داء | الم، بیماری، درد، رنج، رنجوری، مرض، ناخوشی & تندرستی، سلامت |
دائرهالمعارف | انسیکلوپدی، فرهنگ، مرجع |
داب | اخلاق، خاصه، خصلت، خلق، خو، رسم، شیمه، عادت، منش |
دابه | 1 جانور، جنبنده، چهارپا 2 اسب، استر |
داخل | اندرون، باطن، تو، در، درون، وارد & خارج |
داخلی | اندرونی، داخله، درونی & بیرونی، خارجی |
داد | 1 انصاف، دهش، عدالت، عدل، قسط، معدلت، نصفت 2 جار، جیغ، عربده، غریو، فریاد، فغان، هیاهو 3 بخشیدن، دادن، عطا کردن & 1 بیداد 3 ستاندن، ستدن |
دادار | 1 آفریدگار، الله، ایزد، پروردگار، خدا، رب، یزدان 2 دادگر، عادل & 1 بیدادگر |
داداش | اخوی، برادر، دادر، کاکا & باجی، خواهر |
دادخواست | دادنامه، شکایت، شکوائیه، عرضحال |
دادخواه | 1 عارض، متظلم 2 مظلوم |
دادخواهی | تظلم، شکایت، فریادخواهی، مظلمه |
دادرس | دادبیگ، دادده، دادگر، داور، عادل، فریادرس، قاضی، میرداد |
دادرسی | بازپرسی، داوری، قضاوت، محاکمه |
دادستان | 1 مدعیالعموم 2 دادور، داور، قاضی 3 امیر، پادشاه |
دادسرا | دادگاه، عدالتخانه، محکمه |
دادگاه | دادسرا، دادگستری، عدلیه، محکمه |
دادگر | 1 حقستان، دادرس، دادگستر، دادور، عادل، منصف 2 باریتعالی & ظالم |
دادگرانه | عادلانه، منصفانه & ظالمانه |
دادگری | عدالت، عدل، قسط & بیداد، ظلم |
دادگستر | دادگر، دادور، عادل، عدالتگستر & بیدادگر، ظالم |
دادگستری | 1 عدالت 2 دادگاه، عدلیه، محکمه |
دادن | ادا کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا کردن 2، پرداخت، دهش، عطا & گرفتن |
دادنامه | حکم، دادخواست |
دادوبیداد | جیغ، خروش، دادوفریاد، شیون، غریو، غوغا، فریاد، قیلوقال، ولوله |
دادور | دادگستر، دادگر، عادل، قاضی |
دادوستد | بازرگانی، بیع، تجارت، خریدوفروش، سودا، مبادله، مبیع، معامله، معاملهگری |
دار | 1 صلابه، صلیب 2 بیت، خانه، سرا، مقر، مکان، منزل 3 چوب |
دارا | 1 توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم 2 حائز، ذیحق & ندار |
دارالانشاء | دبیرخانه |
دارالایتام | پرورشگاه، یتیمخانه |
دارالحکومه | استانداری، فرمانداری |
دارالسلام | ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، فردوس، مینو & جحیم، دوزخ |
دارالشفاء | بهداری، بیمارستان، درمانگاه، مریضخانه |
دارالضرب | ضرابخانه |
دارالمجانین | تیمارستان، دیوانهخانه، دیوانهستان |
دارالمساکین | دارالفقراء، گداخانه |
دارالملک | پاتخت، پایتخت، حکومتنشین، شاهنشین، عاصمه، همایونگاه |
دارایی | 1 توانگری، ثروت، مال، مایملک، ملک، منال 2 مالیه |
دارنده | 1 خداوند، صاحب، مالک 2 ثروتمند، غنی، مالدار، متمول & ندار |
دارو | 1 دوا 2 درمان، علاج 3 زهر، سم |
داروغه | پاسبان، شبگرد، عسس، نگهبان |
داس | داسغاله، داسه، کاخشوک، منجل، منگال |
داستان | 1 حکایت، سرگذشت 2 افسانه، قصه 3 حدیث، مثل، نقل 4 ادبیات، رمان 5 زبانزد، شهره، مشهور |
داستانگو | افسانهسرا، داستانسرا، روایتگر، قصهگو |
داستانسرا | افسانهپرداز، افسانهسرا، داستانگو، راوی، روایتگر، قصهخوان، قصهگو |
داستانی | 1 خرافی، غیرواقعی 2 افسانهای، رمانتیک، روایی، قصهای 3 اساطیری & واقعی |
داعیه | 1 ادعا، خواست، میل 2 آهنگ، اراده، قصد 3 انگیزه، سبب، علت، موجب |
داغ | 1 حار، سوزان، سوزنده، گرم 2 علامت، لکه، مهر، نشان، نشانه 3 اندوه، عزا، غم & سرد |
داغان | 1 ازکارافتاده، اسقاط، خردوخمیر 2 پریشان، 3 مصدوم |
داغدار | داغدیده، سوگوار، عزادار، ماتمزده، مصیبتزده |
داغدیده | داغدار، سوگوار، عزادار، مصیبتدیده |
دال | 1 حاکی، مشعر 2 رهنما، هادی 3 کج، منحنی 4 عقاب، کرکس، نسر |
دالان | تونل، دهلیز، راهرو، گذرگاه، نقب |
دام | 1 بند، تله، تور، جال، نژنگ 2 چهارپا، دواب، ستور & دد |
دامگستر | دامیار، شکارچی، صیاد & صید |
دامان | 1 دامنه، دامن 2 حاشیه، کناره |
دامپزشک | بیطار، بیطر |
دامن | 1 پاچین، شلیطه 2 حاشیه، دامنه، دامان، ذیل، زیر، طرف، کناره |
دامنگیر | 1 رادع، مانع 2 دچار، گرفتار، مقید |
دامنه | 1 دامان 2 پایین، ذیل، زیر 3 دامن 4 سینهکش 5 شمول، گستره 6 انتها، دنباله 7 اطراف، دوره |
دامنهدار | 1 فراخ، گسترده، وسیع 2 طولانی، مبسوط، مفصل |
دامیار | دامگستر، دامی، شکارچی، شکارگر، صیاد & صید |
دانا | حبر، خردمند، دانشمند، عالم، فاضل، فرهیخته، محقق، ملا & نادان |
دانایی | آگاهی، حکمت، خرد، دانش، علم & نادانی |
دانستن | 1 آگاهبودن، آگاهیداشتن، ، درجریانبودن، شناختن، فهمیدن، مطلعبودن، واقفبودن، 2 آموختن، درک کردن، مطلعشدن، یادگرفتن |
دانسته | 1 بهتعمد، عامدا، عمداً 2 معلوم، مشهور 3 مدرک & ندانسته |
دانش | اندیشه، بینش، حکمت، خرد، دانایی، شناخت، علم، فرهنگ، فضل، معرفت & جهل |
دانشآموخته | فارغالتحصیل |
دانشآموز | تلمیذ، شاگرد، طلبه، محصل، نوآموز & معلم |
دانشپژوه | 1 دانشجو، فضلطلب، کمالطلب 2 حکیم، دانا، عالم |
دانشپایه | پایه، صنف، کلاس |
دانشکده | کالج، مدرسه |
دانشگاهی | آکادمیک، آکادمیکی |
دانشمند | حبر، حبل، حکیم، خردمند، دانا، دانشور، عارف، عالم، علامه، فاضل، فرجاد، فرهیخته، فقیه، لبیب، متبحر، محقق، مطلع & ناپارسا |
دانشمندانه | حکیمانه، عالمانه، فاضلانه & جاهلانه |
دانشنامه | 1 دیپلم، کارنامه، مدرک 2 انسیکلوپدی، فرهنگنامه |
دانشور | حکیم، خردمند، دانا، دانشمند، عالم، علامه، فاضل |
دانشیار | کمکاستاد، معید |
دانه | 1 بذر، برز، تخم، دان، مغز، هسته 2 تا، شماره، عدد 3 حب، حبه، ریزه 4 آبله |
داور | حاکم، حکم، قاضی، میانجی، هیربد |
داوری | 1 حکم، قضا، قضاوت 2 تظلم 3 خصومت، ستیزه |
داوطلب | داوخواه، راغب، کاندیدا |
داه | 1 پرستار، دایه، ربیبه 2 کنیز 3 آبستن |
داهی | باهوش، تیزفهم، زرنگ، زیرک، هوشمند & کانا |
داهیانه | زیرکانه، عاقلانه، هوشمندانه، هوشیارانه |
داهیه | 1 باهوش، زیرک، نابغه 2 حادثه، سانحه، مصیبت 3 شاهکار، کارسترگ |
دایر | 1 آباد، آبادانی، برپا، معمور 2 رایج، متداول، معمول 3 چرخنده، گردنده & بایر |
دایره | 1 حلقه، گرد، مدور 2 انجمن 3 محدوده 4 اداره، بنیاد، سازمان 5 دف 6 چنبر، چنبره |
دایرهزنگی | دایره، دف |
دایم | 1 استوار، باقی، پاینده، ثابت، جاوید، جاویدان 2 دایملاینقطع، مدام، هماره، همواره، همیشه & هرگز، موقت |
دایمدایمی | ابدی، جاویدان، همیشگی & موقتی |
داین | بستانکار، طلبکار، وامخواه & بدهکار |
دایه | 1 ربیبه، شیرده، ماماچه، مرضع، مرضعهماما 2 پرستار |
دایی | خال، خالو |
دباغ | پوستپیرا، چرمساز |
دبدبه | تجمل، جاه، جبروت، جلال، حشمت، طمطراق، کوکبه |
دبر | پشت، کون، مقعد، نشستگاه & پیش |
دبستان | آموزشگاه، دبیرستان، مدرسه، مکتب |
دبش | 1 تلخوش، گس، 2 تمامعیار، کامل |
دبنگ | 1 احمق، کانا، کودن 2 بیهوش، گیج، مست & هوشیار |
دبیر | 1 مدرس، معلم 2 راقم، کاتب، مترسل، محرر، منشی، نویسنده 3 باسواد، تحصیلکرده |
دبیرخانه | دارالانشاء |
دبیرستان | آموزشگاه، دبستان، کالج، مدرسه، مدرسهمتوسطه، مکتب |
دبیری | 1 محرری، نامهنگاری، نامهنویسی 2 معلمی |
دثار | پوشش، جامه، لباس & شعار |
دجال | دروغباف، دروغزن، کذاب |
دچار | 1 دستخوش، گرفتار، گریبانگیر، مبتلا، مقید 2 برخورد، تصادم |
دخالت | مداخله، میانجیگری، وساطت |
دخان | دود |
دخانیات | تنباکو، توتون، دودزاها، سیگار |
دخت | بنت، دختر، صبیه & ابن |
دختر | 1 بنت، دخت، صبیه 2 باکره، دوشیزه، عذرا 3 سلیله & پسر |
دختری | بکارت، دوشیزگی، عذرت |
دخل | حاصل، درآمد، سود، عایدی، مداخل & خرج، هزینه |
دخلوتصرف | جرحوتعدیل، مداخله |
دخمه | زیرزمینی، سرداب، گودال، گورستان |
دخول | ادخال، فرو کردن، نزول، ورود & خروج |
دخیل | 1 ذیمدخل، موثر، نقشپرداز 2، پناهنده، شفیعطلب 3 پناهبردن، ملتجیشدن 4 بیگانه |
دد | جانور، حیوان، درنده، سبع، وحش، وحشی & دام |
ددخویی | توحش، جانورخویی، سبعیت، وحشیگری & فرشتهخویی |
دده | 1 آباجی، آبجی، باجی، خواهر، همشیره 2 جد، دایی، کاکا 3 کنیز |
در | 1 باب، درب، دروازه 2 اندر، تو، داخل، درون، مدخل 3 سرپوش، سر 4 پشه 5 دره |
در | جمان، دردانه، دره، گوهر، گوهر، لولو، مروارید |
درآمد | دخل، رزق، عایدی، مداخل، مدخل & هزینه |
درا | جلاجل، درای، زنگ، ناقوس |
دراز | 1 بلندقامت، بلند، دیلاق، سروقامت، طویل 2 طولانی، متمادی، مدید 3 کشیده، ممتد & کوتاه |
درازا | تطویل، طول، کشیدگی، مد & پهنا، عرض |
درازدست | 1 متجاسر، متجاوز، متعدی، متغلب 2 دستدراز 3 آزمند، حریص، طماع |
درازدستی | 1 تجاوز، تخطی، تعدی، تعرض، غلبه 2 استیلا، تسلط، غلبه |
درازگوش | 1 الاغ، حمار، خر 2 خرگوش |
درازی | 1 طول 2 اطاله، طولوتفصیل & پهنا، عرض |
دراست | 1 درسدادن 2 آموختن، آموزش، درسخواندن، مطالعه |
درام | 1 نمایشنامه 2 غمانگیز، غمبار 3 بحرانی، وخیم |
درای | جرس، جلاجل، جلجل، درا، زنگ |
درایت | آگاهی، ادراک، تدبیر، دانایی، فراست، کیاست، هوش |
درباب | درباره، درحق، درخصوص، درمورد، راجعبه |
دربار | 1 بارگاه، صرح، قصر، کاخ، 2 دیوان 3 سرا، مسکن، منزل |
درباره | درباب، درباره، درحق، درخصوص، درزمینه، درمورد، راجعبه |
دربان | 1 بواب، پردهدار، حاجب، سرایدار، قاپوچی 2 مستحفظ، نگهبان |
دربایست | 1 ضرور، محتاجالیه، نیاز، نیازمندی، واجب 2 سزاواری، شایستگی |
دربدر | آلاخونوالاخون، آواره، بیخانمان، خانهبدوش، سرگردان |
دربدری | آوارگی، بیخانمانی، خانهبدوشی، سرگردانی |
دربند | 1 اسیر، بندی، زندانی، گرفتار، محبوس، مغلول، مقید 2 تنگ، تنگه 3 بنبست 4 دژ، قلعه |
درج | 1 ثبت، ضبط 2 قید کردن، گنجانیدن 3 مندرج 4 طومار، نامه، نوشته |
درجات | 1 پایهها، مراتب 2 مراحل، منازل |
درجه | 1 پایه، رتبه، مرتبه 2 حد، میزان 3 جایگاه، مرتبت، مقام، مکانت، منزلت، منصب، 3 پله، نردبان |
درحق | درباب، درباره، درمورد |
درخت | دار، شجر، نهال |
درخش | 1 آذرخش، برق 2 پرتو، روشنی، نور 3 براق، درخشنده، ساطع |
درخشان | براق، تابان، تابنده، درخشنده، رخشنده، ساطع، فروزنده، مشعشع، منور، نورانی & بینور |
درخشش | برق، پرتو، پرتوافکنی، تلالو، جلا، درخشندگی، روشنی، فروغ |
درخشندگی | پرتوافکنی، تابندگی، جلا، درخشش، رونق، شعاع، فروغ |
درخشنده | تابان، تابنده، درخشان، رخشان، ساطع، وهاج & بینور |
درخشیدن | اشتعال، پرتوفشانی، تابیدن، تافتن، نورافشانی |
درخصوص | بابت، درباب، راجع |
درخفا | زیرجلی، محرمانه، مخفیانه، نهانی & آشکارا |
درخلال | درطی، درظرف، درهنگام |
درخواست | استدعا، التماس، تقاضا، تمنا، حاجت، خواست، خواهش، نیاز |
درخواستنامه | 1 تقاضانامه 2 عرضحال |
درخور | بایسته، برازنده، بسزا، سزاوار، شایان، شایسته، صلاحیتدار، فراخور، لایق، محق، مستحق، مستوجب، مناسب |
درد | الم، بیماری، تالم، داء، رنج، ، سوز، سوزش، عارضه، کسالت، مرض، ناخوشی، وجع |
درد | بقایا، تفاله، تهنشست، ثفل، راسب، رسوب |
دردآگین | المناک، دردآلود، دردناک، مولم |
دردآلود | المناک، دردآگین، دردآلوده، دردناک، مولم |
دردآور | دردانگیز، دردناک، رنجآور، مولم |
درداب | دستنبو، دستنبویه، شمام |
دردانگیز | الیم، جگرسوز، دردناک، رنجآور، رنجبار |
دردانه | 1 در، مروارید 2 سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم 3 فرید، یکتا، یکدانه 4 لوس، ننر |
دردسر | 1 تزاحم، تصدیع، صداع، مزاحمت 2 گرفتاری، مخمصه |
دردم | آنی، بلافاصله، فوراً، فیالفور |
دردمند | بستری، بیمار، درمانده، علیل، کسل، متالم، مریض، معلول، ناخوش، وجیع & تندرست |
دردمندی | بیماری، تالم، توجع، دردآلودگی، علت، مرض & تندرستی، صحت |
دردناک | المبار، الیم، دردآگین، دردآور، دردانگیز، رقتآور، رنجآور، سوزناک، غمانگیز، فجیع، مولم |
دردیآشام | دردآشام، دردنوش، دردیکش، شرابخواره، میآشام، میگسار |
دردیکش | پیمانهکش، میخواره، میخوار، میگسار |
درز | ترک، چاک، رخنه، روزن، شقاق، شکاف |
درزی | خیاط، دوزنده |
درس | 1 آموزش، بحث، تعلیم، مشق 2 پند، عبرت |
درسخوان | 1 دانشآموز، محصل، نوآموز 2 زرنگ، ساعی، کوشا |
درسناخوانده | امی، بیسواد، مکتبندیده & باسواد، ملا |
درست | 1 راست، صحیح 2 استوار، تمام، کامل 3 تندرست، سالم 4 حق، حقیقی، صواب، واقع 5 امین، درستکار، صائب، موثق & خطا |
درستنویسی | املا، دیکته |
درستکار | امانتدار، امین، ثقه، درست، درستکردار، صحیحالعمل، فریور، موتمن، مصیب، معتمد، نیکوکار & دغل |
درستگویی | راستگویی، صداقت، صدق & دروغگویی |
درستی | پاکی، حقیقت، صحت، صحتعمل، صدق، صواب & نادرستی |
درشت | بدرام، خشن، زبر، زفتی، زمخت، سخت، سنگین، صلب، ضخیم، فربه، گنده، ناهموار، ناهنجار، هنگفت & نرم، هموار |
درشتاندام | تناور، عظیمالجثه، کوهپیکر & لاغراندام |
درشتناک | سنگلاخ، صعبالعبور، ناهموار |
درشتی | 1 پرخاش، جور، خشونت، ستم، عنف 2 تشدد، شدت، صلابت 3 زمختی، ضخامت، کلفتی 4 ناهمواری & نرمی، همواری |
درشکه | ارابه، دلیجان، کالسکه، گاری |
درشکهچی | ارابهران، درشکهران، کالسکهران، کالسکهچی، کالسکهچی، گاریچی |
درضمن | 1 ضمن |
درع | جامهجنگی، زره |
درفش | 1 بیرق، پرچم، رایت، علم، لوا 2 فوطه 3 دروش |
درک | ادراک، استنباط، دریافت، فهم، مشعر، مکاشفه |
درک | اسفلالسافلین، جهنم، دوزخ، سقر، نار، هاویه & بهشت |
درگاه | 1 آستانه، ایوان، رواق، صفه، طاق 2 آستان، پیشگاه، حضرت، عتبه، محضر |
درگذشت | رحلت، فقدان، فوت، مرگ، موت، وفات |
درگذشتن | رحلت، فوت کردن، مردن، وفات کردن |
درگذشته | فقید، متوفا، مرده، میت & حی، زنده |
درگرو | دررهن، گروی، مرهون |
درگوشی | پچپچ، زمزمه، زیرگوشی، نجوا |
درگیر | 1 گلاویز 2 گرفتار، مشغول |
درم | درهم، دینار، ریال |
درمان | تداوی، چاره، درمان، دوا، شفا، علاج، مداوا، معالجه |
درمانپذیر | شفاپذیر، علاجپذیر، معالجهپذیر & درمانناپذیر |
درماندگی | 1 تنگدستی، فقر 2 استیصال، بیچارگی، عجز 3 خستگی، فرسودگی، ناتوانی |
درمانده | بدبخت، بیچاره، حیران، خسته، دردمند، سرگشته، عاجز، فرومانده، کوفته، متحیر، مستاصل، مضطر، ناتوان، وامانده |
درمانگاه | بیمارستان، دارالشفاء، مریضخانه |
درمانگر | 1 شافی، معالج 2 شفابخش، علاجبخش 3 پزشک، حکیم، دکتر، طبیب |
درمورد | درباب، درباره، راجعبه |
درنده | دد، سبع، وحشی |
درندهخو | جانورصفت، حیوانی، دد، ددمنش، سبع، وحشی |
درنگ | 1 ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه 2 فرصت، مهلت 3 تامل، تانی 4 تاخیر، دیرکرد، مطال |
درنوردیدن | 1 پیمودن، طی کردن، گذشتن 2 انطواء، تا کردن، درهمپیچیدن |
درو | حصاد، خرمن، غلهچینی، محصول، محصولبرداری & کاشت، بذرافشانی |
دروا | 1 تنگ، تنگه، دره 2 دربایست، دروایست، ضروری |
دروازه | باب، در، درب، قاپو |
درود | 1 ثنا، دعا، ستایش 2 آفرین، تحیت، دعا، سلام 3 رحمت |
درودگر | دروگر، نجار |
دروغ | افترا، بهتان، بیاصل، بیهوده، ترفند، تهمت، جعل، سقیم، شایعه، شید، فریه، کذب، ناحق، ناحق، ناصواب & راست، صدق |
دروغپرداز | ترفندباف، دروغباف، دروغزن، کذاب & راستگو |
دروغپردازی | تلبیس، دروغبافی، دروغسازی، شایعهپردازی، شایعهسازی & راستگویی، صداقت |
دروغزن | دروغباف، دروغپرداز، دروغساز، دروغگو، کذاب & راستگو، صادق |
دروغکی | الکی، بیپایه، دروغی، دروغین، کاذب، واهی & راستکی، راستین |
دروغگو | ترفندباف، دروغپرداز، دروغزن، کاذب، کذاب & راستگو، صادق، صدیق |
دروغین | جعلی، ساختگی، کاذب، مجعول & راستین |
درون | 1 اندر، اندرون، تو، داخل 2 باطن، نهاد، وجدان & برون، بیرون |
درونی | باطنی، تویی، داخلی & بیرونی |
درویش | 1 رهرو، سالک، صوفی، عارف، قلندر 2 بیچیز، بینوا، تهیدست، عایل، فقیر، مفلس، نیازمند 3 زاهد، عزلتگزین، گوشهنشین، معتکف 4 خاکی & توانگر |
درویشمنشانه | 1 خاشعانه، متواضعانه 2 درویشانه، صوفیانه، عارفانه & توانگرانه |
درویشی | 1 بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، گدایی 2 بینیازی، تصوف، صوفیگری، قلندری & توانگری |
دره | تنگ، دروا |
درهم | 1 آشفته، آمیخته، برهم، بینظم، پریشان، پیچیده، ژولیده، قاطی، قاطیپاطی، مختلط، مختل، مخلوط، مغشوش، ممزوج 2 برزخ |
درهم | درم، دینار |
درهمبرهم | آشفته، پریشان، درهمریخته، مغشوش & مرتب، منظم |
دری | 1 درباری 2 زبانپارسی 3 کوهی & تازی |
دری | تابناک، درخشان، درخشنده، روشن |
دریا | 1 اقیانوس، بحر، یم 2 رود & بر، خشکی |
دریابیگی | آدمیرال، امیرالبحری، دریادار، دریاسالار |
دریافت | 1 بدستآوردن، گرفتن، وصول 2 اخذ، ادراک، استنباط، تلقی، درک، شهود، فهم |
دریافتن | 1 اخذ، ادراک، درک کردن، فهم، فهمیدن، گرفتن |
دریانورد | ملاح، ملوان، ناخدا، ناوبان |
دریایی | 1 آبی، بحری 2 آبزی، دریازی & بری |
دریچه | پادگانه، پنجره، دربچه، روزن، روزنه، گیشه |
دریدگی | 1 انخراق، پارگی، شکافتگی 2 گستاخی، وقاحت |
دریدن | بریدن، پاره کردن، چاکدادن، چاکزدن |
دریده | 1 بیادب، بیحیا، گستاخ، وقیح، هتاک 2 پاره، چاک، شکافته، گسیخته & مودب |
دریغ | 1 افسوس، اندوه، پشیمانی، تاسف، تحسر 2 خودداری، مضایقه 3 واحسرتا، هیهات |
دریغا | آه، افسوس، غبنا، واحسرتا، واویلا، هیهات |
دریغاگو | متاسف، متلهف، مرثیهسرا، مرثیهگو، نوحهسرا، اندوهمند |
دریوزگی | 1 تکدی، دریوزه، سوال، گدایی 2 تهیدستی، فقر، نداری |
دریوزه | 1 تکدی، دریوز، دریوزگی، سوال، کدیه، گدایی 2 بینوایی، تهیدستی، فقر |
دریوزهگر | سایل، فقیر، گدا، متکدی، مستمند |
دزد | جیببر، حرامی، راهزن، سارق، شبرو، طرار، عیار، غارتگر، قاطعالطریق، قطاعالطریق، دستکج |
دزدانه | پنهانی، دزدکی، غافلگیرانه، مخفیانه & آشکارا، فاش |
دزدکی | پاورچین، پنهانی، دزدانه، قاچاچی، محرمانه، مخفیانه & آشکارا، فاش |
دزدگاه | بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز |
دزدی | اختلاس، استراق، تالان، دستبرد، راهزنی، سرقت، غارت |
دزدیدن | دستبرد زدن، ربودن، سرقت |
دژ | ارگ، استحکامات، بارو، برجوبارو، برج، حصار، حصن، دز، دزک، قلعه |
دژآلود | 1 خشمگین، دژآهنگ، دژمان، دژم، غضبناک، غضبآلود 2 بدخلق، بدخو & خوشحال |
دژبان | حصاردار، دژدار، قلعهدار، کوتوال |
دژخیم | 1 جلاد، دژخم، میرغضب 2 بدخو، بدسرشت، بدنهاد 3 زندانبان |
دژک | 1 آبله، تاول، غده، قوزک 2 گره |
دژم | 1 افسرده، اندوهناک، اندوهگین، پریشانحال، مضطر، مغموم 2 خشمگین، عصبی، غضبناک & شاد |
دژنام | دشنام، سب، فحش، ناسزا |
دست | 1 ید 2 ارتباط، تبانی، رابطه 3 تسلط، قدرت |
دستبهیقه | دستبهیخه، گریبانگیری، گلاویز |
دستار | 1 سربند، طیلسان، عصابه، عمامه، مندیل، 2 دستمال |
دستاری | آخوند، شیخ، معمم |
دستاق | بند، بندیخانه، حبس، زندان، سجن، محبس، هلفدونی |
دستآموز | آمخته، اهلی، تربیتشده، رام & وحشی |
دستان | 1 آهنگ، سرود، لحن، نغمه، نوا 2 تزویر، حیله، دوال، فسون، مکر، نیرنگ |
دستاویز | بهانه، توسل، حربه، عذر، گزک، مستمسک |
دستاویزسازی | بهانه، تشبث، عذرتراشی |
دستافشانی | پایکوبی، رقاصی، رقص، وشت |
دستاندازی | تجاوز، تخطی، تطاول، تعدی، تعرض، دستدرازی |
دستبرد | 1 استراق، چپاول، ، دزدی، سرقت، غارت 2 حمله، هجوم، یورش |
دستبند | 1 بخو 2 النگو، دستیاره |
دستپاچگی | سراسیمگی، شتابزدگی، عجله |
دستپاچه | سراسیمه، شتابزده، عجول، هراسان، هولکی |
دستتنگ | بیپول، بینوا، تنگدست، تهیدست، فقیر |
دستچین | 1 انتخاب، دستگزین، گزینش 2 گزیده، منتخب |
دستخط | رقم، رقیمه، مرقومه، مکتوب، نامه، نوشته |
دستخورده | مخدوش & سالم |
دستخوش | 1، اسیر، دچار، گرفتار 2 انعام |
دستدوم | کهنه، مستعمل & نو |
دستشویی | توالت، مبرز، مستراح |
دستفروش | خردهفروش، دورهگرد، طواف |
دسترس | 1 حد، معرض 2 توان، توانایی، قدرت |
دسترنج | اجرت، پاداش، حقالعمل، مزد |
دستشویی | توالت، مبال، مبرز 1 اصلاح، رتوش 2 ترمیم، تعمیر |
دستکج | جیببر، دزد، سارق، نادرست |
دستکم | حداقل، لااقل & حداکثر |
دستگاه | 1 آلت، ابزار، اسباب، سامان 2 بساط 3 جهاز، سیستم 4 مجموعه 5 آپارات، ماشین 6 ساز، نوا 7 تجمل، جاه، جلال 8 مایه 9 ثروت، سرمایه 1 0 واحد |
دستگیر | 1 اسیر، بازداشت، توقیف، گرفتار 2 مددکار، مساعد، یار، یاور 3 پیر، قطب، مراد، مرشد |
دستگیری | 1 تعاون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، معاضدت، همدستی، یاری 2 بازداشت، توقیف 3 ارشاد، هدایت |
دستمال | 1 حوله، دزک، دستارچه، روپاک، رومال، مندیل 2 اسیر، گرفتار، مقید |
دستمالی | 1 مچاله 2 دستکاری |
دستمایه | پول، نقدینه، سرمایه |
دستمزد | اجر، اجرت، حقالزحمه، ، حقالقدم |
دستنخورده | بکر، سالم، سربمهر & مخدوش |
دستنماز | طهارت، وضو |
دستوپاچلفتی | بیدستوپا، چلمن & زبل، زرنگ |
دستودلباز | بخشنده، بذال، کریم، لوطی & خسیس |
دستور | 1 گرامر، نحو 2 امر، تحکم، حکم، فرمایش، فرمان 3 آیین، روش، ضابطه، قاعده، قانون 4 ترتیب 5 وزیر 6 برنامه & نهی |
دستورالعمل | 1 آییننامه، بخشنامه 2 نسخه |
دستوری | 1 اجازه، اذن، رخصت 2 راه، رسم، روش، شیوه، قاعده 3 خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه |
دسته | 1 سنخ، صنف، قسم، گونه 2 باند، جماعت، جمع، جمعیت، جوخه، رجه، رسته، رسد، عده، فرقه، گروه 3 قبضه |
دستهبندی | ردهبندی، طبقهبندی، گروهبندی |
دستهدسته | فوجفوج، قسمتقسمت، گروهگروه، گلهگله & تکتک |
دستیابی | احراز، استحصال، حصول، کسب |
دستیار | پیشکار، مددکار، معاون، نایب، وردست، همکار، یار، یاور |
دستیاره | النگو، دستبرنجن، دستبند، دستینه |
دسیسه | پنهانکاری، تبانی، تلبیس، توطئه، دستان، دوزوکلک، فتنهانگیزی، فریب، نقشه |
دسیسهباز | 1 توطئهکننده، توطئهگر، دسیسهچی، دسیسهگر 2 خدعهگر، دغلباز، فریبکار، مکار، نیرنگباز & صحیحالعمل |
دشپیل | دژپیه، غده، گره |
دشت | 1 بیابان، جلگه، صحرا، فلات، هامون 2 اولینفروش، دستلاف |
دشتبان | پالیزبان، فالیزبان، لتهبان، ناطور |
دشخوار | بغرنج، دشوار، سخت، صعب، غامض، مشکل & آسان |
دشخواری | اشکال، دژواری، دشواری، صعوبت، غموض & سهولت |
دشمن | بدخواه، خصم، عدو، متخاصم، مخالف، معاند، منازع & دوست، محب |
دشمنی | خصومت، عداوت، عناد، کینه، نایره & دوستی |
دشنام | بددهانی، دژنام، سب، سقط، شتم، فحش، ناسزا |
دشنامگو | بددهان، بدزبان، فحاش، ناسزاگو |
دشنه | چاقو، خنجر، شمشیر، کارد، نیزه |
دشوار | 1 بغرنج، دشخوار، سخت، شاق، صعب، غامض، متعسر، مشکل، معضل، مغلق 2 ثقیل، دشوار، ناگوار 3 حاد، شدید، وخیم & آسان، سهل |
دشواری | 1 اشکال 2 سختی، صعوبت، عسرت 3 حدت، شدت 4 عقده، تنگی، ثقل & سهولت، یسر |
دشواریاب | دیریاب، صعبالحصول & آسانرس، سهلالوصول |
دعا | 1 نماز، نیایش 2 رازونیاز، مناجات، ورد 3 آفرین، تحیت، درود، سلام 4 حاجتخواهی، نیازطلبی 5 تعویذ 6 ثنا، ستایش، مدح & نفرین |
دعانویس | رمال، کاهن |
دعوا | آشوب، اختلاف، تنازع، حرب، زدوخورد، کشمکش، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع & صلح |
دعوت | 1 احضار، فراخوانی 2 خواندن، طلبیدن 3 وعده & طرد |
دعوی | ادعا، خواسته، مدعی |
دغا | 1 دغل، نادرست، ناراست 2 تغابن، حیله، غدر، فریب، فسون، محیل، مکر، نیرنگ 3 حرامزاده 4 تقلبی، شهروا، ناسره 5 خاشاک، خس |
دغدغه | اضطراب، بیم، پریشانی، ترس، تشویش، دلواپسی، دلهره، قلق & آرامش |
دغل | 1 بدعمل، جلب، حقهباز، حیلهگر، خائن، دغا، دغلکار، دوالباز، شید، قلاش، محیل، مزور، مکار، ناراست 2 قلب، ناسره & درستکار |
دغلکاری | تقلب، حقهبازی، قلاشی & درستکاری |
دغلکار | حیلهگر، خیانتکار، دغل، دوالباز، مکار، نادرست، ناراست & صحیحالعمل |
دفاع | پدافند، تدافع، مدافعه & تک، حمله |
دف | دایره، دایرهزنگی |
دفتر | 1 بیاض، جریده، جنگ، رساله، سفینه، صحیفه، کتاب، مجموعه 2 کابینه |
دفترخانه | دفتراسناد، محضر |
دفع | اخراج، پسزدن، پیشگیری، جلوگیری، دور کردن، راندن، رد، رفع، مدافعه، ممانعت، وازدن & جذب |
دفعه | بار، پاس، کرت، مرتبه، مرحله، مره، نوبت، وهله |
دفن | 1 تدفین، خاکسپاری 2 پنهانسازی |
دفینه | کنز، گنجینه، گنج |
دقت | امعان، امعاننظر، تدقیق، تمرکزفکر، توجه، غوررسی، کنجکاوی، مداقه، مراقبت، نکتهبینی |
دقیق | 1 ظریف، نازک، نرم 2 باریک، باریکبین، ژرفنگر، کنجکاو، نازک، نکتهبین، نکتهسنج |
دقیقه | 1 لطیفه، نکته 2 لحظه، لمحه |
دکان | بوتیک، حجره، دکه، سوپر، فروشگاه، مغازه |
دک | 1 دفع، طرد 2 راس، سر 3 بنیان، پایه، شالوده 4 بیبرگوبار، لخت 5 سایل، گدا 6 تکدی، سوال، گدایی 6 استوار، پایدار، محکم 7 ویرانسازی 8 هموارسازی |
دکتر | پزشک، حکیم، طبیب |
دکتری | 1 اجتهاد 2 پزشکی، طبابت |
دکل | 1 تیرکشتی، دگل 2 زمخت، ستبر، گنده، نتراشیدهنخراشیده |
دکمه | 1 تکمه، دگمه 2 کلید 3 گره |
دکه | اطاقک، حجره، دکان، کیوسک، مغازه |
دگر | دیگر، سایر |
دگرسانی | استحاله، دگردیس، دگرگونی |
دگرگون | دگردیس، دیگرگون، مبدل، متحول، متغیر، مستحیل، منقلب |
دگرگونسازی | تبدیل، تحریف، تغییر، قلب |
دگرگونی | استحاله، تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تغییر، مسخ |
دگش | تعویض، عوض، معاوضه |
دگل | 1 دکل 2 دغل، محیل، نادرست 3 تباهی، فساد 4 دیلاق، زمخت |
دل | 1 فواد، قلب 2 خاطر، ضمیر 3 شکم 4 درون، مرکز، میان، وسط 5 جرات، زهره، شهامت |
دلآزردگی | آزردهخاطری، تکدر، حزن، رنجیدگی، کدورت، ملالت، ناآرامی، ناراحتی & شادکامی، شعف |
دلآزرده | آزردهخاطر، افگار، رنجیده، کدر، محزون، مکدر، ملول، ناآرام & دلشاد، مشعوف |
دلآشوب | تهوع، دلبهمخوردگی، غثیان، قی |
دلشوره | اضطراب، تشویش، دلهره، قلق & آرامش |
دلفگار | آزردهخاطر، تنگدل، دلآزرده، دلریش، شکستهدل، غمناک & دلزنده، دلشاد |
دلنازک | احساساتی، باعاطفه، حساس & سنگیندل |
دلواپسی | اضطراب، تشویش، دغدغه، دلهره، نگرانی |
دلارام | دلبر، دلربا، دلنواز، محبوب، محبوبه، معشوق، همدم & دلازار |
دلاک | 1 حمامی، کیسهکش، مغمز 2 آرایشگر، سرتراش، سلمانی |
دلال | 1 واسطه 2 امانتفروش، سمسار |
دلال | 1 شیوه، عشوه، غمزه، غنج، کرشمه، ناز 2 اخمناز، نازوادا |
دلالت | ارشاد، رهنمایی، رهنمود، رهنمون، هدایت |
دلاور | باجرات، باشهامت، بهادر، بیباک، بیپروا، پهلوان، پیکارجو، تهمتن، جنجگو، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلیر، رشید، سلحشور، شجاع، شوالیه، غازی، نامجو، نترس، نیو، یل & ترسو، جبون |
دلاورانه | تهورآمیز، دلیرانه، شجاعانه، قهرمانانه، متهورانه |
دلاوری | تهور، جلادت، جنگاوری، دلیری، رشادت، شجاعت، شهامت، نبردآزمایی & جبن |
دلاویز | 1 دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلخواه، مطلوب 2 خوشبو، دماغپرور، عطرآگین، معطر |
دلایل | ادله، براهین، برهانها، دلیلها، ظواهرامر |
دلباختگی | شوریدگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی، فریفتگی، مفتونی |
دلباخته | خاطرخواه، دلبسته، دلشده، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مجذوب، مجنون، مفتون، واله |
دلبر | آشوبگر، ترک، جانان، دلارام، دلبند، دلدار، دلربا، دلنواز، صنم، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، نگار، ول |
دلبری | دلال، دلربایی، غمز، قر |
دلبستگی | ارتباط، اشتیاق، تعلق، تعلقخاطر، تمایل، شوق، عشق، علاقه، علقه، محبت |
دلپذیر | پسندیده، دلچسب، دلخواه، دلربا، شیک، لذتبخش، مطلوب، مقبول |
دلپسند | خوشآیند، دلچسب، دلخواه، دلکش، قشنگ، مرغوب، مقبول، موافق |
دلتنگ | آزرده، آزردهدل، افسرده، اندوهناک، اندوهگین، پژمرده، غمگین، گرفته، مضطرب، مکدر، ملول & دلخوش، گشادهدل |
دلتنگی | تاثر، تکدر، تنگدلی، حزن، کدورت، ملالت & دلخوش، دلشاد |
دلجو | دلپذیر، دلپرور، دلچسب، دلنواز، عطوف، مهربان، ناز & دلازار |
دلجویی | تسلی، عطوفت، ملاطفت، مهربانی، ناز، نواخت، نوازش |
دلچسب | دلاویز، دلپذیر، دلپسند، دلجو، دلخواه، دلکش، دلنشین، دلنواز، مطبوع، مطلوب |
دلخراش | جانکاه، جگرخراش، جگرسوز، سخت، ناگوار |
دلخواه | بابطبع، پسند، دلپذیر، دلپسند، مرغوب، مطبوع، مطلوب |
دلخور | آزرده، دلنگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران & راضی، شادمان |
دلدادگی | دلباختگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی، محبت |
دلداده | 1 دلربا، محبوبمعشوق، نگار، وامق 2 دلبسته، شیدا، شیفته، عاشق، مفتون |
دلدار | جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دلربا، دلستان، دلنواز، مترس، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، ول، یار |
دلداری | تسلی، تسلیت، دلگرمی |
دلربا | 1 دلارام، دلبر، دلداده، محبوب، معشوق 2 خوشکل، دلبر، دلفریب، رعنا، طناز، فتان، فتنهانگیز، فریبنده، قشنگ، ملیح، نازنین 3 دلپذیر، دلکش |
دلربایی | جذبه، دلال، دلبری، غمزه، غنج، قر، کرشمه |
دلزدگی | اشمئزاز، بیرغبتی، بیزاری، بیمیلی، تنافر، تنفر، وازدگی & رغبت |
دلزده | بیزار، بیمیل، دلسرد، مایوس، وازده & راغب، مایل |
دلستان | دلبر، دلبند، دلداده، دلدار، دلربا، محبوب، محبوبه، ، معبود، معشوق، نگار، یار |
دلسرد | افسرده، بیاشتیاق، بیرغبت، دلسوخته، دلمرده، مایوس، ناامید، نومید، وازده & امیدوار |
دلسردی | افسردگی، بیرغبتی، حرمان، سردی، ناامیدی، وازدگی، یاس & امیدواری |
دلسوخته | آزرده، آزردهخاطر، دلسرد، دلشکسته، ستمدیده، محروم، محنتکشیده، ناکام |
دلسوز | رئوف، رحمدل، رحیم، شفیق، غمخوار، غمگسار، مشفق، مهربان |
دلسوزی | ترحم، تسلی، توجه، رقت، شفقت، غمخواری، غمگساری، نرمدلی، همدردی |
دلشاد | بانشاط، خوشحال، دلبهنشاط، دلزنده، زندهدل، شاد، شادمان، مسرور |
دلشده | 1 خاطرخواه، دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق، 2 دیوانه، مجنون |
دلفریب | افسونگر، جذاب، دلبر، دلربا، طناز، عشوهگر، فتان، فسونساز، لوند، ملیح |
دلق | پشمینه، خرقه، مرقع |
دلقک | تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی |
دلقکبازی | لودگی، لودهگری، مسخرگی، مسخرهبازی |
دلکش | خوشایند، دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلربا، شیرین، مطبوع، نغز & نامطبوع |
دلگرم | امیدوار، متکی، مطمئن |
دلگرمی | اعتماد، امیدواری، پشتوانه، دلداری |
دلگشا | فرحانگیز، فرحزا، فرحناک، مصفا، مفرح & دلگیر |
دلگیر | 1 دلمرده، غمین، متالم، محزون، مکدر، ملول، ناراحت 2 تاریک، تیره، غمانگیز، غمبار، گرفته & دلباز |
دلمرده | افسرده، بیمیل، دلسرد، دلگیر، مایوس، ملول & دلبهنشاط، زندهدل |
دلمشغولی | اضطراب، تشویش، دغدغه، مشغله، مشغولیت، هم & فراغت |
دلمه | بسته، منجمد، منعقد |
دلنشین | دلپذیر، دلچسب، دلخواه، دلکش، مطبوع، مطلوب، & نامطبوع |
دلنگران | پریشان، دغدغهمند، مشوش، مضطرب |
دلنگرانی | اضطراب، تشویش، دغدغه، دلهره، قلق، ناراحتی |
دلنواز | خاطرنواز، دلبند، دلپذیر، دلجو، دلچسب، محبوب، مشفق، مهربان & دلگداز |
دلنوازی | تفقد، خاطرنوازی، دلجویی، عطوفت، مهربانی & دلگدازی |
دلواپس | پریشان، سراسیمه، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران & آرام، آسوده |
دلواپسی | اضطراب، بیقراری، تشویش، دلشوره، دلهره، قلق & آسودگی |
دله | 1 ولگرد، هرزه 2 چشمچران، ناپاک 3 پرخور، شکمپرست، شکمو، 4 دزد، دستکج، دلهدزد |
دلهره | اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش & آرامش |
دلیجان | ارابه، درشکه، کالسکه |
دلیر | باشهامت، بهادر، بیباک، بیپروا، پرجگر، پهلوان، تهمتن، جراتمند، جنگاور، دلاور، رزمآور، رشید، شاطر، شجاع، صفدر، قوی، گرد، مبارز، متهور، نترس & ترسو، جبون |
دلیرانه | تهورآمیز، جسورانه، شجاعانه، گستاخانه، متهورانه |
دلیری | تهور، جرات، جسارت، جلادت، جلدی، دلاوری، شجاعت، شهامت، گستاخی، مردانگی & جبن |
دلیل | 1 بلد، راهبر، راهنما 2 انگیزه، جهت، سبب، علت 3 برهان، بینه، حجت |
دم | 1 آن، ثانیه، حین، زمان، گاه، لحظه، لمحه، وقت، وقت، هنگام 2 باد، هوا 3 بخار، حرارت، دما، گرمی 4 پف، ریح، نفخه 5 دمش، نفس 6 اجاق، کوره 7 شهیق 8 آه 9 خون 1 0 دنبال، کنار & بازدم |
دموبازدم | استنشاق، تنفس، نفس |
دما | حرارت، گرما، گرمی & سرما |
دمادم | پیاپی، پیوسته، متصل، متواتر، متواتراً، متوالیا، یکریز |
دماغ | بینی، خیشوم، غنه، مشام |
دماغ | 1 مغز 2 حوصله 3 حال، ذوق 4 تمایل |
دماغسوخته | بور، خجل، دمغ، مچل |
دمامه | طبل، کوس، نای، نقاره |
دمان | 1 خروشان، خشمگین، خروشنده، غضبناک، مهیب، هار، هولناک |
دمبدم | پیاپی، دمادم، دمگیر، لحطهبهلحظه، مداوم، هماره، همواره |
دمپایی | پاچپله، پایافزار، کفش، نعلین |
دمخور | انیس، جلیس، دمساز، مالوف، مصاحب، معاشر، ملازم، مونس، همنشین |
دمدمیمزاج | بوقلمونصفت، دمدمی، متلونالطبع، متلونالمزاج، مذبذب |
دمر | دمرو، وارونه |
دمساز | انیس، خوگرفته، خوگیر، دمخور، دوست، موافق، مونس، ندیم، همدم، همراز |
دمش | 1 نفحه 2 دم، نفس 3 دمیدن |
دمع | اشک، دمعه، سرشک |
دمغ | بور، سرخورده، گرفته، مچل & شنگول |
دمکلفت | 1 پولدار، ثروتمند، خرپول، غنی 2 بانفوذ، متنفذ 3 معتبر، مهم |
دمل | 1 آبسه 2 آماس، باد، ورم |
دمه | 1 دم، لبه 2 دمآهنگری 3 بخار 4 حرارت، گرما، گرمی |
دمیدن | 1 برآمدن، سرزدن، طلوع 2 وزیدن 3 رستن، روییدن 4 باد کردن، فوت کردن |
دنائت | 1 پستفطرتی، پستی، دونی، رذالت، فرومایگی، ناکسی، نامردمی، نانجیبی 2 خست، لئامت |
دناست | پلیدی، چرکینی، کثافت |
دنبال | پشت، پی، تعاقب، دم، ظهر، عقب، قفا، متعاقب، واپس & پیش |
دنباله | ادامه، امتداد، عقب، عقبه، مانده |
دنبالهروی | اقتدا، پیروی، تقلید، متابعت & پیشروی |
دنج | آرام، خلوت، خلوتکده، خلوتگاه، دورافتاده، ساکت |
دندان | سنان |
دندانگرد | آزپیشه، آزمند، آزور، حریص، طماع، طمعکار & قانع |
دندانگرفتن | خاییدن، گازگرفتن |
دندانه | دنده، کنگره |
دندانهدار | دندانهدندانه، مضرس |
دنگ | پپه، پخمه، دنگل، کمهوش، نادان |
دنگل | 1 احمق، دنگ، کانا، کودن، نادان 2 بدقواره، بیهیکل، قناس |
دنگوفنگ | 1 جلال، دمودستگاه 2 رفتوآمد، کیابیا |
دنی | پست، حقیر، خوار، دون، فرومایه، ناکس & والا |
دنیا | آفاق، جهان، دهر، زمانه، عالم، کاینات، گیتی & آخرت |
دنیوی | دنیایی، دهری، مادی & اخروی |
دو | 1 تاخت، خیز، کورس 2 دور، نوبت |
دوا | 1 دارو، 2 درمان، معالجه |
دواب | انعام، چهارپایان، ستور، & جانور، دد |
دوات | آمه، جوهردان، دویت، مرکبدان |
دوار | سرسام، سرگیجه، گردش |
دوافروش | داروخانهدار، داروفروش، عطار |
دوام | ابدیت، ادامه، استمرار، ایستادگی، بقا، پافشاری، پایداری، تاب، ثبات، خلود، دیرپایی، دیرش، مقاومت |
دوباره | ازنو، مجدد، مجدد، مجدداً، مکرراً |
دوبرابر | دوچندان، دومقابل، مضاعف |
دوبین | احول، کژبین، لوچ |
دوچندان | دوبرابر، مضاعف |
دود | بخار، دخان، وافور |
دودکش | تنوره، دودآهنگ |
دودل | سرگشته، متردد، مذبذب، مردد، وسواس، وسواسی & مصمم |
دودلی | بیثباتی، تذبذب، تردد، تردید، حیرت، شبهه، شک، وسواس & قاطعیت |
دودمان | آل، اعقاب، تیره، خاندان، خانواده، ذریه، سلسله، طایفه، قبیله، نژاد، نسب، نسل |
دوده | 1 اهلبیت، خانواده، دودمان، نسب 2 مداد 3 دودک |
دور | 1 چرخه، سیر، سیکل، گردش، مدار 2 دوره، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت 3 اطراف، پیرامون، محیط |
دور | 1 بعید، پرت، متباعد 2 مستبعد 3 جدا، منفک 4 مهجور 5 منفصل 6 بری 7 دیر & قریب، نزدیک |
دورافتاده | 1 بیکس، غریب 2 بعید، پرت، دوردست، متروک 3 دنج، & قریب، نزدیک |
دوران | اوقات، دوره، زمان، زمانه، عصر، فصل |
دوراندیش | احتیاطکار، ژرفبین، عاقبتاندیش، محتاط، هوشیار |
دوراندیشی | احتیاط، حزم، عاقبتاندیشی، مالاندیشی، ملاحظه |
دوربین | تلسکوپ |
دور کردن | 1 تاراندن، طرد کردن 2 طرد |
دورگه | 1 اکدش، دونژاده 2 خشن، کلفت |
دورنگ | 1 ابلق 2 دورو، ریاکار، مزور، منافق |
دورنما | افق، چشمانداز، منظر، منظره |
دورو | ریاکار، غماز، فریبکار، مرائی، مزور، منافق |
دوروبر | اطراف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی |
دورویی | تزویر، ریا، سالوس، ظاهرنمایی، مزوری، منافقت، ناسازگاری، نفاق & صداقت، یکرنگی |
دوره | 1 دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام 2 دنیا، روزگار 3 مرور 4 دور، محیط 5 سیر، گردش 6 احاطه |
دورهگرد | 1 طواف 2 غربتی |
دوری | 1 اجتناب، احتراز، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، کنارهگیری 2 جدایی، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران 3 غربت 4 غیبت 5 بعد، بعد، فاصله، مسافت & نزدیکی، وصال |
دوزخ | آتش، جهنم، درک، سقر، نار، نیران، هاویه & بهشت، فردوس |
دوزندگی | خیاطی، درزیگری |
دوزنده | خیاط، درزی |
دوزوکلک | توطئه، حقه، حقهبازی، دسیسه، فریب |
دوست | آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار & دشمن، عدو |
دوستداشتنی | خواستنی، عزیز، گرامی، محبوب، ملوس، نازنین |
دوستاقخانه | بند، بندیخانه، حبس، زندان، سلول، سیاهچال، محبس |
دوستاقی | اسیر، بندی، زندانی، گرفتار، محبوس |
دوستانه | دوستوار، رفاقتآمیز، رفیقوار، عاشقانه، محبتآمیز & عداوتآمیز |
دوستدار | حبیب، خاطرخواه، دوست، رفیق، عاشق، محب، یار |
دوستی | آشنایی، ارادت، انس، تولی، حب، خلت، رفاقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، محبت، مرافقت، مودت، مهربانی، ود، ولا، همدمی & دشمنی، عداوت |
دوسیه | پرونده، پوشه |
دوش | 1 دوشین، دیشب، شبگذشته 2 شانه، کتف، کول، منکب 3 حمام 4 آبپاش & امشب |
دوشیزگی | بکارت، دختری، عذرت |
دوشیزه | باکره، بتول، بکر، عذرا |
دوشین | دوش، دیشب & امشب |
دوقلو | توامان، جنابه |
دولت | 1 اقبال، بخت، طالع 2 تمکن، تمول، ثروت، مکنت، هستی 3 حکومت، کابینه & نکبت |
دولتسرا | 1 خانه، دولتمنزل، منزل 2 صرح، قصر، کاخ & کوخ، کلبه |
دولتمند | اعیان، پولدار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتیار، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم & بیچیز، فقیر، ندار |
دولتمندی | 1 تمکن، تنعم، توانگری، ثروت، غنا 2 بختیاری، دولتیاری، سعادتمندی، کامیابی & بینوایی، فقر |
دون | 1 جلب، پست، حقیر، خسیس، دنی، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، وضیع 2 بدون، سوا، غیر 3 پایین، تحت & 1 شریف، 2 با، 3 بالا، فوق |
دوندگی | 1 دویدن 2 تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش 3 سگدو |
دونصفت | پست، دنی، دونهمت، سفله، فرومایه & شریف |
دونهمت | پست، پستهمت، تنگنظر، سفله، فرومایه، کمهمت، کوتهنظر، نظرتنگ & بلندهمت |
دونپایه، دونپایه | 1 سفله، فرومایه 2 زیردست & بلندپایه |
دونی | پستی، خواری، دنائت، سفلگی |
دویدن | 1 پویه، خرامیدن، خیز 2 دوندگی 3 شتافتن 4 تاختن |
ده | آبادی، دهات، دیه، رستاق، روستا، قریه، قصبه |
دها | زرنگی، زیرکی، فطنت، هوشمندی & کانایی |
دهات | آبادی، ده، رستاق، روستا، قریه، قصبه |
دهان | دهن، فم |
دهاندره | خمیازه، دهندره |
دهانه | 1 مصب 2 سر، لب 3 زمام، لجام، لگام 4 فم |
دهخدا | دهبان، دهدار، کدخدا، کدیور |
دهر | 1 ایام، روزگار، زمانه 2 دنیا، گیتی |
دهش | احسان، انعام، بخشش، بخشندگی، بذل، داد، عطا، موهبت، هبه |
دهشت | 1 بیم، پروا، ترس، خوف، وحشت، هراس، هول 2 اضطراب، قلق 3 تعجب، حیرت، سرگشتگی، شگفتی |
دهشتآور | ترسآور، ترسناک، خوفانگیز، خوفناک، دهشتانگیز، مدهش، وحشتانگیز، وحشتناک |
دهشتزده | خایف، متوحش، وحشتزده، هراسان & ایمن |
دهشتناک | ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، وحشتانگیز، وحشتناک، هراسانگیز، هولناک |
دهقان | 1 برزگر، حارث، دهگان، روستایی، زارع، زراعتپیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر، ناطور 2 ایرانی 3 مورخ & ارباب، مالک |
دهکده | آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه |
دهل | دبداب، دف، طبل، کوس، نقاره |
دهلیز | تونل، دالان، راهرو، نقب، هشتی |
دهن | چربی، روغن، زیت |
دهندره | خمیازه، دهاندره |
دهنه | افسار، عنان، لجام، لگام، مهار |
دیار | 1 احدی، شخص، فرد، کس، هیچکس 2 دیرنشین، صومعهنشین |
دیار | سرزمین، شهر، کشورملک، مدینه، مملکت |
دیاگرام | طرح، نمودار |
دیانت | تقوا، خداپرستی، خداترسی، دینداری |
دیبا | ابریشمی، پرند، پرنیان، حریر، دیباج |
دیباچه | سرآغاز، مدخل، مطلع، مقدمه & موخره |
دیپلم | تصدیق، دانشنامه، کارنامه، گواهی، گواهینامه، مدرک |
دیپلمات | سائس، سیاستمدار & بیسیاست |
دیپلماتیک | سیاسی |
دیپلماسی | سیاست |
دیجور | تاریک، تیره، سیاه & روشن |
دید | 1 آگاهی، بینش 2 رویت، نظر، نگرش 3 باصره، بینایی 4 دیدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه 5 لحاظ، منظر |
دیدار | 1 بازدید، برخورد، زیارت، لقا، ملاقات 2 وصال 3 رویارویی 4 دید، نظر، نگاه، نگرش 5 چهره، رخسار، صورت |
دیدگاه | چشمانداز، فراچشم، مطمح، منظر، نظرگاه |
دیدن | رویت، رمق، نظر، نگریستن |
دیده | چشم، عین، نظر، نگاه |
دیدهبان | دیدبان، دیدهور، قراول، مراقب، نگهبان، یزک |
دیدهبانی | پاسداری، دیدبانی، دیدهوری، کشیک، مراقبت |
دیر | بیعت، خانقاه، صومعه، عبادتگاه، کنشت، معبد |
دیر | 1 دراز، دور، طولانی، متمادی، مدید 2 تاخیر & زود، گاه |
دیرپا | بادوام، جاوید، دیرزی & بیدوام |
دیرک | پادیر، تیرک، چوب، شمعک، میله |
دیرکرد | تاخیر، عقبافتادگی |
دیرگوار | ثقیل، دیرهضم & سهلالهضم |
دیرهضم | 1 ثقیل، دیرگوار 2 سنگین، ناگوار & زودهضم |
دیریاب | 1 بیوقوف 2 صعبالحصول & سهلالوصول |
دیرین | دیرینه، سرمدی، طولانی، قدیمی، کهنه & جدید |
دیرینگی | پایندگی، جاودانی، قدمت & تازگی |
دیرینه | 1 باستان، پیشین، دیرین، عتیق، قدیم، کهن، گذشته 2 باستانی، عتیقه، کهنه 3 سرمدی & جدید، نو، نوین |
دیسیپلین | اتیکت، انتظام، انضباط، نظام |
دیشب | دوش، دوشین، دوشینه & امشب |
دیکته | 1 املا، درستنویسی 2 تحمیل |
دیگ 1 | پاتیله، پاتیل، تیان 2 دی، دیروز |
دیلاق | بلندقامت، دراز، قددراز & خپله |
دیلماج | ترجمان، مترجم |
دیمومت | پایایی، جاودانگی، خلود، دوام |
دین | بدهی، قرض، قرضه، وام & طلب |
دین | آیین، شرع، شریعت، کیش، کیش، مذهب، نحله |
دینار | 1 درم، درهم، ریال، زر 2 پیسه، پول، وجه |
دینام | برقزا، دینامو، ژنراتور، مولد |
دینپرور | دینپژوه، دینپناه، دینور، متدین & نامتدین |
دیندار | باتقوا، بادیانت، پارسا، مومن، متدین، متشرع، متقی، مقدس & بیدین، لامذهب |
دینداری | پارسایی، تدین، تقوا، خداترسی، دیانت & بیدینی |
دیو | ابلیس، اهرمن، اهریمن، روحپلید، شیطان، عفریت & فرشته، ملک |
دیوار | 1 جدار 2 آوار 3 بارو، حصار |
دیواره | جدار، دیوار |
دیوان | 1 داره، دفترخانه، محکمه، وزارتخانه 2 دفتر، سفینه، مجموعه 3 دیوها، شیاطین 4 دولت |
دیوانسالاری | بوروکراسی، قرطاسبازی، کاغذبازی |
دیوانگی | جنون، سفاهت & هوشیاری |
دیوانه | 1 مجنون 2 شیدا، شیفته، واله 3 خل، کمعقل، مخبط 4 مصروع، هار & عاقل |
دیوانهوار | جنونآمیز، دیوانهوش، مجنونوار & خردمندانه |
دیوانهوش | 1 احمق 2 دیوانهوار، مجنونوار & عاقلانه، عاقلوار |
دیوث | بیحمیت، بیغیرت، پسدرنشین، جاکش، قرمساق، قلتبان، قواد، نامرد & غیرتمند |
دیوثی | بیرشکی، بیغیرتی، جاکشی، زنبمزدی، قرمساقی، قوادی & غیرتمندی |
دیوچه | 1 کرم 2 زالو 3 بید، دیوک |
دیوخانه | دیوزار، دیوستان، دیوکده |
دیوسرشت | دیوسیرت، دیونهاد، شیطانصفت & فرشتهخو |
دیوسیرت | پستفطرت، دیوسرشت، دیونهاد & فرشتهسیرت |
دیونهاد | اهرمنخو، ددمنش، دیوسیرت & ملکوتیمنش |
دیه | تقاص، خونبها |
دیه | آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه |
دیهیم | افسر، تاج، دیهول، اکلیل |
دال
دال - واژه دهم الفبای پارسی