2 دلبخواهی، هوسانه
    عشوهاخمناز، ادا، شیوه، غمزه، فریب، کرشمه، لوندی، ناز
    عشوه‌سازافسونگر، طناز، عشوه‌پرداز، عشوه‌گر، فسونساز، کرشمه‌باز، لوند
    عشوه‌کارافسونگر، طناز، عشوه‌پرداز، عشوه‌زن، عشوه‌گر، لوند
    عشوه‌کنانخرامان، کرشمه‌کنان، نازان، نازکنان
    عشوه‌گرافسونگر، طناز، عشوه‌ساز، عشوه‌کار، لوند
    عشوه‌گریافسونگری، دلال، دلبری، طنازی، غنج
    عشیاتشب‌ها، لیالی
    عشیرهآل، ایل، طیره، خاندان، خانواده، طایفه، قبیله
    عصاچوبدستی، خیزران
    عصابه1 دستار، سربند، عمامه، مندیل 2 گروه، فوج
    عصارهآب، افشره، جوهر، چکیده، شهد، شیره، عرق، عصیر، لب، مرق
    عصبپی، رگ
    عصبانیتندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی، عصبی‌مزاج، غضبناک & آرام، سلیم
    عصبانیتاوقات‌تلخی، بدخویی، تغیر، تندمزاجی، تندخویی، خشمگینی، خشم، غضبناکی، غضب، لج
    عصبیآتشی‌مزاج، تند، تندخو، خشم‌آلود، خشمگین، عصبانی، قهرآلود & آرام، سلیم
    عصبیت1 حمیت، مردانگی 2 تندمزاجی، خشم، سودا 3 تعصب، قوم‌گرایی
    عصر1 دور، دوره، روزگار، زمانه، زمان، عهد، وقت 2 بعدازظهر، پسین، پسینگاه 3 فشار 4 افشردن، فشردن
    عصفورگنجشک
    عصمت1 پارسایی، پاکدامنی، پاکی، عفت، ناموس، نجابت 2 بازداشتن، منع
    عصیانتمرد، خودسری، سرپیچی، سرکشی، شورش، طغیان، گردنکشی، مخالفت، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری & اطاعت، طاعت، فرمانبرداری
    عصیانگربدرفتار، سرکش، طاغی، طغیانگر، عاصی، گردنکش، متمرد، ناجم، نافرمان، یاغی & مطیع، فرمانبردار
    عصیرآب، افشره، شیره، عصاره، فشرده
    عضد1 بازو 2 پشتیبان، حامی، مددکار، یار، یاور
    عضلهگوشت، ماهیچه
    عضو1 آلت، اندام 2 ابوابجمعی، جزو، کارمند، مستخدم 3 جهاز
    عطااحسان، انعام، بخشش، تعارف، دهش، مرحمت، نفقه، هبت
    عطاردوافروش، عطرفروش
    عطاریداروفروشی، دوافروشی، عطرفروشی
    عطارد1 تیر 2 سنبل‌الطیب
    عطا کردن1 بخشیدن، دادن 2 مرحمت کردن، هبه کردن
    عطربوی‌خوش، رایحه، شمیم، نکهت
    عطرآگینبویا، خوشبو، دماغ‌پرور، معطر
    عطرآلودخوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، عطرناک، معطر
    عطرآمیزخوشبو، دماغ‌پرور، عاطر، معطر
    عطسه‌آورعطسه‌زا، معطس
    عطش1 تشنگی 2 اشتیاق، علاقه
    عطشانتشنه & سیراب
    عطف1 بازگشت، توجه، چرخش، میل 2 سجاف، شیرازه 3 عاطفه، مهربانی 4 تمایل 5 پیوند، ربط
    عطلت1 بیکاری، تعطیل، مهملی 2 بی‌پیرایگی، & اشتغال
    عطوفتتلطف، دوستی، رافت، شفقت، محبت، ملاطفت، مودت، مهر، مهربانی
    عطیه1 انعام، بخشش، پاداش، جایزه، عطیت 2 موهبت، هبه 2 راتبه، مرسوم، مستمری، مقرری
    عظماستخوان
    عظمتبزرگواری، بزرگی، جلال، حشمت، سطوت، شان، شکوه، شوکت، صلابت، فره، قدرت، کبریا، کرامت، کلانی، مجد، مهابت، هیبت & کوچکی
    عظمیبزرگتر، عظما، عظیم
    عظیمبزرگ، جلیل، خطیر، عظمی، کبیر، کلان، معظم، مهم & کوچک، نهمار
    عظیم‌الجثهتناور، تنومند، جسیم، کوه‌پیکر
    عظیم‌الشانبزرگوار، جلیل، فخیم، معظم
    عفافپارسایی، پاکدامنی، پاکی، تقوا، عفت، نجابت
    عفتاتقا، پارسایی، پاکدامنی، پاکی، شرافت، شرف، عصمت، عفاف، ناموس، نجابت & آلوده‌دامنی، بدکارگی، ناپارسایی، ناپرهیزگاری
    عفریت1 اهریمن، دیو، شیطان، عفریته، غول 2 عجوزه & فرشته
    عفریتهابلیس، شیطان، عفریت، غول & فرشته، ملک
    عفنبدبو، گندیده، متعفن & خوشبو
    عفو1 اغماض، بخشایش، چشم‌پوشی، گذشت 2 بخشودن، گذشت کردن & انتقام
    عفو کردنآمرزیدن، بخشودن، بخشیدن، گذشت کردن & انتقام‌کشیدن
    عفونتبدبویی، بوی‌بد، تعفن، چرک، فساد، گندیدگی
    عفیفباآزرم، باتقوا، باحیا، باشرم، باعفاف، باعفت، پارسا، پاک، پاکجامه، پاکدامن، شریف، معصوم، نجیب & آلوده‌دامن، ناپاک
    عفیفهپارسا، پاکدامن، طاهره، نجیبه
    عقاببازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات
    عقابآلغ، آله، شاهین
    عقار1 آب‌وزمین، املاک، سزا 2 کالا، متاع
    عقب1 پس، پشت‌سر، پشت، خلف 2 پی، پیرو، دنباله، دنبال 3 وارو 4 ورا 5 عقبه، فرزند، نسل & پیش
    عقب‌افتاده1 توسعه‌نیافته 2 معوق 3 منگول، ناقص‌الخلقه & پیشرفته
    عقب‌نشینیبازگشت، پسروی، گریز، هزیمت & پیشروی
    عقبه1 پی‌آمد، دنباله، نتیجه 2 دشوار، سخت، 3
    عقبیآخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت & دنیا
    عقد1 بند، پیوند، گره 2 بستن، پیمان‌بستن، عهدبستن، گره‌زدن
    عقد1 گردن‌بند، گلوبند 2 بند
    عقده1 گره 2 دشواری، فشار، گیر، محظور
    عقرب1 کجدم، کژدم 2 آبان‌ماه
    عقل1 خرد، دها، ذکاوت، فهم، معرفت، هوش 2 کله، مخ
    عقل‌باختگیجنون، خبطدماغ، دیوانگی
    عقلانی1 عقلایی 2 عقلی & 1 غیرمنطقی 2 حسی
    عقلاییعاقلانه، معقول، منطقی & غیرعقلایی
    عقلیعقلانی & نقلی
    عقوبتبادافراه، تادیب، تنبیه، جزا، سزا، سیاست، شکنجه، عذاب، فرجام‌بد، قصاص، کیفر، گوشمال، مجازات
    عقیدهاعتقاد، باور، حدس، رای، زعم، صرافت، عقیدت، فکر، نظر، نظریه
    عقیده‌مندباورمند، مومن، معتقد
    عقیل1 خردمند، عاقل، فهیم، لبیب 2 بزرگوار، گرامی
    عقیمبی‌بار، بی‌ثمر، بی‌حاصل، بی‌نطفه، سترون، نازا & بارور، زایا، مثمر
    عکس1 پرتره، تصویر، تمثال، شمایل، نقش 2 خلاف، ضد، مخالف، نقیض، وارو، وارونه
    عکس‌العمل1 پیامد، واکنش 2 انعکاس، بازتاب
    علاجتداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید
    علاج‌بخشچاره‌گر، درمانگر، شفابخش
    علاج‌پذیرچاره‌پذیر، درمان‌پذیر، قابل‌درمان
    علاج‌ناپذیربی‌درمان، بی‌علاج
    علاقه1 اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی 2 املاک، دارایی 3 بند 3 دنباله
    علاقه‌مندراغب، مایل، مشتاق
    علاقه‌مندیاشتیاق، تمایل، رغبت، هواداری & بی‌علاقگی
    علامت1 آیت، آیه، نشان، نشانه، نمود، نمودار 2 انگ، داغ 3 شاخص، شاخصه 4 رایت، علم 5 اشاره
    علامهدانشمند، دانشور، عالم، علیم، فاضل & جهول
    علاوهاضافه، افزون، جمع & منها
    علاوه‌براینباضافه، بعلاوه
    علایقارتباط، بستگی‌ها، تعلقات، وابستگی‌ها
    علت1 انگیزه، انگیزه، جهت، دلیل، سبب، عامل، مایه، مسبب، موجب، واسطه، وسیله 2 عیب، نقیصه 3 بیماری، عارضه
    علفسبزه، علفه، علوفه، علیق، گیاه
    علف‌چرچراگاه، راود، علفزار، مرتع، مرغزار
    علفخوارچرنده، علف‌چر، گیاهخوار & گوشتخوار
    علفزارچراگاه، راود، سبزه‌زار، مرتع، مرغزار، مرغزار & کشتزار
    علق1 خون 2 زالو، لو
    علقهبستگی، بند، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، عقد، علاقه، وابستگی
    علل1 اسباب، جهات 2 انگیزه‌ها، دلایل
    علم1 بیرق، پرچم، درفش، رایت، علامت، نشان 2 مشهور، معروف، نامی 3 اسم‌خاص 4 لغت
    علم1 حکمت، دانش، معرفت 2 اطلاع، یقین & جهل، نادانی
    علمداربیرقدار، پرچمدار، پیشقراول، طلایه‌دار
    علناًآشکارا، علنی، هویدا & درخفا، مخفیانه
    علنیآشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه
    علوبالا، بزرگواری، رفعت، روی، فوق، کرامت & پایین، تحت، زیر، سفل، فرود
    علوطبعاستغنا
    علوفهعلف، علفه، علیق
    علومحقایق، دانش‌ها، معارف & فنون
    علی‌الاتصالپی‌درپی، پیوسته، علی‌الدوام، مدام، مستمراً، هماره، همواره، همیشه
    علی‌الخصوصبویژه، خصوصاً، مخصوصاً
    علی‌الدوامبلاانقطاع، پیاپی، پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همیشه
    علی‌الظاهرآشکارا، برحسب‌ظاهر، ظاهراً & واقعاً
    علی‌حدهجدا، جداگانه، سوا، مستقل
    علیامخدرهبانو، خاتون، خانم
    علیقعلف، علوفه، کاه، یونجه
    علیلبستری، بی‌حال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان & تندرست
    عمعمو
    عماد1 پالار، رکن، ستون 2 تکیه‌گاه، متکا
    عمارت1 بنا، ساختمان 2 بدنه، پیکر، تنه 3 آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران 4 آبادسازی
    عمارهتخت‌روان، عماری، کجاوه، محمل، هودج
    عماری1 تابوت 2 تخت‌روان، کجاوه، محمل، هودج
    عمالکارکنان، کارگزاران، گماشتگان، مزدوران
    عمامهدستار، عصابه، مندیل
    عمدخواسته، قصد، منوی & ناخواسته
    عمداًبه‌عمد، دانسته، عاملاً، عمدی، قصدا
    عمده1 اصلی، برجسته، بسزا، مهم 2 کلی & جزیی
    عمده‌فروشکلی‌فروش & جرئی‌فروش
    عمدیبه‌عمد، تعمد
    عمر1 حیات، روزگار، زندگی، زندگانی 2 زاد، سن
    عمرانآبادانی، آبادسازی، آبادی، توسعه، رونق، عمارت & خرابی
    عمقته، ژرفا، ژرفنا، غور، کنه، گودی
    عملادا، ارتکاب، اقدام، پیشه، حرفه، رفتار، شغل، فعل، کار، کردار، وظیفه
    عملاًبالفعل، درعمل & اسماً
    عملکردحاصل، راندمان، فعل، کارکرد، میزان‌کار، نتیجه
    عملگیفعلگی، کارگری
    عملهفعله، کارگر، مزدور
    عملی1 شدنی، ممکن، میسر 2 تریاکی، وافوری 3 مصنوعی & نظری
    عملیات1 اعمال، کنش‌ها 2 مانور
    عموعم
    عمود1 چماق، چوبدستی، گرز 2 تیرک، ستون
    عمومتمام، جمیع، عامه، کافه، کل، همگان، همه
    عموماًتماماً، جملگی، همگی، همه & خصوصاً
    عمومی1 عام، عمیم، کلی، همگانی 2 اشتراکی، جمعی، مشترک 3 متداول، مرسوم & خصوصی
    عمومیتتداول، شمول، کلیت
    عمیدپیشوا، رئیس، سردسته، سرور، مهتر، نقیب
    عمیق1 ژرف، عمق‌دار، گود 2 تام، کامل
    عمیقاًبسیار، به‌شدت، شدیداً
    عمیم1 تام، تمام، کامل 2 عام، عمومی، همگانی
    عن‌قریببزودی
    عناآزار، رنج، زحمت، عذاب، عنت، محنت، مشقت
    عنادبغض، جدال، حقد، خصومت، دشمنی، ستیزگی، ستیزه، ضدیت، عداوت، کین، کینه‌توزی، کینه، گردنکشی، لجاج، لجاجت، مخاصمه، مخالفت، نفاق، نقار
    عنانافسار، پالهنگ، دهنه، زمام، لجام، لگام، مهار
    عنایتاعتنا، التفات، تفضل، تمایل، توجه، فیض، لطف، مرحمت، مهربانی، میل، نظر، نگاه
    عنبانگور
    عنبر1 عنبربو 2 گل‌گندم 3 فتنه
    عنبرساراسارا، عنبرفام
    عنبرآلودعنبرآگین، عنبرآمیز، عنبربار، عنبربو، معطر
    عنتر1 میمون 2 بدترکیب، زشت
    عندلیببلبل، هزار، هزارآوا، هزاردستان
    عنصرآخشیج، بسیط، جزء، ماده
    عنفجبر، خشونت، درشتی، زور، قهر & لطف
    عنفاًبه‌جبر، به‌زور، به‌عنف، جبراً، زوری، قهراً
    عنفوانآغاز، ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، شروع & اختتام، پایان
    عنقخر، گردن، معطف
    عنقاسیمرغ
    عنکبوتتارتن، تارتنک، تارتنه، کارتنک، کارتنه، کراتین
    عنوان1 آغاز، دیباچه 2 اسم، خطاب، شهرت، کنیه، لقب، نام 3 آدرس، نشانی
    عنود1 ستیزه‌کار، عنادورز، عنید، کینه‌توز، کینه‌جو 2 گردنکش، متمرد، نافرمان
    عنینسست‌کمر، کمرسست، ناتوان
    عوارض1 جزیه، خراج، مالیات 2 پیامدها، عارضه‌ها 3 حوادث، وقایع 4 بیماری‌ها، ناخوشی‌ها 5 آفات، بلایا
    عوالم1 عالم‌ها 2 حالات، کیفیات
    عوامبی‌سواد، توده، خلق، عامی، عوام‌الناس، مردم & خواص
    عوام‌پسندپیش‌پاافتاده، عامه‌پسند، مبتذل
    عوامانهعامیانه، مبتذل، مردم‌پسند
    عوایق1 موانع 2 آفات، آفت‌ها
    عوایددرآمدها، عایدی‌ها، فواید، مداخل، منافع
    عود1 بازگشت، برگشت، رجعت، نکس 2 بربط، ساز
    عودتاسترداد، اعاده، برگشت، مراجعت، واپس
    عودسوزسپندسوز، مجمر
    عور1 برهنه، پتی، عریان، لخت، لوت 2 یک‌چشمی & مستور
    عوض1 بدل، بدیل 2 الش، تبدیل، تعویض، جایگزین، جانشین، دگش، مبدل 3 جبران، جای 4 پاداش، جزا، مزد
    عوعوپارس، زوزه، واق‌واق
    عون1 کمک، نصر، یاری، یاوری 2 دستگیر، کمک‌رسان، مساعد، یار، یاور
    عهد1 پیمان، شرط، قرار، میثاق 2 قول، وعده 3 وفا 4 نذر 5 ضمان 6 اوقات، دور، دوره، روزگار، زمان، زمانه، عصر، فصل، گاه، موسم، وقت 7 سوگند، قسم 8 حفظ، نگهبانی
    عهدشکنپیمان‌شکن، خائن، عهدگسل، ناقض‌عهد، ناکث & وفادار
    عهدشکنیخیانت، عهدگسلی، غدر، نقض‌عهد & وفاداری
    عهدگسلبدپیمان، پیمان‌شکن، سست‌پیمان، عهدشکن، ناقض‌عهد & وفادار
    عهدنامهپروتکل، پیمان‌نامه، تعهدنامه، قرارداد، قرارنامه، معاهده، مقاوله، مقاوله‌نامه
    عهده1 تقبل، تعهد، کفالت 2 ذمه 3 مسولیت
    عهده‌دارذمه‌دار، متعهد، متقبل، مسول
    عیادتبیمارپرسی
    عیار1 معیار 2 سنگ‌محک 3 آزمایش، آزمون، امتخان، سنجش 4 زرسنجی
    عیار1 تردست، تندرو، جلد، چابک، چالاک 2 جوانمرد، شوالیه، فتا، فتی 3 حرامی، دزد، راهزن، رهزن، سارق، شبرو، طرار، غارتگر، گردنه‌بند 3 تبهکار، مفسد 4 محیل، مکار
    عیارگیرصیرفی، عیارسنج
    عیاری1 راهزنی، سرقت، طراری 2 تردستی، حیله، رندی، زرنگی، فند 3 جوانمردی، عیارپیشگی، فتوت
    عیاش1 خراباتی، خوش‌گذران، عشرت‌طلب 2 شادخوار، کامجو، هرزه، هوسباز
    عیاشیالواطی، خوشگذرانی، عشرت‌طلبی، عیش‌ونوش، فساد، فسق‌وفجور، لهوولعب، ملاهی، هرزگی
    عیال1 بانو، جفت، زن، زوجه، عائله، همسر 2 خانواده، زن‌وفرزند
    عیالمندپراولاد، عیالوار، معیل
    عیالوارپراولاد، عیالمند، معیل
    عیانآشکار، برملا، روشن، صریح، ظاهر، فاش، محسوس، معلوم & نهان
    عیب1 آهو، صدمه، علت، فساد، منقصت، نقصان، نقص، نقیصه، وصمت 2 تقصیر، خرده، خطا 3 بدی، زشتی، شایبه، معرت 4 رسوایی، عار
    عیب‌جوایرادگیر، خرده‌گیر، منتقد، نکته‌گیر & عیب‌پوش
    عیب‌جوییانتقاد، ایراد، تنقید، خرده‌گیری، نکته‌گیری & عیب‌پوشی
    عیب‌گیریانتقاد، ایراد، خرده‌گیری، عیب‌جویی
    عیبناکمعیب، معیوب، ناقص & سالم
    عید1 سالگرد، سالگشت 2 جشن & عزا
    عیسویپروتستان، ترسا، صلیبی، کاتولیک، مسیحی، نصارا، نصرانی
    عیسویتترسایی، مسیحیت، نصرانیت
    عیشبزم، خوشگذرانی، خوشی، راحت، زندگانی، سرور، سور، شادی، شادیانه، طرب، عشرت، کیف، گذران، لهو، نشاط & عزا، ماتم
    عیش‌ونوشخوش‌گذرانی، شادخواری، عشرت، عیاشی، لهو
    عین1 چشم، دیده 2 اصل، مشابه 3 چشمه 4 جوهر، ذات، گوهر
    عیناً1 بعینه، درست، دقیقاً 2 شبیه، مثل، نظیر