ذال

فهرست

    ذائقه1 چشایی 2 مذاق 3 طعم، مزه
    ذابل1 پژمرده، پلاسیده، خشکیده 2 ضعیف، لاغر، نزار
    ذاتاصل، جبلت، جوهر، خمیره، سرشت، شخص، طبیعت، طینت، فطرت، کنه، گوهر، نهاد
    ذاتاًاساساً، بالفطره، فطرتاً
    ذاتیجبلی، خداداده، طبیعی، غریزی، فطری
    ذاکر1 ذکرکننده، روضه‌خوان 2 وردگو 3 یادکننده
    ذاهبرونده، ره‌سپر، کوشنده
    ذایقچشنده
    ذایقهذائقه، چشایی، مذاق
    ذئبگرگ
    ذبحبسمل، قربانی، کشتار، کشتن
    ذبول1 پژمردگی، پلاسیدگی 2 ضعف، لاغری، & رشد، نمو
    ذبیحقربانی، گلوبریده، مذبوح
    ذخیرهاندوخته، پس‌افت، پس‌انداز، پستا، تدارک، توشه، تهیه، ذخر، رزرو
    ذخیره کردن1 انبار کردن، انباشتن 2 اندوختن، پس‌انداز کردن
    ذر1 ذره 2 مورچه
    ذرتبلال، جواری
    ذراع1 آرنج، بازو 2 ارش، گز
    ذرایعدست‌آویزها، وسایط، وسایل
    ذروه1 اوج، ذروت 2 ستیغ، قله 3 تارک، چکاد، فرق 4 نوک، & حضیض
    ذره1 ذر 2 مورچه
    ذریع1 تندرو، تیزرو، سبک‌سیر 2 برملا، فاش 3 بسیار، فراوان، کثیر
    ذریهاحفاد، اولاد، دودمان، سلاله، فرزندان، نسل
    ذقنچانه، زنخ، زنخدان
    ذکاوتتیزهوشی، عقل، فراست، فطانت، هوشمندی، هوشیاری & فصاحت
    ذکر1 یاد، یادمان 2 ورد 3 تذکیر، خطابه
    ذکیزیرک، عاقل، هوشمند، هوشیار، & سفیه
    ذلتپستی، حقارت، خواری، خواری، فلاکت، مذلت، مهانت، نکبت، هوان
    ذلیق1 تیز 2 تیززبان، چیره‌زبان، سخنور، فصیح، & الکن، کند
    ذلیلپست، حقیر، خوار، دون، زبون، فرومایه، متذلل، مغلوب، ناکس، & عزیز
    ذمبدگویی، قدح، مذمت، نکوهش، & مدح
    ذمه1 تقبل، ضمان، ضمانت، عهده، کفالت 2 پیمان، عهد 2 زینهار
    ذمه‌دارضمان، متعهد، متقبل، متکفل
    ذمیمهزشت، مذموم، ناستوده، نامستحسن، نکوهیده، & مستحسن
    ذنباثم، تقصیر، خطا، گناه، معصیت، & ثواب
    ذوبحل، گداز، گداختگی، گدازش، مذاب، وارفتگی، & انجماد
    ذوق1 استعداد، قریحه 2 سلیقه، مشرب 3 حال‌وهوا، حال، دماغ، شور، شوق، مذاق، وجد 4 چشایی، چشیدن
    ذوق‌زدهشوق‌زده، هیجان‌زده، & گرفته، مغموم
    ذهابرفت، گذشتن، & آمدن، ایاب
    ذهبزخرف، زر، طلا، عسجد
    ذهبی1 زرین، زرین‌فام، طلایی 2 ذهبیه
    ذهن1 خرد، هوش 2 درک، فهم 3 استعداد 4 خاطر، ضمیر، فکر 5 قلب 6 مغز
    ذهنی1 درونی، باطنی 2 عقلی & عینی
    ذهول1 ناشناخته، ناشناس 2 غفلت، فراموشی، نسیان
    ذی‌حق1 خداوند، دارا، صاحب، مالک 2 حقدار، محق
    ذی‌روحانسان، ذی‌نفس
    ذی‌نفسجاندار، ذی‌روح
    ذی‌صلاح1 صالح، صلاحیت‌دار 2 مسئول
    ذیلانتها، پای، دامن، دامنه، زیر
    ذی‌مدخلدخیل، موثر، نقش‌پرداز