ت

فهرست

    تئاتر1 تماشاخانه، نمایش‌خانه 2 نمایش 3 نمایش‌نامه & سینما
    تئوریسینفرضیه‌پرداز، نظریه‌پرداز
    تئوری1 فرضیه، نظریه 2 نظری & عملی 3 مبادی، مبانی، مجموعه ایده‌هاو مفاهیم تجریدی
    تئوریکنظری & عملی
    تئوکرات1 خداسالار، دین‌سالار، طرفدار حکومت مذهبی، طرفداردین‌سالاری، معتقد به خداسالاری & دموکرات 2 اشراف‌سالار، الیگارش
    تئوکراسی1 حکومت الهی، حکومت ولایی، خداسالاری 2 حکومت براساس‌دین‌باوری، حکومت اولیای دین، حکومت‌مذهبی، دین‌سالاری & دموکراسی 3 اشراف‌سالاری، الیگارشی
    تائبپشیمان، تواب، توبه‌دار، توبه‌کار، توبه‌کننده، منفعل، نادم
    تاب آوردن1 برخودهموار کردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقت‌آوردن، یارستن & برنتافتن 2 پایداری کردن، مقاومت کردن 3 شکیبا بودن، صبر کردن
    تابانصفت 1 براق، تابنده، تابناک، درخشنده، درخشان، رخشان، رخشنده، روشن، فروزان، لامع، متجلی، مشعشع، مضی‌ء، منیر & بی‌نور، تاریک، مستنیر 2 تاوان، خسارت، غرامت، مغرم
    تاباندن1 تابانیدن، نورافکندن 2 گرم کردن، داغ کردن 3 تاباندن، تاب‌دادن، رشتن 4 چرخاندن، چرخانیدن 5 پیچ‌دادن، پیچ‌وتاب دادن 6 پیچاندن
    تاب‌بازیآبرک، ارجوحه، بادپیچ
    تاب1 توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا 2 پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس 3 پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور 4 حرارت، سوزش، گرمی، هرم 5 آرام، صبر، قرار 6 پایداری، تحمل، شکیبایی، شکیب 7 دوام، مقاومت 8 چین، شکن
    تاب خوردن1 درپیچ وتاب شدن 2 تاب بازی کردن 3 دور زدن 4 به‌نوسان درآمدن، نوسان داشتن، مرتعض شدن
    تاب دادن1 تابیدن، تافتن، پیچاندن 2 سرخ کردن، بریان کردن، تفت دادن، سرخ کردن 3 بافتن 4 گرداندن
    تاب‌دار، تابدار1 پرپیچ‌وتاب، پرتاب، پیچیده، تابیده، تافته & صاف، شلال، لخت 2 تابان، روشن، پرفروغ
    تاب داشتن1 بردبار بودن، تحمل داشتن، طاقت داشتن & بی‌تاب شدن 2 قوس داشتن، انحنا داشتن 3 انحراف داشتن 4 احول بودن، دوبین بودن، لوچ بودن
    تابستانتموز، صیف & زمستان، شتا
    تابستانی1 تابستانه & زمستانی 2 صیفی & شتوی
    تابش1 برافروختگی، پرتو، تاب، تشعشع، تلالو، درخشش، روشنی، شعشعه، فروغ، لمعان، نور 2 تف، حرارت، گرمی
    تابعصفت 1 رام، فرمانبردار، مطیع، منقاد & سرکش، نافرمان 2 بسته، پیرو، دنباله‌رو، طرفدار، وابسته، هواخواه & پیشوا 3 تبعه 4 چاکر 5 فرعی 6 تابعه 7 تابعی & متغیر 8 متاثر، تاثیرگیرنده، تحت تاثیر
    تابع کردنمطیع کردن، رام ساختن، فرمان‌بردار کردن
    تابعیت1 تبعه، قومیت، ملیت 2 اطاعت، انقیاد، فرمان‌برداری، پیروی، تبعیت & سرکشی، نافرمانی
    تابلو1 بوم، پرده 2 تصویر، منظره، 3 تخته‌سیاه 4 انگشت‌نما
    تابلونویساسم 1 خطاط 2 تابلوساز
    تابلونویسی1 خطاطی 2 تابلوسازی 3 نقاشی، صورتگری
    تابناکتابان، درخشان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، منیر، نورانی & تاریک
    تابندگی1 تابش، تشعشع، تلاء‌لو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی 2 برق، جلا & تیرگی
    تابنده1 تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، مشعشع 2 حرارت‌زا، گرمابخش 3 ریسنده، نختاب، نخ‌ریس
    تابوت1 عماری 2 رونده، جنازه
    تاب‌وتوانتاب و توش، توانایی، قدرت مقاومت، یارایی
    تابو1 لفظ حرام 2 مقدس 3 حرام
    تابه‌تا1 لنگه‌به‌لنگه 2 نامتقارن 3 نامساوی، ناهم‌آهنگ، ناجور
    تابه1 ساج، تاوه 2 ماهی‌تابه
    تابیدن1 درخشیدن، رخشیدن، روشن شدن 2 حرارت یافتن، گرم شدن 3 گداختن، گرم کردن 4 تاب آوردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقت آوردن & برنتافتن 5 به هم پیچاندن، پیچ دادن، پیچ و تاب دادن، تاب دادن، تافتن 6 گرم شدن 7 اعراض کردن، برتافتن،
    تابیدهاسم 1 مفتول 2 تافته، تفته، سرخ شده، گداخته 3 تاب داده، پیچیده 4 تاب برداشته، کج
    تاپصفت 1 عالی، بهترین، کامل 2 بلوز رکابی، بلوز بی‌آستین
    تاپو1 خپله، کوتاه‌قد 2 خمره
    تاتارتتار، مغول، مغول‌تبار، تتر
    تاج1 افسر، دیهیم، کلاه، کلیل، گرزن 2 جیفه
    تاج‌دار، تاجدارپادشاه، تاجور، دیهیم‌دار، سلطان، شاه & رعیت، مملوک
    تاجربازرگان، پولدار، پیشه‌ور، ثروتمند، سوداگر، غنی، معامله‌گر & فقیر
    تاجوراورنگ‌نشین، پادشاه، تاج‌دار، سلطان، شاه & رعیت، مملوک
    تاخت1 تک، تهاجم، حمله، مسابقه، هجوم، یورش & پاتک، ضدحمله 2 خیز، دویدن، دو 3 مبادله، معاوضه، تعویض & معامله
    تاخت زدنعوض کردن، معاوضه کردن & معامله کردن، خریدن، فروختن، مبادله کردن
    تاختن1 دویدن، تازیدن، راندن 2 حمله‌بردن، حمله کردن، هجوم بردن 3 به‌یغما بردن، تاراج کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لاشیدن 4 دواندن، تازاندن 5 قدرت‌نمایی کردن 6 گریزاندن، فراری دادن 7 به سرعت دواندن، تاخت کردن
    تاخت‌وتاز1 شبیخون، هجوم، یورش 2 تاراج، چپاول، غارت 3 حمله‌و غارت، تاخت و تالان
    تاخت‌وتاز کردن1 چپاول کردن، غارتیدن، غارت کردن 2 شبیخون‌زدن، یورش بردن، هجوم آوردن
    تا خوردنانحنا پیدا کردن، تاشدن، خم شدن
    تارآواتارصوتی
    تاراجبردابرد، چپاول، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما
    تاراج کردن1 چاپیدن، چپاول کردن، غارت کردن، غارتیدن، لاشیدن 2 تالان کردن
    تاراجگرچپاولگر، چپوچی، غارتگر، یغماگر
    تاراندن1 دور کردن، طرد کردن، راندن 2 پراکندن، پراکنده ساختن، متفرق ساختن & مجتمع شدن 3 فراری دادن، گریزاندن
    تاحرف 1 راس، لغایت، مادام 2 دانه، شمار، عدد، تحفه، دست، طاقه، قلاده، لنگه، واحد & جفت 3 چین، 4 لا، ورق 5 جفت، عدیل، لنگه، مانند، مثل، نظیر، هم‌سنگ، همانند، همسان، همتا 6 به محض اینکه، همین‌که 7 سرانجام، عاقبت، فرجام 8 که 9 تا زم
    تاراسم 1 تاریک، تیره، ظلمانی، مظلم & روشن، شفاف 2 خفه، کدر، گرفته & شفاف، منیر 3 سیاه، مشکی، غبارگرفته 4 ساز 5 سیم 6 تاره، رشته، نخ & پود 7 تارک، فرق‌سر، مفرق 8 تال 9 دانه‌مو، نخ‌مو
    تارزنتارنواز، نوازنده تار
    تار شدن1 تاریک شدن، تیره شدن، ظلمانی شدن & روشن شدن 2 کدرشدن & شفاف شدن
    تارکاسم 1 راهب، تارک دنیا 2 برق، چکاد، سر، فرق، فرق سر، مفرق، هامه، هباک 3 راس، قله، نوک 4 اوج & حضیض 5 کلاهخود، مغفر 6 تار کوچک، رشته باریک
    تارم1 ایوان، بالکن، طارم 2 تاره 3 داربند، داربست 4 کلبه، خانه‌چوبی 5 محجر
    تارومار شدن1 قلع‌وقمع شدن، مغلوب شدن، مقهور شدن، منکوب شدن & پیروز گشتن، ظفر یافتن 2 پخش‌وپلا شدن، پراکنده شدن، متفرق شدن & اجتماع کردن
    تارومار1 قلع‌وقمع، مغلوب، مقهور، منکوب، منهزم 2 پخش‌وپلا، پراکنده، متفرق & مجموع 3 تندوخند، ازهم‌پاشیده، زیروزبر
    تارومار کردن1 پخش‌وپلا کردن، پراکندن، پراکنده ساختن، تاراندن، متفرق کردن 2 قلع‌وقمع کردن، مغلوب کردن، مقهور کردن، منکوب کردن 3 نیست‌ونابود کردن
    تاریاسم 1 تاریکی، ظلمت، ظلمانی 2 تیرگی، کبودی 3 انحراف، گمراهی 4 کژی، نادرستی 5 پلید، ناپاک 6 تاربن
    تاریخ1 تاریخچه، تذکره، سرگذشت، وقایع 2 خدای‌نامه، شاهنامه، سیرالملوک 3 سابقه 4 زمان، مورخه، وقت، زمان وقوع 5 کتاب رویدادهای گذشته، تاریخ‌نامه 6 تقویم، گاه‌شماری 7 دانش ثبت، بررسی و تجزیه و تحلیل وقایع
    تاریخ‌دان، تاریخدانتاریخ‌نگار، تاریخ‌نویس، مورخ
    تاریخ‌نگارتاریخدان، تاریخ‌گو، تاریخ‌نویس، دهقان، دهگان، مورخ، وقایع‌نگار
    تاریخ‌نویستاریخ‌نگار، دهقان، دهگان، مورخ، وقایع‌نویس، وقایع‌نگار
    تاریخی1 قدیمی، کهن، باستانی 2 مربوط به تاریخ 3 مهم، بااهمیت 4 به یاد ماندنی، فراموش‌ناشدنی، خاطره‌انگیز 5 تاریخ‌نگار، تاریخ‌نویس، مورخ 6 تاریخ‌دان
    تاریک1 تار، تیره، داج، دیجور، سیاه، ظلمانی، ظلمت‌آلوده، ظلمت‌زده، قیرگون، کمرنگ، لیل، مظلم 3 مبهم، ابهام‌آلود، غیرشفاف & روشن 4 مشکل، غامض، پیچیده 5 آشفته، مغشوش، نابسامان 6 پریشان، گرفته، ناراحت
    تاریک شدنتار شدن، تیره‌شدن، تیره‌وتار شدن، ظلمانی شدن & روشن‌شدن
    تاریک کردن1 تار کردن، تیره کردن، ظلمانی کردن & روشن کردن 2 مبهم ساختن 3 بغرنج کردن، پیچیده کردن
    تاریکی1 تاریکا، تیرگی، سیاهی، ظلام، ظلمت & روشنایی 2 گرفتگی 3 بی‌دانشی، جهل، نادانی & دانش، دانایی 4 ابهام 5 پیچیدگی، غموض
    تازاندنتاختن
    تازاسم 1 سفله، فرومایه 2 امرد، مخنث 3 تاختن
    تازگیاسم 1 تری، خرمی، طراوت، لطافت، شادابی & پژمردگی، وارفتگی 2 اخیراً، جدید& کهنگی
    تازگی داشتن1 جدیدبودن، نو بودن، بی‌سابقه بودن 2 خوشایند بودن، جذابیت داشتن
    تازه‌بالغنوبالغ
    تازه‌به‌دوران‌رسیدهندیدبدید، نوخاسته، نودولت، نوکیسه
    تازه‌پانوپا
    تازهقید 1 جدید، مدرن، نو & کهنه 2 ابتکاری، بدیع، بکر، طرفه 3 نوظهور، نوین 4 اخیر، موخر، متاخر & دیرینه، قدیم، کهن، کهنه 5 اکنون، حالا، اینک، الان 6 باطراوت، شاداب، طری، نوشکفته & پلاسیده، بی‌طراوت 7 تر & خشک، پژمرده 8 دل‌پذیر، خوشاین
    تازه‌جوان1 نوجوان، نوبالغ، نورسیده، نوخط، تازه‌سال 2 محبوب‌نوجوان 3 زیبا، لطیف، زیبارو
    تازه‌جونوجو، نوگرا & کهنه‌گرا
    تازه‌جویینوجویی، نوگرایی & سنت‌گرایی، کهنه‌پرستی، کهنه‌گرایی
    تازه‌رستهنورسته
    تازه‌رس1 نوبر، نورس & دیررس 2 جدید، نو، نوظهور & کهنه، قدیمی
    تازه‌روباطراوت، بشاش، تازه‌رخ، خوش‌رو، شادمان، گشاده‌رو، هیراد، خندان، خوشحال 1 & گرفته، مغموم 2 بدعنق بشاشت، طراوت، خوش‌رویی، حسن خلق، گشاده‌رویی
    تازه‌زازائو، نوزا
    تازه‌سازنوساز، نوساخت
    تازه شدن1 نو شدن، تازه‌گشتن 2 تجدید یافتن، تجدید شدن 3 تجدیدخاطره شدن، به خاطر آمدن 4 باطراوت شدن، خرم شدن 5 جوان شدن 6 شاد شدن، شادمان‌گشتن، بانشاط شدن، به یاد آمدن، به خاطر آمدن 7 زنده شدن، حیات تازه یافتن
    تازه‌عروسنوعروس، بیوگ، نوبیوگ & نوداماد، تازه‌داماد
    تازه‌کاربی‌تجربه، تازه‌چرخ، خام، کارآموز، مبتدی، ناآزموده، ناشی، نوپیشه، نوچه & کهنه‌کار
    تازه‌کاریبی‌تجربگی، ناآزمودگی، ناشیگری، نوپیشگی & کهنه‌کاری
    تازه‌گو1 نوپرداز، نوگو 2 شیرین‌سخن، نادره‌گفتار، بدیع‌گفتار
    تازه‌مسلماننومسلمان، جدیدالاسلام، نودین
    تازه‌وارد1 نورسیده، جدیدالورود 2 ناآشنا، ناوارد 3 کم‌تجربه، بی‌اطلاع & کهنه‌کار
    تازیانه خوردنشلاق‌خوردن & تازیانه زدن
    تازیانهسوط، شلاق، طره، قمچی، مقرعه
    تازیاسم 1 عرب & عجم 2 تازیک، عربی 3 زبان‌عربی & پارسی 4 سگ‌شکاری & سگ گله، سگ معلم
    تازیک1 تازی، عرب & عجم 2 غیر ترک 3 تاجیک، تاژیک
    تازی‌گویعربی‌زبان، عرب، مستعرب
    تاساسم 1 قدح، کاسه 2 طشت، طشت‌بزرگ، 3 بی‌مو، طاس، کچل، کل & مودار 4 کعبتین 5 اضطراب، بی‌قراری، تشویش، ناآرامی & قرار، آرامش 6 اندوه، ملالت & نشاط، شادی
    تاسه1 اضطراب، بی‌تابی، بی‌قراری، تشویش، تلواسه، نگرانی 2 اندوه، حزن، غم، ملالت & نشاط، شادی 3 غربت‌زدگی، غم‌غربت، نوستالژی 4 بغض، عقده 5 ویار 6 له‌له زدن
    تاسیدن1 اندوهگین شدن، غمگین شدن، مغموم شدن & مسرور شدن 2 اضطراب داشتن، تشویش داشتن 3 احساس‌غربت کردن، غربت‌زده بودن 4 پژمرده شدن، دل‌مرده شدن 5 ویار داشتن
    تاسیده1 تفته، سیاه‌سوخته 2 افسرده، پژمرده & باطراوت 3 تیره، کدر، سیاه 4 خفه، گرفته 5 له‌له‌زنان، نفس‌نفس‌زنان
    تاش1 دولت‌یار 2 خداوند، صاحب 3 شریک
    تافتن1 برافروختن، روشن‌شدن، برق زدن، درخشیدن 2 افروختن، تابیدن، گداختن 3 آزرده شدن، مکدر شدن، دلگیرشدن 4 اعراض کردن، برگرداندن، روی‌برگردانیدن 5 تحمل کردن، تاب آوردن 6 رشتن، تاب دادن، پیچیدن 7 سرپیچی کردن، روی‌گردان شدن
    تافتهصفت 1 تابیده، گداخته 2 تابناک، درخشنده، روشن 3 بافته، پارچه 4 آزرده، دلگیر، مکدر، ملول، آزرده‌خاطر 5 سوزان، گرم & 1 خشک 2 سرد 6 خسته، کوفته
    تاق1 فرد، لنگه & جفت 2 تنها 3 تا، مانند، مثل، نظیر 4 تاغ
    تاکانگور، رز، رزبن، سلیل، مو، تاک‌بن، سارونه
    تاکتیکتدبیر، ترفند، راهکار، سیاست، شگرد، فن، لم، شیوه، روش & استراتژی
    تا کردن1 تا زدن، خم کردن 2 رفتار کردن، عمل کردن 3 تفاهم کردن، مصالحه کردن، کنار آمدن، سازگاری نشان دادن
    تاکستانانگورستان، باغ رزی، تاک‌زار، موستان، موزار، باغ انگور، انگورزار
    تاکسی‌باروانت‌بار & سواری
    تالابآبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه & جوی، نهر، رود
    تالار1 ایوان، صفه 2 سالن
    تالانتاراج، چپاول، دزدی، غارت، لاش، نهب، یغما
    تالی1 جانشین، جایگزین، ثانی، قائم‌مقام 2 اثر، حاصل 3 نتیجه، پیامد، دنباله 4 تلاوتگر، تلاوت‌کننده 5 شبیه، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همانند 6 تابع، پس‌رو، دنباله‌رو، پی‌رو 7 جزء موخر(جمله شرطی) & جزء مقدم
    تامتمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته & غیرتام، ناقص
    تانکر1 مخزن 2 نفتکش
    تانکزره‌پوش، خودرو سنگین‌نظامی (مهز به توپ و مسلسل)
    تاوان1 بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم 2 عوض، مابه‌ازا، جریمه
    تاوان دادن1 جریمه‌دادن، جبران کردن، غرامت دادن، مابه‌ازا پس‌دادن 2 کفاره پس دادن & تاوان گرفتن
    تاوان‌دارضامن، کفیل، متعهد
    تاولآبله، آماس، برآمدگی
    تایب، تائبصفت پشیم، پشیمان، تواب، توبه‌دار، توبه‌کار، توبه‌کننده منفعل، نادم
    تایرحلقه لاستیک، طایر، لاستیک‌چرخ & رنگ
    تاثرآوراندوه‌آور، اندوهبار، تاثرانگیز، غم‌افزا، غم‌انگیز، غم‌فزا، ملال‌آور، ملال‌انگیز & شادی‌آور، شادی‌بخش، شعف‌انگیز
    تاثر1 اندوه، اندوهگینی، انفعال، حزن، دلتنگی، رقت، غم 2 اثرپذیری & شعف
    تاثرانگیزاندوه‌آور، تاثربار، حزن‌انگیز، غم‌انگیز، غمبار، ملالت‌انگیز & شعف‌انگیز، سرورانگیز
    تاثیر1 اثر، اثربخشی، اثرگذاری 2 واکنش، فعل‌وانفعال 3 افاقه، نتیجه 4 اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی، 5 اثر کردن، اثر گذاشتن 6 نفوذ کردن 7 کاراشدن، کارگر شدن
    تاثیرپذیراثرپذیر، کنش‌پذیر، منفعل & تاثیرناپذیر
    تاثیر کردن1 اثر کردن، اثر گذاشتن، موثر افتادن، موثر واقع شدن & تاثیر پذیرفتن 2 کارگر شدن، نفوذ کردن
    تاثیرگذاراثرگذار، موثر & تاثیرپذیر
    تاخر1 پس‌افتادگی، پسی 2 پس‌ماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن، واپس‌ماندن 3 دیر شدن & تقدم
    تاخیر1 تعویق، درنگ، دیر & تعجیل، تسریع 2 تعلل، دفع‌الوقت، طفره، مماطله 3 مطال 4 دیرکرد 5 دیرآمد 6 مهلت، فرصت 7 دیر کردن 8 عقب انداختن
    تاخیر کردن1 دیر کردن، درنگ کردن 2 دیر شدن 3 وقفه‌افتادن، عقب افتادن
    تادب1 ادب‌آموزی، فرهنگ‌آموزی، فرهنگ‌پذیری، فرهیختگی 2 ادب آموختن 3 باادب شدن، فریفته شدن
    تادیب1 تنبیه، جزا، عذاب، عقوبت، کیفر، گوشمالی، مواخذه، مجازات 2 ادب، اصلاح، تربیت، 3 فرهیختن، تربیت کردن، ادب کردن، 4 ادب آموختن
    تادیب شدن1 تنبیه‌شدن، به کیفر رسیدن، گوشمالی شدن، مجازات‌شدن 2 ادب آموختن، تربیت شدن، فرهیختن
    تادیب کردن1 تنبیه کردن، مجازات کردن، گوشمالی دادن، کیفر دادن 2 ادب آموختن، ادب کردن، تربیت کردن 3 فرهیخته کردن، فرهیختن
    تادیه1 ادا، پرداخت، بازپرداخت 2 پرداخت کردن، گزاردن، ادا کردن & دریافت
    تادیه کردن1 پرداختن، پرداخت کردن 2 ادا کردن، گزاردن
    تاذیآزار، آزردگی، اذیت، ایذاء، رنجش، رنجیدگی
    تاسف1 اسف، افسوس، اندوه، پشیمانی، تحسر، تلهف، حسرت، دریغ، غصه، غم، فسوس، لهف، ندامت 2 افسوس خوردن، اندوهناک شدن، حسرت داشتن، دریغ خوردن
    تاسف‌انگیزاندوهبار، اندوه‌زا، تاسف‌بار، تاسف‌زا، حزن‌انگیز، حسرت‌انگیز، حسرتبار، غم‌انگیز، غمبار & سرورانگیز، شادی‌بخش
    تاسف‌باراسف‌بار، اسف‌انگیز، اندوه‌بار، تاسف‌انگیز، حسرت بار، دریغ‌آلود & شعف‌انگیز
    تاسف خوردندریغ‌خوردن، افسوس خوردن، متاسف بودن، دست‌خوش اندوه شدن، غم خوردن، غمین شدن، مغموم گشتن
    تاسی1 اقتدا، اقتفا، پیروی، تبعیت 2 اقتدا کردن، پیروی کردن
    تاسی جستناقتدا کردن، پیروی کردن، تبعیت کردن، تقلید کردن
    تاسیس1 احداث، ایجاد، بنیان، بنیان‌گذاری، پی‌ریزی، تشکیل، شالوده‌گذاری، وضع 2 احداث کردن، بنیاد کردن، بنیادگذاشتن، پی‌ریزی کردن، دایر کردن، بنیان نهادن & تخریب
    تاسیس شدن1 احداث‌شدن، دایر شدن 2 ایجاد شدن، به وجود آمدن 3 پی‌ریزی شدن، بنیاد شدن
    تاسیس کردن1 احداث کردن، دایر کردن 2 ایجاد کردن، به وجودآوردن 3 بنیاد کردن، پی افکندن، پایه‌گذاری کردن، پی‌ریزی کردن
    تاکید1 ابرام، اصرار، اصرارورزی، پافشاری، پیله، سماجت 2 تصریح، سفارش 3 استوار کردن 4 موکد ساختن 5 محکم‌کاری، استوارسازی
    تاکید کردن1 اصرارورزیدن، ابرام کردن، پافشاری کردن، پای‌فشردن، پیله کردن، سماجت ورزیدن 2 موکد ساختن، استواری بخشیدن
    تالف1 دل‌جویی، دمسازی، خوگری، دوستی، الفت‌گیری، الفت‌یابی 2 الفت‌یافتن، خوگر شدن، خو گرفتن، دمساز شدن، دوست شدن & رمیدن، رمیده شدن
    تالم1 الم، اندوه، توجع، درد، دردمندی، رقت، ناراحتی 2 آزرده شدن، اندوهگین شدن، دردمند شدن
    تالم‌انگیزدردبار، دردانگیز، اندوه‌زا، رنج‌آور
    تالم‌زادردانگیز، دردبار، دردناک، زجرآور، مولم & نشاطانگیز، نشاطبخش
    تاله1 پارسایی، خداپرستی، زهد، عبادت 2 الوهی شدن، الهی شدن 3 پرستش کردن، پرستیدن 4 متاله شدن
    تالیف1 تدوین، تصنیف، جمع‌آوری، گردآوری، نگارش 2 تدوین کردن، جمع‌آوری کردن، گردآوری کردن 3 ایجاد الفت کردن 4 دل‌جویی، استمالت، نوازش 5 پیوند، ترکیب 6 پیونددهی، الفت‌دهی، دمسازی
    تالیف شدنگردآوری‌شدن، جمع‌آوری شدن، تدوین شدن
    تالیف کردن1 کتاب‌نوشتن، 2 تدوین کردن، گردآوری کردن، فراهم‌آوردن، جمع‌آوری کردن 3 سازوار کردن 4 الفت دادن، دمساز کردن
    تامل1 تانی، درنگ، مکث، تاخیر 2 شکیبایی، مصابرت 3 اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف‌اندیشی 4 مراقبه، مکاشفه 5 اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن 6 درنگ کردن 7 دوراندیشی کردن
    تامل کردن1 تانی کردن، تاخیر کردن، درنگ کردن 2 اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرف‌اندیشی کردن، غور کردن
    تامیناتn‌i‌m’a‌t[اسم آگاهی
    تامینصفت 1 امان، امنیت، ایمن‌سازی 2 آماده‌سازی، فراهم‌سازی، بسیج، تحصیل، تدارک، ترتیب، تهیه 3 آمین‌گویی 4 امن کردن، ایمن ساختن، ایمن کردن 5 امنیت‌دادن، اطمینان دادن 6 آماده، فراهم، مهیا 7 درامان، محفوظ 8 آمین‌گویی
    تانسانس‌گیری، انس گرفتن، خوی گرفتن، مانوس شدن، الفت گرفتن & توحش
    تامین کردن1 برآورده کردن، پاسخ‌گو بودن 1 اجابت کردن، برآوردن 3 آماده کردن، فراهم ساختن، مهیا ساختن 4 فراهم آوردن 5 تارک دیدن، تهیه کردن 6 امن ساختن، ایمن کردن 7 حفظ کردن، در امان نگه داشتن +
    تانیاسم 1 آهستگی، ایست، تاخیر، تمجمج، درنگ، طمانینه، کندی، مکث 2 آهسته، کند، یواش 3 آهستگی 4 تاخیر 5 سستی 6 درنگ کردن، تاخیر کردن، سستی کردن
    تانیسالفت دادن، انس دادن، خوگر کردن، دمساز کردن
    تاویل1 بیان، تبیین، تشریح، توجیه، تعبیر، تفسیر، توضیح، شرح 2 بیان کردن، تفسیر کردن 3 تعبیر کردن
    تاهل1 ازدواج، زن‌خواهی 2 ازدواج کردن، زن کردن، زن گرفتن، عیال اختیار کردن & تجرد 3 همسرداری، زناشویی 4 همسر گرفتن & طلاق
    تایید1 اثبات، اذعان، تسجیل، تصدیق، تصویب، صحه‌گذاری، صوابدید، قبول، گواهی، 2 مرافقت، هم‌صدایی، & تکذیب 3 استواری، پشتیبانی، ترهیب، تقویت 4 کمک کردن، یاوری، یاریگری، یاری کردن 5 توفیق، عنایت
    تاییدگرموید، یاریگر
    تاییدیهپذیرش، گواهی‌نامه، تاییدنامه
    تب‌آلود1 تبدار، تب‌آلوده، تب‌ناک، تب‌گرفته 2 ملتهب، التهاب‌آلود، هیجان‌زده
    تبادر1 پیشی، تعجیل، سبقت، شتاب 2 پیشدستی کردن 3 شتافتن، عجله کردن 4 پیشی گرفتن، سبقت گرفتن
    تبادلتبدیل، تعویض، تهاتر، مبادله، معاوضه
    تبادل1 مبادله، ردوبدل 2 عوض‌وبدل، معاوضه
    تبار1 آل، خاندان، خانواده، دودمان، نسب، نسل 2 اصل، گوهر، نژاد 3 نابودی، هلاک، هلاکت
    تبارشناسیشجره‌شناسی، علم‌الانساب، علم‌انساب
    تبارکتقدس، خجستگی، مروا، میمنت & مرغوا
    تبارنامهشجره‌نامه، نسب‌نامه
    تباعد1 دوری 2 واگرایی & هم‌گرایی 3 از هم دور شدن 4 دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری کردن & تقارب، تقارن
    تب1 الم، تاب، درد 2 شور وهیجان همگانی
    تبانی1 توطئه، دسیسه، توطئه‌گری، دسیسه‌چینی، ساخت‌وپاخت، توافق‌پنهانی 2 هم‌دستی
    تبانی کردنتوطئه کردن، دسیسه چیدن، دسیسه‌چینی کردن، ساخت‌وپاخت کردن، توطئه‌گری کردن، هم‌دستی کردن، هم‌دست‌شدن
    تباه1 پایمال، تبه، تلف، خراب، زایل، ضایع، فاسد، هبا، منهدم، نفله، هدر 2 مضمحل، منکوب 3 آشفته، پریشان، نابسامان 4 باطل 5 نادرست، خطا، ناراست
    تباه‌سازیاتلاف، انهدام، تضییع، هدر، ضایع‌سازی
    تباه شدن1 ضایع گشتن، فاسد شدن 2 خراب شدن، ویران گشتن 3 تلف‌شدن، نفله شدن 4 نابود گشتن، هلاک شدن
    تباه‌کاربدکار، تبهکار، شریر، فاجر، فاسد، فاسق، بدکردار، ناصالح‌مفسد & درستکار، صالح
    تباه کردن1 خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن 2 نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن
    تباهیh‌m‌b‌a‌t[اسم 1 بدی، ردائت، فتنه، فساد & نیکی 2 خرابی، ویرانی & آبادی، عمران 3 انهدام، خسار، عنت، نابودی، نیستی، هدم 4 آشفتگی، پریشانی، نابسامانی
    تباهی‌پذیر1 زوال‌پذیر، نابودشونده، ضایع‌شدنی، فانی، فناپذیر، میرا & تباهی‌ناپذیر 2 فاسد شدنی، فسادپذیر & فاسدناشدنی، فسادناپذیر
    تبایناختلاف، تفاوت، تمایز، توفیر، جدایی، دوگانگی، فرق، مغایرت & تماثل
    تباین داشتن1 تفاوت داشتن، متفاوت بودن 2 اختلاف داشتن، ضدیت داشتن
    تبتل1 دنیاگریزی، از جهان‌بریدن، از مردم بریدن، اعراض از عالم، ترک‌ازدواج کردن 2 انقطاع (از دنیا و مردم)
    تبجیل1 احترام، اعظام، بزرگداشت، تجلیل، تعظیم، تکریم 2 بزرگ‌شمردن، گرامی داشتن & تحقیر
    تبحراحاطه، استادی، تسلط، توغل، مهارت
    تبختر1 افاده، پز، تفرعن، تکبر، فخرفروشی، فیس، گنده‌دماغی 2 به خودبالیدن، فخر فروختن، نازیدن
    تبخیر1 بخار کردن 2 به بخارتبدیل شدن & تجمد 3 بخور دادن
    تب‌خیزتب‌آور & تب‌زدا، تب‌ریز
    تبدل1 استحاله، تطور، تعویض، تغییر، دگرگونی 2 بدل شدن، دگرگون‌شدن
    تبدیلتبادل، تحول، تطور، تعویض، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مبادله، مبدل، معاوضه
    تبدیل کردن1 تغییردادن، دگرگون ساختن، دگرسان کردن 2 تعویض کردن، معاوضه کردن (ارز، پول)
    تبذیر1 اتلاف، اسراف، بیهوده‌خرجی، پراکندن، تفریط، زیاده‌روی، فراخ‌دستی، گشاده‌بازی، ولخرجی 2 بیهوده خرج کردن، اسراف کردن، زیاد خرج کردن 3 پراکندن
    تبذیر کردن1 ول‌خرجی کردن، اسراف کردن، بیهوده خرجی کردن، گشادبازی کردن 2 افراط کردن، زیاده‌روی کردن
    تبرئه1 ابراء، برائت، پاکی، رفع‌اتهام، 2 مبرا & محکوم، محکومیت
    تبرئه شدنبرائت یافتن، بی‌گناه شناخته شدن، مبرا شدن
    تبرئه کردنرفع اتهام کردن، مبرا دانستن، بی‌گناه دانستن
    تبرا1 بیزاری جستن، دوری کردن 2 بری شدن(ازتهمت، گناه) 3 بیزاری 4 پاکی، تنزیه
    تبرا کردندوری کردن، بیزاری جستن
    تبرتبرزین، تیشه، تور
    تبرزدنبات، تبرزه
    تبرعاحسان، بخشش، بر، ثواب‌جویی، نیکویی، نیکی، نیکوکاری
    تبرک1 تیمن، خجستگی، شگون، میمنت، خوش‌یمنی، همایونی & گجستگی، بدیمنی 2 برکت‌یابی
    تبری1 بیزاری‌جویی، بیزاری‌دوری‌گزینی 2 بیزاری جستن، بیزار شدن
    تبریکتهنیت، شادباش، مبارک‌باد
    تبریک گفتنشادباش‌گفتن، تهنیت گفتن، مبارک‌باد گفتن & تسلیت‌گفتن،
    تبسم1 شکرخند، شکرخنده، لبخند، مبسم، نیم‌خند 2 لبخند زدن
    تبسم کردنزیر لب‌خندیدن، شکرخند زدن، لبخند زدن
    تبسم‌کنانلبخندزنان
    تبش1 تابش، پرتو، فروغ 2 حرارت، گرمی 3 گرما 4 اضطراب، تپش، تشویش
    تبشیر1 بشارت، خبر خوش، مژده 2 بشارت دادن، خبرخوش آوردن، مژده‌دادن
    تبصره1 بند 2 توضیح، توضیحی 3 بیناسازی، عبرت‌گیری
    تبعاتپیامدها، عواقب، نتایج
    تبع1 پیروی 2 پیروان، تابعان 3 چاکران
    تبعه1 اهل، تابع، رعیت، شهروند 2 پیروان، تابعان 3 چاکران، نوکران، رعایا
    تبعیت1 اقتفا، انقیاد، پیروی، تاسی، تمکین، متابعت، وابستگی، هواخواهی & گردنکشی 2 اطاعت کردن، پیروی کردن 3 گردن‌نهی، سرسپاری & گردن‌کشی
    تبعیت کردناقتفا کردن، پیروی کردن، تاسی جستن، متابعت کردن، گردن نهادن
    تبعید1 اخراج، جلای وطن، راندن، طرد، نفی بلد 2 دور کردن، طرد کردن، راندن 3 تغریب
    تبعید شدن1 نفی‌بلدشدن، از وطن رانده شدن 2 رانده شدن، طردشدن
    تبعید کردناخراج کردن، طرد کردن، راندن (از موطن)
    تبعیدیتبعیدشده، نفی بلدشده
    تبعیضحق‌کشی، رجحان‌بلامرجح & عدالت
    تب‌لرزهتب‌لرز، مالاریا، تب‌نوبه، نوبه
    تبلور1 بلورشدگی، بلورینگی، کریستالی، متبلور 2 بلورین شدن 3 متبلور شدن
    تبلیغ1 آگهی، ابلاغ، اشاعه، پروپاگاند، ترویج 2 ابلاغ کردن، رسانیدن 3 اشاعه دادن، ترویج کردن
    تبلیغاتچیتبلیغ‌کننده، مبلغ
    تبه‌روزگاربدبخت، بدروزگار، شوربخت، مفلوک
    تبه‌کار، تبهکارصفت بدکار، بزه‌کار، جنایت‌کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه‌کار، مجرم، مخبط & درست‌کار، صالح، نکوکردار
    تبه‌کاری، تبهکاریبدکاری، تدمیر، فساد، فسق، جنایت & نکوکرداری
    تبییناظهار، بیان، تاویل، تعبیر، تعریف، توجیه، توصیف، توضیح، وصف
    تبیینیتشریحی، توجیهی، توصیفی، توضیحی
    تپالهپهن، تاپال، تپال، سرگین
    تپانچه1 توگوشی، چک، سیلی، کشیده & لگد 2 پارابلوم، پیستوله، کاج
    تپاندن1 تپانیدن، چپاندن، چپانیدن 2 به زور جا دادن، به زور فرو کردن، فرو کردن
    تپ1 بی‌قراری، اضطراب، ناآرامی، بی‌آرامی 2 تالاپ
    تپش1 تپیدن، 2 پرش، ضربان، لرزش، نبض 3 ترس، واهمه، هراس 4 گرمی، حرارت 5 اضطراب، بی‌قراری، دلهره، خلجان
    تپقگرفتگی‌زبان، زبان‌گرفتگی، لکنت‌ناگهانی، لکنت آنی، تته‌پته
    تپلچاق، فربه، گرد و چاق
    تپهپشته، تل، حدب، رش، کتل، کوهپایه، گردنه، نجد
    تتبعبررسی، پژوهش، تحقیق، تعمق، تفحص، تلاش، جستجو، کاوش، کنجکاوی، مطالعه
    تتمهالباقی، باقیمانده، بقیه، مانده، متمم، به جا مانده
    تتمیمبه انتها رساندن، تکمیل کردن، تمام کردن، کامل کردن
    تثبیت1 اثبات، استقرار، استواری، برقراری، تحکیم، ثابت‌سازی 2 استوار داشتن، برقرار کردن، برجای داشتن
    تثبیت کردنپابرجا کردن، برقرار کردن، ثابت ساختن، استوار کردن، برجای داشتن، محکم کردن، تحکیم بخشیدن
    تثلیث1 سه‌گانی(الوهیت)، اعتقادبه سه اقنوم (اب، ابن، روح‌القدس) 2 سه‌بخش کردن 3 سه‌بر کردن، سه‌گوش کردن
    تثنیه1 دوتا کردن، دوقسمت کردن 2 دوتایی، مثنا
    تجاربآزمایش‌ها، آزمون‌ها، تجربه‌ها، آموخته‌ها
    تجار1 بازرگانان، تاجران، سوداگران 2 اغنیا، پولداران، ثروتمندان & فقرا
    تجارتبازرگانی، دادوستد، سودا، سوداگری، معامله
    تجارت کردنبازرگانی کردن، دادوستد کردن، سودا کردن، معامله کردن
    تجاسر1 تجبر، تجری، تمرد، جسارت، خیرگی، طغیان، گردنکشی، گستاخی، یاغیگری 2 دلیری کردن، گستاخی کردن
    تجانستجنیس، تشابه، سنخیت، مجانست، همانندی، هماهنگی، هم‌جنسی، همرنگی، همگونی، هم‌آهنگی، مشابهت
    تجاوز1 اجحاف، تخطی، تخلف 2 تعدی، تعرض، دست‌درازی، دست‌اندازی 3 حدشکنی، مرزشکنی 4 هتک‌عصمت، عمل منافی عفت به عنف 5 اغماض، چشم‌پوشی، عفو، گذشت 6 اجحاف کردن، تخطی کردن، حدشکنی کردن 7 سرپیچی کردن
    تجاوزکارانهصفت 1 تجاوزگرانه، تعرض‌آمیز، متعرضانه 2 اجحاف‌آمیز، حدشکنانه
    تجاوز کردن1 تعدی کردن، تعرض کردن، دست‌اندازی کردن، دست‌درازی کردن 2 حدشکنی کردن، مرزشکنی کردن 3 اجحاف کردن، تخطی کردن 4 هتک عصمت کردن، هتک حیثیت کردن
    تجاوزگرصفت متجاوز، متعدی، متعرض، حدشکن، تجاوزکار
    تجاهر1 تظاهر کردن 2 ظاهرشدن 3 آشکار کردن
    تجاهل1 جاهل‌نمایی، جهل‌نمایی، نادان‌نمایی، نادانی 2 خود را به‌نادانی زدن
    تجددطلب1 نوگرا، نوجو 2 روشن‌فکر، متجدد، منورالفکر & سنت‌گرا، تحجرگرا
    تجددطلبی1 نوگرایی، نوجویی 2 تجددخواهی، تجددگرایی
    تجدد1 نوگرایی، نوآوری، نوپرستی 2 روشنفکری 3 تازه شدن، نو شدن
    تجدید1 ازسرگیری، تازگی، دوبارگی، نوسازی، نوی 2 نو کردن، از نو ساختن 3 نمره حد نصاب قبولی نیاوردن
    تجربه1 آزمایش، آزمون، امتحان، تجربت، محک 2 آزمودگی، خبرت، خبرگی 3 آزمودن 4 آزمایش کردن
    تجربه کردن1 آزمودن، آزمایش کردن، امتحان کردن 2 محک‌زدن، سنجیدن 3 آموختن، یاد گرفتن
    تجربیآزمایشی، اختباری 2 مبتنی بر تجربه
    تجرد1 انزوا، عزلت، گوشه‌گزینی، گوشه‌گیری 2 عدم تاهل، عزبی، بی‌همسری & تاهل 3 پیراستگی 4 وارستگی 5 برهنگی 6 تنهایی 7 مجرد بودن 8 برهنه‌شدن 9 پیراسته شدن
    تجرع1 جرعه‌نوشی 2 جرعه‌جرعه نوشیدن
    تجرید1 عزلت‌گزینی، تنهایی 2 انتزاع، پیرایش، مجردسازی 3 مجرد ساختن 4 تنهایی گزیدن، گوشه‌گیری کردن 5 برهنه کردن & تعمیم
    تجری1 دلیری، گستاخی 2 دلیری کردن، گستاخی کردن
    تجزیه1 افراز، تفکیک، جداسازی، مجزاسازی، 2 انتزاع، انفصال، تحلیل، تفریق، تقسیم 3 تفکیک کردن، جزء‌جزء کردن & ترکیب 4 جزء‌جزء شدن 5 آنالیز کردن
    تجزیه‌طلبجدایی‌طلب
    تجزیه‌طلبیجدایی‌طلبی
    تجزیه کردن1 جزء‌جزء کردن، تفکیک کردن، جدا کردن 2 متنزع ساختن 3 آنالیز کردن
    تجسس1 بررسی، پژوهش، پژوهیدن، پی‌جویی، تفتیش، تفحص، جستجو، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو 2 پژوهیدن، تفحص کردن، جستجو کردن
    تجسس کردنپژوهیدن، بررسی کردن، جستجو کردن، جست‌وجو کردن، کنکاش کردن، تفحص کردن، خبر جستن
    تجسم کردنمجسم کردن، در نظر آوردن
    تجسم1 مجسم‌سازی 2 تجسیم
    تجلی1 بروز، پیدایی، جلوه، جلوه‌گری، ظهور، نمود 2 تابش، روشنی، فروزش 3 آشکار شدن، جلوه کردن، ظاهر شدن 4 روشن شدن 5 جلوه‌گر شدن، آشکار شدن، مشهود گردیدن، به جلوه درآمدن
    تجلیدجلد کردن
    تجلی کردن1 جلوه کردن، جلوه‌گر شدن 2 ظاهر شدن، متجلی شدن
    تجلی‌گاهجلوه‌گاه، مظهر
    تجلیل1 اجلال، احترام، بزرگداشت، تبجیل، تعظیم، تکریم 2 بزرگ‌داشتن & تحقیر، خوارداشت
    تجمد1 انجماد، یخ‌زدگی 2 جمود & تبخیر
    تجمشf 1 عشق‌ورزی، مغازله 2 لاس، ملاعبه 3 عشق ورزیدن، مغازله کردن 4 بازی کردن
    تجمعانجمن کردن، جمع‌شدن، گرد آمدن & پراکندگی، تفرق
    تجمل‌پرستتجمل‌گرا، تجمل‌طلب
    تجمل‌پرستیتجمل‌گرایی، تجمل‌طلبی
    تجمل1 تشریفات، تکلف، جاه‌وجلال، دبدبه، دستگاه، شکوه، طمطراق، طنطنه 2 آراستن، زینت یافتن
    تجمل‌گراتجمل‌پرست
    تجمل‌گراییتجمل‌پرستی
    تجنب1 امساک، پرهیز، دوری، کناره‌گیری 2 دور شدن، دوری جستن، کناره‌گیری کردن
    تجنیس1 تجانس، جناس، مجانسه، هم‌جنس‌سازی 2 هم‌جنس کردن & رفع
    تجوعگرسنه بودن، گرسنه‌ماندن، گرسنگی، جوع
    تجوید1 نیکو گردانیدن، سره‌گردانیدن 2 نیکو ادا کردن
    تجویز1 اجازه، اذن، جواز، رخصت 2 روایی، 3 اجازه دادن، جایز شمردن، روا شمردن & تحریم
    تجویز کردناجازه دادن، جایز شمردن، روا داشتن، مناسب تشخیص دادن & منع کردن
    تجهیز1 آراستن، آماده کردن، بسیجیدن، 2 آماده‌سازی، بسیج، تدارک، تهیه‌بینی، مجهزسازی
    تجهیزات1 اسباب، سازوبرگ، عدت، لوازم، یراق 2 اسلحه
    تجهیز کردن1 مجهز ساختن، بسیج کردن 2 آراستن، ساختن 3 آماده کردن، مهیا ساختن 4 بسیج کردن، بسیجیدن
    تحاشی1 اجتناب، احتراز، استنکاف، امتناع‌ورزی، امتناع، انکار، پرهیز، خودداری، دوری 2 امتناع ورزیدن، پرهیز کردن، دوری کردن، امتناع کردن، دوری جستن، خودداری کردن
    تحبیبقید 1 دوستداری، دوستی، مهرورزی 2 دوست کردن
    تحتانیپایین، زیرین، سفلی، فرودین & زبرین، فوقانی
    تحتاسم پایین، دون، ذیل، زیر، سفل، فرود، فروسو & بالا، فراز، فوق
    تحجر1 ارتجاع، جمود 2 تاریک‌اندیشی & تجدد، روشنفکری 3 سخت‌شدن، سنگ شدن، سفت شدن
    تحدب1 برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی 2 گوژ شدن، & تعقر
    تحدیداسم 1 افراز، کران‌بندی، محدود، محصور، مفروز 2 تعیین‌حدود کردن، 3 تیز کردن
    تحذیر1 احتراز، انذار & اغرا، تحریک، تشویق، تحریض 2 بازداری، حذر، منع 3 بیم دادن، پرهیزاندن، باز داشتن، برحذرداشتن، ترساندن، ترسانیدن
    تحرز1 اجتناب، احتراز، امتناع، امساک، پرهیز، خویشتنداری، دوری 2 اجتناب کردن، احتراز کردن، پرهیز کردن، دوری‌جستن، دوری گزیدن
    تحرک1 تکان، جنب‌وجوش، جنبش، حرکت 2 پویایی 3 جنبیدن، به حرکت‌آمدن 4 دنیامیسم 5 به‌حرکت درآوردن & آرامش، تحجر، سکون
    تحریر1 انشا، ترقیم، تصنیف، کتابت، نگارش، 2 نبشتن، نگاشتن، نوشتن 2 آزادسازی 3 آزاد کردن، 4 تهذیب، سره‌سازی 5 ترجیع، غلت آواز & تقریر
    تحریر کردننوشتن، نگاشتن، نگارش کردن، مکتوب کردن، کتابت کردن
    تحریص1 ترغیب، تشجیع، تشویق 2 اغوا، انگیزش، برانگیختن، تحریش، تحریک، وادار، وا داشتن، وسوسه 3 آزمندسازی، تطمیع & منع
    تحریض1 اغوا، انگیزش، تحریش، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق 2 برانگیختن & تحذیر
    تحریفتبدیل، تغییر، دگرگون‌سازی، قلب & تصحیح
    تحریف کردنبرگردانیدن، تبدیل کردن، تغییر دادن
    تحریک1 آغال، آنتریک، اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، ترغیب، تشجیع، تشویق، وادار، وسوسه 2 برآغالیدن، برانگیختن، به‌حرکت درآوردن 3 جنباندن، حرکت دادن
    تحریک‌آمیز1 اغواگر، وسوسه‌آمیز، وسوسه‌گر 2 برانگیزاننده، محرک
    تحریک کردن1 اغوا کردن، برانگیختن، تشویق کردن، شوراندن 2 تفتین، فتنه‌انگیزی 3 آغالیدن
    تحریم1 بایکوت، قدغن، منع، نهی 2 حرام‌سازی 3 حرام & تحلیل، رواداشتن، رواداری
    تحریم کردن1 بایکوت کردن، قدغن کردن، منع کردن، ممنوع کردن 2 حرام کردن، ناروا دانستن
    تحسر1 افسوس، پشیمانی، تاسف، دریغ 2 اندوه، حسرت 3 افسوس‌خوردن، حسرت داشتن، دریغ خوردن
    تحسین1 آفرین‌خوانی، تعریف، تمجید، ثنا، ستایش، مدح، مدیحه 2 آفرین، مرحبا 3 اعجاب 4 آفرین گفتن 5 ستایش کردن، ستودن 6 نیک شمردن & تنقید، انتقاد، تفبیح
    تحسین‌آمیزستایش‌آمیز، ستایش‌بار، تمجیدآمیز، تمجیدگونه، مدح‌آمیز، تحسین‌آلود & انتقادآمیز
    تحسین کردن1 ستایش کردن، ستودن 2 آفرین گفتن، تعریف کردن، تمجید کردن، ثنا گفتن 4 نیک شمردن، نیکو دانستن
    تحشیهتعلیقه‌نویسی، تکلمه‌نویسی، حاشیه‌نویسی
    تحصن1 بست، بست‌نشینی، پناه‌جویی 2 دژنشینی 3 بست نشستن، پناه‌جستن
    تحصن کردنبست‌نشستن، بست‌نشینی کردن، پناه جستن، پناه‌گرفتن
    تحصیل1 آموزش، دانش‌آموزی، دانش‌اندوزی، دانشجویی، فراگیری، کسب 2 درس خواندن، دانش اندوختن، 3 تامین، تدارک، تملک، تهیه، حصول، دستیابی 4 اکتساب، جمع‌آوری، گردآوری & تدریس
    تحصیل‌دار، تحصیلدارمالیاتچی، محاسب، محصل
    تحصیل کردن1 اکتساب کردن، به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن 2 درآوردن، عایدی داشتن، مداخل‌داشتن، درآمد داشتن 3 دانش اندوختن، درس‌خواندن 4 سواد آموختن، سواددار شدن
    تحصیل‌کرده، تحصیلکردهباسواد، بامعلومات، روشنفکر، فرهیخته، ملا & امی
    تحصیلی1 آموزشی 2 اکتسابی
    تحفاسم ارمغان‌ها، پیشکش‌ها، تحفه‌ها، رهاوردها، هدیه‌ها
    تحفظ1 حفظ، نگهداری 2 احتراز، خودداری، خویشتنداری 3 یادگیری 4 هشیاری 5 نگاه داشتن
    تحفگی1 کمیابی 2 گرانبهایی 3 ارمغان، تحفه، هدیه 4 ضیافت
    تحفهاسم 1 ارمغان، پیشکش، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه 2 طرفه، کمیاب، نادر، نفیس 3 بدیع، تازه، نو
    تحفه دادنارمغان دادن، پیشکش کردن، هدیه دادن
    تحقق1 اجرا، انجام، کمال‌یابی، واقعیت‌یابی، هستی‌پذیری، شکل‌گیری، شکل‌پذیری 2 حقیقت، راستی، واقعیت 3 به‌حقیقت پیوستن 4 محقق شدن
    تحقق بخشیدناجرا کردن، عملی کردن، انجام دادن، محقق ساختن
    تحقق‌پذیرشدنی، امکان‌پذیر، عملی، ممکن، انجام‌پذیر & تحقق‌ناپذیر، ناشدنی
    تحقیرآمیزاهانت‌آمیز، اهانت‌بار، توهین‌آمیز، حقارت‌آمیز، خفت‌بار، وهن‌آمیز & احترام‌آمیز
    تحقیر1 استحقار، استخفاف، اهانت، توهین، خفت، خوارداشت، خواری، سرشکستگی، کوچک‌شماری، وهن 2 خردانگاشتن، خوار داشتن، خوار کردن
    تحقیر کردنحقیرشمردن، کوچک شمردن 2 پست کردن، خوارداشتن، خوار کردن
    تحقیقاتیپژوهشی، تفحصی
    تحقیقتحقیق1 بررسی، پژوهش، تتبع، تفحص، کندوکاو، مطالعه، 2 استفسار، استنطاق، رسیدگی، غوررسی، 3 کاوش، وارسی، رسیدگی 4 بررسی کردن، پژوهیدن، پژوهش کردن
    تحقیق کردن1 پژوهش کردن، پژوهیدن، تتبع کردن، تفحص کردن، کندوکاو کردن 2 بررسی کردن، مطالعه کردن
    تحکم‌آمیزقید 1 آمرانه 2 زورگویانه، سلطه‌جویانه، مستبدانه & مسالمت‌آمیز
    تحکم1 تعدی، زورگویی 2 امر، حکم، دستور، فرمان 3 داوری، قضا، قضاوت 4 حکومت، سلطه، فرمانروایی 5 تعدی کردن، زور گفتن 6 حکم کردن، فرمان‌دادن 7 داوری کردن، قضاوت کردن
    تحکم کردن1 زورگفتن، زورگویی کردن 2 امر کردن، حکم کردن، دستور دادن 3 حکومت کردن، فرمانروایی کردن
    تحکیماستحکام، استقرار، استواری، برقراری، تثبیت، تقویت & تضعیف
    تحلم1 بردباری، حلم‌ورزی 2 خواب دیدن
    تحلی1 اراستگی، تخلق، مهذب‌شدگی 2 آراسته شدن، متحلی شدن 2 زینت یافتن
    تحلیف1 سوگند ادا کردن، سوگندخوردن، قسم خوردن، قسم یاد کردن 2 سوگنددادن، قسم دادن
    تحلیل بردن1 گواریدن، هضم کردن 2 از بین بردن، فرسودن
    تحلیل1 تجزیه 2 تضعیف، گدازش، محوسازی 3 حل کردن، گشودن، 4 هضم کردن 5 حلیت، روایی 6 حلال سازی 7 حلال شمردن، روا داشتن & تحریم
    تحمل‌پذیر1 حمول، شکیبا، صابر، صبور 2 قابل تحمل & تحمل‌ناپذیر، تحمل‌فرسا، طاقت‌فرسا شکیب‌سوز،
    تحملاسم 1 تاب، توان، طاقت، یارا 2 بردباری، پایداری، شکیب، شکیبایی، صبر & ناشکیبی 3 بردباری کردن، تاب آوردن، برتافتن 4 سازگاری
    تحمل کردن1 برتافتن، تاب آوردن، طاقت آوردن 2 بردباری کردن، شکیبا بودن 3 تن در دادن، کشیدن، متحمل شدن، خم به ابرو نیاوردن 4 تسامح‌نشان دادن، تساهل کردن
    تحمل‌ناپذیر1 نامحمول، ناشکیبا، ناصبور 2 غیرقابل تحمل
    تحمید1 ستایش، ثناگویی، سپاس‌گویی 2 ثنا گفتن، حمد کردن، ستایش کردن، ستودن 3 پسندیدن
    تحمیقاسم 1 احمق‌انگاری، نادان‌انگاری، نابخردشماری نادان‌شماری 2 احمق شمردن، نابخرد دانستن، نسبت حماقت‌دادن 2
    تحمیلتکلیف، نامیل‌خواهی، گردن‌باری، مجبورسازی، واداشتگی
    تحمیل کردن1 بار کردن، بار نهادن، سربار کردن 2 به گردن‌گذاشتن 3 تکلیف کردن، وادار کردن
    تحول1 استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش 2 گرویدن، گشتن 3 تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن
    تحول‌زاتحول‌آفرین، دگرگون‌ساز & رکودزا، تحول‌زدا
    تحول یافتنمتحول‌شدن، دگرگون شدن، تغییر یافتن، تحول پیدا کردن
    تحویل1 استرداد، واسپاری، 2 واگذاری، بازدهی 3 انتقال، تبدیل، تغییر، جابه‌جایی 3 سپردن، واسپردن، واگذار کردن
    تحویل دادنواسپردن، واگذاشتن، باز دادن، دادن، سپردن، بازگردانیدن، برگردانیدن
    تحیاتآفرین‌ها، تحایا، تحیت‌ها، خوش‌آمدها، درودها، سلام‌ها
    تحیت1 آفرین، درود، سلام 2 خوش‌آمد گفتن 3 درود گفتن، سلام گفتن & نفرین
    تحیر1 حیرت، حیرانی، درماندگی، سرگردانی، سرگشتگی 2 حیرت‌زده‌شدن، سرگشته شدن
    تخاصم1 تعرض، جنگ، دشمنی، ستیز، عداوت، عناد 2 باهم جنگیدن، باهم عداوت ورزیدن، باهم دشمن شدن & دوستی
    تخالف1 تضاد، تناقض، خلاف، مخالفت 2 مخالفت ورزیدن & توافق
    تختصفت 1 اریکه، اورنگ، پات، پیشگاه، سریر، عرش، کرسی، مسند 2 تختگاه، سلطنت‌گاه، مرکزحکومت، مقر شاه 3 صاف، مستوی، مسطح، هموار 4 کف کفش قسمت‌زیرین کفش، 5 تخت‌خواب 6 اسوده، راحت
    تخت‌خواب، تختخواببستر، تخت، رختخواب
    تخت‌روانعماری، کجاوه، محمل، هودج
    تخت‌قاپواتراق، اسکان، تخته‌قاپو، تخته‌قاپی، جایدهی
    تخت کردنهموار ساختن، مسطح کردن، تسطیح کردن، صاف کردن، هم‌سطح کردن، تراز کردن
    تخته1 چوب 2 لوح 3 صفحه، ورق 4 طاقه، عدد، قطعه 5 تابوت
    تخته‌سیاهتابلو
    تخدیراسم 1 بی‌حس، سست، کرخ، کرخت 2 بی‌حس کردن، سست کردن، کرخت کردن
    تخدیرکننده1 روانگردان، مخدر 2 سست‌کننده، کرخت‌ساز
    تخریب1 انهدام، خرابی، ویران‌سازی 2 خرابکاری & آبادسازی، تعمیر
    تخریب کردن1 ویران کردن، خراب کردن، منهدم ساختن 2 نابود کردن، از بین بردن 3 خراب‌کاری کردن
    تخریب‌گر1 مخرب، ویران‌ساز، ویرانگر & سازنده، معمار 2 خراب‌کار
    تخسخودسر، سرکش، لجوج، نافرمان، یک‌دنده & حرف‌شنو
    تخصص1 استادی، چیرگی، مهارت 2 اختصاص، ویژگی 3 خبرگی، کاردانی، کارشناسی
    تخصیص1 اختصاص، خاص، خصوصیت، مختص 2 اختصاص دادن 3 خاص کردن، مختص کردن، ویژه گردانیدن & تعمیم
    تخصیص دادناختصاص‌دادن، ویژه گردانیدن
    تخطئه1 خطاگیری، نادرست‌شماری 2 خطا شمردن، نادرست‌شمردن
    تخطیتجاوز، تخلف، تعدی، درازدستی، دست‌اندازی، سرپیچی، عدول & اطاعت، پیروی
    تخطی کردن1 تجاوز کردن، تعدی کردن، تخلف کردن، عدول کردن 2 تمرد کردن، سرپیچی کردن
    تخفیف1 تقلیل، تنزل، کاهش 2 آرام‌سازی، آرامش، تسکین 3 حذف 4 کاستن 5 سبک کردن، سبک گردانیدن & تشدید
    تخلخلناپیوستگی اجزای‌شی، انفکاک اجزا
    تخلس1 ربودن 2 به حالت‌خلسه فرورفتن 3 ربایش
    تخلص1 شهرت، کنیه، لقب، نام 2 رستن، رهایش، رهایی 3 گریز
    تخلف1 تجاوز، تخطی، تمرد، اشتباه، خلاف، رویگردانی، سرپیچی، قصور 2 سرپیچی کردن، خلاف جستن، 3 پیمان‌شکنی، خلف‌وعده، نقض‌عهد 4 خلاف‌کار
    تخلف کردن1 خلاف کردن 2 سرپیچی کردن 3 بدعهدی کردن، خلاف وعده کردن، خلف عهده کردن 4 بازماندن، دنبال افتادن
    تخلف ورزیدنتخلف کردن، خلاف کردن، قصور ورزیدن
    تخلیه1 تهی ساختن، خالی کردن 2 تهی‌سازی 3 تهی، خالی 4 اخراج، پاک‌سازی 5 خالی‌سازی
    تخلیه کردن1 خالی کردن، تهی ساختن 2 پیاده کردن & بار زدن، بار کردن 3 بیرون آوردن، بیرون ریختن
    تخم افشاندنبذرافشاندن، بذر ریختن، تخم کاشتن، زراعت کردن
    تخم‌افشانیبذرافشانی، بذرپاشی، بذرافکنی، تخم‌کاری، بذرکاری
    تخم1 بذر، برز، تخمه، دانه، هسته 2 تخمک، نطفه، منی 3 خایه، خصیه، گند 4 بیضه، خاگینه، تاغ، مرغانه 5 اصل، نژاد، نسب
    تخم‌حرامحرام‌زاده، خشوک، فرزند نامشروع، ولدالزنا & حلال‌زاده
    تخم‌دان، تخمدانبون، پوگان، رحم، زهدان
    تخمک1 تخمچه، تخم 2 بذر 3 نطفه 4 تخمه
    تخم‌کشیm‌x‌o‌t[ e‌k‌قاسم تخم‌گیری
    تخمه1 اصل، نژاد، نسب، نسل 2 بذر، تخم، دانه 3 نطفه
    تخمیر1 مخمرشدگی، تجزیه‌شیمیایی 2 خمیر کردن، سرشتن، مایه زدن، مخمر ساختن
    تخمینارزیابی، برآورد، تقریب، تقویم، حدس، سنجش، فرض، ورانداز
    تخمینتخمین زدنبرآورد کردن، تقویم کردن، حدس زدن
    تخویف1 ارعاب، انذار، ترعیب، تهدید، وعید 2 بیم دادن، ترساندن، متوحش کردن، هراساندن
    تخیل1 انگار، پندار، تصور، خیال، خیال‌پردازی، وهم 2 خیال‌پردازی کردن & تفکر
    تخیلی1 خیالی، ذهنی، غیرواقعی، موهوم & حقیقی، واقعی 2 پندارآمیز، پندارگونه 3 خیال‌پردازانه
    تخییل1 خیال، پندار، گمان 2 ایهام
    تدابیر1 پایان‌نگری‌ها، تدبیرها، چاره‌اندیشی‌ها، درایت‌ها 2 رایزنی‌ها، شورها، عاقبت‌اندیشی‌ها، مشورت‌ها
    تدارک1 آمادگی، پیش‌بینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تمهید، تهیه، فراهم، فراهم‌سازی 2 تلافی، جبران
    تدارک اندیشیدنپیش‌بینی کردن
    تدارک دیدنآماده کردن، مهیا کردن، تامین کردن، تمهید کردن، تهیه کردن، فراهم ساختن، تهیه دیدن، فراهم آوردن، مهیا ساختن
    تداعی1 فراخوانش، همخوانش، یادآوری، به‌خاطرآوری 2 یکدیگر را (فرا)خواندن & تدافع 3 به خاطر آوردن، به یادآوردن
    تدافع1 پاتک، پدافند، دفاع، دفع 2 پس‌زنی، دفع‌سازی 3 پدافند کردن، دفاع کردن & تهاجم، حمله
    تدافعی‘o‌f‌m‌d‌a‌t[صفت دفاعی & تهاجمی
    تداول1 جریان، رسم، رواج، رونق، شیوع، عادت، عرف 2 کاربرد، استعمال 3 رایج شدن، رواج یافتن، شایع شدن
    تداول یافتنشایع‌شدن، رواج یافتن، رایج شدن، متداول گشتن & منسوخ شدن
    تداوماستمرار، تسلسل، تمدید، مداومت، همیشگی
    تداوم بخشیدناستمرار بخشیدن
    تداوی1 درمان، شفا، علاج، مداوا، معالجه، بهبودی، بهی 2 درمان کردن، شفادادن، علاج کرن، مداوا کردن، معالجه کردن
    تدبر1 ژرف‌بینی، ژرف‌نگری 2 اندیشه، تامل، تعقل، تعمق، تفکر 3 چاره‌اندیشی، ژرف‌اندیشی
    تدبیرپایان‌نگری، تمهید، چاره، چاره‌اندیشی، حزم، درایت، رایزنی، سیاست، شگرد، کیاست، مشورت، مشی، وسیله
    تدخین1 دود کردن، دود کشیدن 2 سیگار کشیدن
    تدریجتدریساسم 1 آموزش، تعلم، 2 درس دادن، درس گفتن & تحصیل
    تدفین1 خاک‌سپاری، دفن 2 به‌خاک سپردن، خاک کردن، دفن کردن، مدفون ساختن
    تدقیق1 امعان، باریک‌اندیشی، باریک‌بینی، باریک‌نگری، توجه، دقت، ژرف‌نگری، غوررسی، کاوش، کنجکاوی، ژرف‌بینی، غوررسی 2 باریک‌بینی کردن، دقت کردن، ژرف نگریستن
    تدلیس1 تلبیس، عیب‌پوشی، فریب، حقه‌بازی، نیرنگ‌بازی، فریب‌کاری، مکر 2 فریب دادن، فریفتن 3 عوام‌فریبی مردم‌فریبی 4 عیب پوشاندن، عیب پنهان کردن
    تدمیر1 تباه‌سازی، نابودسازی، هلاکت 2 تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن
    تدویر1 گرد کردن، مدور ساختن 2 دور دادن
    تدوین1 تالیف، تهیه، گردآوری، مدون‌سازی 2 تالیف کردن، جمع کردن، گردآوری کردن، مدون ساختن
    تدهینچرب کردن، روغن‌مالی، روغن مالیدن، روغن‌مالی کردن
    تدین1 پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دین‌باوری، دینداری، دین‌ورزی، 2 دیندار بودن، متدین‌بودن & ناپارسایی
    تذبذب1 تردد، تردید، حیرت، دودلی، شک 2 دودل شدن، مردد شدن
    تذروتزنگ، قرقاول، چور
    تذکارتذکر، ذکر، یادآوری
    تذکر1 تذکره، تذکیر، یادآوری، یادکرد 2 به‌یاد آوردن، یادآور شدن، متذکر شدن 3 یاد کردن 4 پند گرفتن
    تذکر دادنخاطرنشان کردن، خاطرنشان ساختن، یادآوری کردن، متذکرشدن، یادآور شدن
    تذکره1 بیوگرافی، زندگی‌نامه(شعرا) 2 تاریخ، جنگ، سفینه، کتاب، مجموعه 3 پاسپورت، گذرنامه 4 یاد، یادآوری، یادگار 5 یادداشت
    تذکیر1 اندرز، پند، پنددهی، تذکر، خطابه، ذکر، صلاح‌گویی، موعظه، نصح، نصیحت، وعظ، یادکرد 2 پند دادن، نصیحت کردن، اندرز دادن 3 یادآوری کردن 4 موعظه کردن، وعظ کردن
    تذکیه1 ذبح 2 بسمل کردن، ذبح کردن، کشتن
    تذلل1 خوارنمایی، عاجرنمایی 2 خود را خوار داشتن، 3 فروتنی نمودن
    تذهیب1 زراندود، طلاپوشی، طلاکاری، مذهب، تمویه، مطلاپوشی 2 زراندود کردن، طلاکاری کردن
    ترابثری، خاک، زمین، طین، گل & ماء
    ترابریحمل‌ونقل
    تراجم1 ترجمان‌ها، ترجمه‌ها 2 بیوگرافی‌ها، زندگی نامه‌ها، شرح حال‌ها، 3 به‌هم دشنام دادن، (به یکدیگر) سنگ انداختن 4 سنگ‌پراکنی‌ها 5 دشنام‌دهی‌ها
    تراخمچشم‌درد، تورم پرده‌چشم
    تراخی1 درنگ 2 سستی
    ترادف1 ترتب، تسلسل، تواتر، توالی 2 هم‌معنایی 3 پیاپی شدن، ردیف‌شدن
    تراز کردن1 هم‌سطح کردن، هموار ساختن 2 متعادل کردن، میزان کردن
    ترازنامهبیلان، عملکرد
    ترازو1 قپان، قسطاس، میزان 2 معیار، 3 عدالت، عدل
    ترازاسم 1 هم‌سطح، هموار 2 آلت سنجش همواری سطح، سطح‌نما 3 آرایش، زینت، 4 زردوزی، نقش‌ونگار 5 بالانس، تساوی، تعادل، مفاصاحساب، میزان، موازنه 6 صنوبر & ناهموار
    تراس1 ایوان، صفه، مهتابی 2 بام، پشت بام
    تراش1 تراشه 2 خراش
    تراشه1 قاچ، قاش 2 تراش
    تراشیدناسم 1 ازاله، حلق 2 تراش دادن، 3 خراطی کردن، رندیدن 4 زدودن، ستردن 5 خراشیدن 6 صاف کردن 7 در آوردن، جعل کردن، ساختن 8 خلق کردن
    تراشیده1 تراش‌خورده، زدوده، سترده، صاف، هموار & نتراشیده
    تراضی1 خشنودی، رضایت، رضایتمندی 2 ازهم راضی شدن
    ترافیک1 ازدحام، راه‌بندان 2 عبورومرور
    تراکم1 انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی & تخلخل 2 میزان مجاز زیربنا
    ترانهاسم 1 آواز، تصنیف، خنیا، سرود، شعر، قول، گلبانگ، نشید، نغمه 2 دوبیتی & غزل، قصیده، مثنوی 3 جمیل، جوان، خوشگل & زشت، بدگل
    ترانه‌سازصفت ترانه‌ساز، ترانه‌سرا، تصنیف‌سرا، تصنیف‌ساز، چکامه‌سرا، شاعر & غزل‌سرا، قصیده‌گو، مثنوی‌سرا
    تراوش1 تراب، ترشح، سرایت، نشت، نشر 2 تراویدن 3 حاصل، نتیجه
    تراویدنتراوش کردن، ترشح کردن، چکیدن
    تربت1 خاک 2 آرامگاه، خاکجا، ضریح، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره
    تربیت1 پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، 2 فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت 3 پروراندن، پروردن، پرورش دادن
    تربیت کردنادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن
    ترتیب1 انتظام، انضباط، نظم 2 توالی 3 سامان، نسق، نظام 4 آراستگی، تنظیم 5 دستور، رژیم، قاعده، نهاد 6 رسم، شیوه، قانون 7 تامین، تدارک
    ترتیب دادن1 سامان‌بخشیدن، سامان دادن، منظم کردن، نظم دادن 2 برپا کردن، درست کردن، سازمان دادن 3 آراستن
    ترتیلتلاوت، خوش‌آوازی، قرائت، نرم‌خوانی
    ترجمان1 تعبیر، تفسیر، شرح، گزارش، نقل 2 گزارنده، مترجم 3 بیوگرافی، زندگی‌نامه، شرح‌حال
    ترجمه1 برگردان، نقل 2 بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال 3 گزارش
    ترجیحاولویت، برتری، تقدم، رجحان، مزیت
    ترجیح دادنبرتری دادن، برتر شمردن، رجحان دادن، مزیت قائل شدن
    ترجیح داشتنبرتر بودن، برتری داشتن، مرجح بودن، رجحان داشتن
    ترجیع1 بازگرد، برگردان، برگشت، 2 تحریر
    ترجیه1 امیدواری، رجا & نومیدی، یاس 2 امیدوارسازی، امیددهی
    ترحم‌انگیزرقت‌انگیز، رقت‌آور، رقت‌زا
    ترحم1 بخشایش 2 دلسوزی، رحم، رقت 3 شفقت، عطوفت، مهرورزی 4 بخشودن، به‌رحم آمدن، رحم کردن & قساوت
    ترحیب1 ستودن، ستایش کردن، مرحبا گفتن 2 تازه‌رویی کردن 3 خوشامد گفتن
    ترحیم1 ختم، رحمت‌فرستادن، طلب آمرزش 2 رحم کردن، شفقت‌آوردن
    تر1 خیس، مرطوب، نم، نمسار، نمناک & خشک 2 باطراوت، تازه & پلاسیده، پژمرده، خشک 3 تردامن، فاسق، ملوث 4 صعوه
    ترخیص1 مرخص‌سازی 2 خارج‌سازی 0 جنس از گمرگ) 3 مرخص کردن 4 رخصت‌دهی 5 اجازت دادن، اجازه‌دادن، رخصت دادن
    ترخیم1 دم‌بریدن، دنباله چیزی‌را قطع کردن، مرخم کردن 2 حذف، حذف آخرواژه
    تردامن1 آلوده‌دامن، بدنام، فاجر، فاسق، بی‌عصمت، ناپاک‌دامن ناپاک، & پاک‌دامن 2 گناه‌کار، منحرف، گنه‌کار، مجرم 3 ملوث پلید، بدکاره، آبروباخته،
    تردد1 آمدوشد، رفت‌وآمد، عبورومرور 2 تذبذب، تردید، دودلی، شبهه، شک 3 آمیزش، حشر، مراوده
    تردست1 جلد، چابک، چست، فرز 2 زرنگ، ماهر 3 حقه‌باز، زرار، شعبده‌باز
    تردستیاستادی، چابکی، چالاکی، شعبده، فرزی، فند، مهارت
    ترد1 شکننده، 2 ظریف، لطیف 3 نازک & ضخیم، زمخت
    تردماغبانشاط، سرحال، سرخوش، شادمان & بی‌دماغ، ملنگ
    تردید1 ارتیاب، احتمال، تردد، حیرت، دودلی، ریب، شبهه، شک، ظن، وسواس 2 دودل بودن، مردد بودن
    تردید کردنشک کردن، به شبهه افتادن، شبهه کردن، مردد ماندن، دودل‌بودن
    تردیd‌r‌o‌t[اسم 1 شکنندگی، ظرافت، نازکی & ضخامت
    ترس‌آورترسناک، خوف‌انگیز، خوفناک، دهشت‌آور، سهمناک، مدهش، مهیب، وحشتناک، هولناک
    ترساضطراب، اعراض، باک، بیم، پروا، تشویش، جبن، خوف، دغدغه، دهشت، رعب، سهم، فزع، محابا، مخافت، مهابت، واهمه، وجا، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت
    ترسامسیحی، نصارا، نصرانی & 1 ملحد، کافر 2 یهودی
    ترسانبزدل، خایف، متوحش، مرعوب، هراسان
    ترساندن1 ارعاب، تخویف، تهدید 2 به وحشت انداختن، متوحش ساختن، بیمناک کردن، مرعوب ساختن، ترسانیدن، ترس‌دادن، مرعوب ساختن، هراساندن
    ترسانندهمخوف، موحش، مهیب، مهیل، هایل، هولناک
    ترسناکبیمناک، ترس‌آور، ترس‌آلود، تهدیدآمیز، خوف‌انگیز، خوفناک، دهشتناک، دهشت‌آور، دهشت‌انگیز، رعب‌آور، رعب‌انگیز، سهمگین، سهمناک، مخوف، موهش، مهیب، مهیل، وحشتناک، وحشت‌انگیز، وحشت‌بار، وهمناک، هولناک
    ترسندهبددل، بزدل، ترسو، خایف، کم‌دل، متوحش، هراسان & نترس، بی‌پروا
    ترسوبددل، بزدل، بی‌جگر، بیمناک، ترسنده، جبان، ضعیف‌دل، جبون، خایف، کم‌جرات، کم‌دل، مستوحش، متوحش & شجاع، نترس، بی‌پروا، شیردل
    ترسیدن1 اندیشناک بودن، براندیشیدن، متوهم شدن، وحشت کردن، هراسیدن، بیمناک شدن 2 جا زدن، جاخالی کردن
    ترسیدهبیمناک، خایف، متوحش، مرعوب، هراسان، هراسناک
    ترسیم1 تصویر، رسم، نقش، نگارگری، 2 رسم کردن، نگاشتن 3 خطکشیدن، نشان گذاشتن، نشانه‌گذاری کردن 4 کشیدن، رسم کردن
    ترشاسیددار، حامض & 1 شیرین 2 شور 3 تلخ 4 اخمو، بداخلاق، عبوس 5 خراب، فاسد (غذا، میوه)
    ترشحاسم 1 تراوش، نشت 2 تراویدن
    ترش‌رو، ترشرواخمو، بداخم، بدعنق، تندمزاج، عبوس، کج‌خلق & ابروگشاده، خوش‌رو
    ترش‌رویی، ترشروییاخم، بداخلاقی، بدخلقی، عبس، کج‌خلقی & خوشرویی
    ترصد1 انتظار، چشم‌داشت 2 پاس، مراقبت، نگهبانی 3 کمین 4 انتظارکشیدن 5 مراقب بودن
    ترصیع1 جواهرنشانی 2 جواهرنشان کردن 3 به‌جواهر آراستن 4 آمودن
    ترعهآبراهه، آبراه، کانال
    ترعیب1 تخویف، تهدید، 2 وعید 3 ترساندن، هراساندن & تشویق، تهییج
    ترغیب1 انگیزش، تحریض، تحریک، تشجیع، تشویق 2 تحریص 3 راغب ساختن
    ترغیب کردنراغب ساختن، علاقه‌مند کردن تشویق کردن، ایجادرغبت کردن، برانگیختن، راغب کردن، علاقه‌مند ساختن
    ترفع1 برتری جستن 2 خودرا برتر پنداشتن، خود را برتر گرفتن 3 برتری‌داشتن، برتر بودن، سر بودن
    ترفندبافبیهوده‌درا، دروغ‌باف، دروغ‌زن، دروغگو، هرزه‌درای & صادق، راستگو
    ترفند1 تزویر، چاره، حیله، دروغ، شعبده، فریب، مکر 2 سخن بیهوده 3 محال
    ترفه1 آسایش، تن‌آسانی، آسودن، رفاه، رفاه‌زدگی 2 اسایش داشتن، آسوده‌بودن 3 در رفاه بودن
    ترفیعارتقا، برکشی، پیشرفت، ترقی
    ترفیهآسایش، رفاه
    ترقب1 انتظار، چشم‌داشت 2 پاسداری، ترصد، دیده‌بانی، مراقبت
    ترقص1 دست‌افشانی، پای‌کوبی، رقص 2 به رقص آمدن، پایکوبی کردن، دست‌افشانی کردن، رقص کردن
    ترقوهآخرک، چنبر
    ترقی1 ارتقا، اعتلا، پیشرفت، پیشروی، ترفیع، تعالی & تنزل، پسرفت 2 رونق، توسعه & تنزل 3 رشد، برکشی
    ترقیم1 تحریر، کتابت، نگارش 2 نگاشتن، نوشتن & تقریر
    ترکآذری، ترک‌تبار، ترک‌نژاد، آذربایجانی
    ترکاندن1 پکاندن، ترکانیدن، منفجر کردن 2 شکاف دادن
    ترک‌تازی، ترکتازی1 تاخت‌ناگهانی، یورش سریع 2 تاخت‌وتاز، جولان 3 تاراج، کشتار
    ترکصفت 1 ثلمه، چاک، درز، رخنه، سوراخ، شکاف، فاق، منفذ 2 تروتازه، مرطوب 3 نوعی‌حلوا
    ترک1 رها، صرفنظر، واگذاری، واگذار، ول 2 دست کشیدن، هشتن 3 کلاه‌خود، مغفر 4 سوار پشت سر
    ترکش1 تیردان، جعبه، جوله، کیش 2 پاره‌گلوله، پاره خمپاره
    ترک کردن1 ترک گفتن، خداحافظی کردن 2 دست بر داشتن، دست‌کشیدن 3 دل برکندن، رها کردن، ول کردن 4 منصرف شدن، واگذاشتن 5 وداع گفتن 6 عزیمت کردن
    ترک مخاصمهآتش‌بس
    ترکهارث، ماترک، مرده‌ریگ، میراث
    ترکهچوب نازک، شاخه باریک‌بریده
    ترکیب1 اختلاط، امتزاج & تجزیه 2 تالیف، تعبیر، تلفیق 3 آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط کردن & تجزیه کردن 3 اندام ریخت، شکل 4 ساختار
    ترکیدن1 انفجار 2 ترک‌خوردن، درز بر داشتن، شکافته شدن، کفتن، منفجر شدن
    ترکیدهترک‌خورده، شکافته، منفجر
    ترگکلاه‌خود، مغفر
    ترمز1 مهار 2 آلت بازدارنده 3 سد، مانع
    ترمومترحرارت‌سنج، دماسنج، گرماسنج، میزان‌الحراره
    ترمهپارچه ابریشمین گل‌وبوته‌دار
    ترمیم1 اصلاح، 2 جبران، 3 بازسازی، تعمیر، مرمت & تخریب 3 اصلاح کردن، مرمت کردن
    ترمیم شدن1 اصلاح‌شدن، درست شدن 2 مرمت شدن، تعمیر شدن، بازسازی شدن & تخریب شدن 3 بهبود یافتن
    ترمیم کردن1 اصلاح کردن، درست کردن 2 تعمیر کردن، مرمت کردن، بازسازی کردن & تخریب کردن 3 بهبود بخشیدن
    ترمینولوژیاصطلاح‌شناسی
    ترنج1 بالنگ 2 طرح‌چهارگوشه، طرح گل‌وبوته‌دار، طرح اسلیمی(قالی و )
    ترنقطار
    ترنم1 زمزمه، سرایش، نجوا 2 آواز، نغمه
    تروتازه1 باطراوت، شاداب & خشکیده، پژمرده، پلاسیده 2 تازه، نو، جدید
    ترور1 آدمکشی، قتل، 2 وحشت، خوف، هراس
    ترور کردنکشتن، سوء‌قصد کردن
    تروریستصفت 1 آدم‌کش، عامل ترور، قاتل 2 طرفدار ترور، وحشت‌گرا
    تروریسم1 آدم‌کشی 2 وحشت‌پراکنی، وحشت‌گرایی
    ترویجابلاغ، اشاعه، انتشار، تبلیغ، تداول، رواج، روایی، نشر
    ترویج‌دهندهصفت مبلغ، مروج
    ترویج کردناشاعه دادن، رواج دادن، متداول ساختن
    ترهاتاباطیل، اراجیف، جفنگ، ژاژ، سخنان بی‌اساس، لاطائلات، مزخرفات، یاوه‌ها
    تریاقافیون، پادزهر، پازهر، تریاک، ضدزهر، نوشدارو & زهر
    تریاکافیون، پادزهر، تریاق، نارخوک، نارکوک، نوشدارو & تریاق
    تریاکیصفت 1 افیونی، معتاد، وافوری & سالم، غیرمعتاد 2 به‌رنگ تریاک، تریاک‌گون
    تری1 تازگی، رطوبت، طراوت & خشکی، پژمردگی، پلاسیدگی 2 طراوت، شادابی
    تزاحم1 تصدیع، دردسر، مزاحمت 2 ازدحام، شلوغی
    تزارامپراطور روس
    تزاید1 ازدیاد، افزایش، فزونی & تقلیل، کاهش 2 افزایش یافتن، افزون‌شدن، زیاد شدن & تقلیل یافتن، کاهش یافتن
    تز1 پایان‌نامه، رساله 2 جوانه 3 مبحث، موضوع بحث 4 نهاده، نهاد 4 تئوری، نظریه 5 رای، عقیده، نظر
    تزریق1 آمپول زدن، زرق 2 آمپول‌زنی 3 تنقیه
    تزکیه1 اصلاح، پاک‌سازی، تربیت، تصفیه نفس، تطهیر، تهذیب، خلوص 2 پاکیزه کردن، پاکیزه گردانیدن 3 زکات دادن
    تزلزل1 ارتعاش، تکان، جنبش، لرزش، لرزه 2 بی‌ثباتی، سستی، نااستواری & استواری 3 اضطراب، بی‌تابی بی‌ثبات شدن، سست شدن 4 جنبیدن، لرزیدن
    تزلزل‌ناپذیرسستی‌ناپذیر، استوار، محکم، باثبات، خلل‌ناپذیر & تزلزل‌پذیر، متزلزل
    تزویج1 ازدواج، زناشویی، مزاوجت، نکاح، وصلت & طلاق، جدایی 2 جفت گرفتن، زناشویی کردن، همسر گرفتن & طلاق دادن، جدا شدن
    تزویر1 تغابن، تقلب، حیلت، حیله، خدعه، دستان، دوال، دورویی، ریا، ریاکاری، زرق، سالوس، شید، شیله‌پیله، ظاهرسازی، ظاهرنمایی، غدر، فریب، فریبکاری، فسوس، کید، مکر، منافقت، نیرنگ 2 دروغ‌پردازی کردن، 3 دورویی کردن، فریب‌دادن، مکر ورزیدن، گول ز
    تزهده زهدورزی، پارسایی، پرهیزگاری 2 پارسا شدن، پارسایی کردن، ترک‌دنیا کردن، زاهد شدن، زهد ورزیدن
    تزیین1 آذین، آرایش، زیب، زینت، زیور 2 آراستن، زینت دادن
    تسامح1 اهمال، تساهل، تغافل، سهل‌انگاری، غفلت، فروگذاری، مدارا، مسامحه، مماطله & 1 جدیت، سخت‌کوشی 2 سختگیری 2 مدارا کردن، تساهل نمودن، فروگذار کردن، نرمی کردن 3 آسان گرفتن
    تساوی1 برابری، تعادل، مساوات، مساوقت، هم‌سنگی & نابرابری 2 هموزنی 3 برابر بودن، برابر شدن
    تساهل1 انعطاف، تسامح، سهل‌گیری، آسان‌گیری 2 سهل‌انگاری، مسامحه، مماطله 3 سهل‌انگاری کردن، مسامحه کردن & کوشیدن 4 سهل گرفتن، آسان گرفتن & سخت گرفتن
    تسبیب1 سبب‌سازی، وسیله‌انگیزی، وسیله‌سازی 2 سبب ساختن 3 ایجادسبب کردن
    تسبیح1 سبحت، سبحه 2 ذکر، نیایش 3 سبحان‌اله گفتن
    تست1 آزمایش، آزمون، امتحان 2 سنجش 3 پرسش‌های چندگزینه‌ای، سوالهای چندجوابی
    تسجیلاسم 1 تایید، تصدیق، مسجل‌سازی 2 عهد کردن، پیمان‌بستن 3 مسجل کردن
    تسخرفعل 1 استهزا، ریشخند، مسخره 2 استهزا کردن، ریشخند کردن، مسخره کردن
    تسخیر1 استیلا، اشغال، تسلط، تصرف، چیرگی، غلبه، فتح، مسخرسازی 2 جادو، سحر، فسون، فسونگری 3 رام‌سازی، مطیع‌سازی & سرکش 4 رام کردن، فرمان‌بردار کردن، مطیع گردانیدن 5 تصرف کردن 6 جادو کردن، افسون کردن
    تسریع1 سرعت، شتاب & کند 2 تعجیل، عجله & تاخیر 2 سرعت بخشیدن 3 شتاب کردن، سرعت گرفتن & تاخیر کردن
    تسطیحصفت 1 صاف، هموار، تراز & ناهموار 2 هموارسازی & ناهموارسازی 3 صاف کردن، هم‌سطح کردن، هموار کردن & ناهموار کردن
    تسعیر1 نرخ‌بندی، نرخ‌گزاری 2 تبدیل ارز، قیمت‌گزاری، تعیین بها کردن، 3 قیمت گذاشتن، نرخ گذاشتن، 4 ارزیابی کردن
    تسکین1 آرامش، التیام، تخفیف، تسلی 2 دلجویی 3 فروکش 4 آرامش بخشیدن، آرام کردن 5 تسلی بخشیدن، تسلی دادن
    تسکین‌دهندهآرام‌بخش، آرامش‌بخش، تسکین‌بخش، مسکن
    تسکین یافتن1 تسکین‌پیدا کردن، آرام شدن، آرامش یافتن 2 تسلی‌یافتن 3 التیام یافتن 4 کاهش یافتن، فرونشستن (درد و )
    تسلسل1 پیوستگی، تداوم، ترادف، تواتر، توالی & گسستگی 2 پیوسته‌شدن & گسسته شدن
    تسلط1 توانایی، قدرت، قوت 2 استیلا، تسخیر، تصرف، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه 3 امیری، پادشاهی، پیشوایی، فرمانروایی، کیایی 4 احاطه، تبحر، خبرگی، مهارت & متهور شدن، شکست خوردن 5 چیره‌شدن، غلبه یافتن، مسلط شدن
    تسلی‌بخشآرام‌بخش، قراربخش
    تسلی1 بی‌غمی، دل‌جویی، دلداری، دلسوزی، سلوت 2 تسلیت 3 آرامش‌یافتن
    تسلیتتسلی، تعزیت، دلداری، سرسلامتی، همدردی & تبریک
    تسلیحسلاح پوشانیدن، مسلح کردن & خلع سلاح کردن
    تسلی دادن1 دل‌جویی کردن، دلداری دادن، تسلا بخشیدن، آرامش‌بخشیدن 2 نواختن & آزردن
    تسلیماسم 1 استرداد، تحویل، تفویض، تقدیم، واگذار، واگذاری 2 تمکین & نشوز 3 رام، مطیع، منقاد & عاصی، سرکش، نافرمان
    تسلیم شدن1 تمکین کردن، تن‌در دادن، گردن نهادن 2 رام شدن، مطیع شدن، منقاد شدن & نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن
    تسلیم کردن1 تفویض کردن، سپردن، واگذاشتن، واگذار کردن 2 تحویل دادن، مسترد کردن & تسلیم شدن، تحویل گرفتن 3 راضی کردن، مطیع کردن، منقاد گردانیدن 4 ارائه دادن، ارائه کردن، عرضه کردن 5 جان دادن، مردن، فوت کردن
    تسمهدوال، دوال‌چرمی، کمربند، میان‌بند
    تسمیه1 نام‌گذاری 2 نام‌گذاری کردن، نامیدن، نام نهادن
    تسنن1 اهل سنت، سنی & شیعی، شیعه 2 مذهب اهل سنت & تشیع
    تسوید1 سیاه کردن 2 پیش‌نویس کردن، چرکنویس کردن، مسوده کردن & پاکنویس کردن 3 نگاشتن، نوشتن
    تسویه1 برابر، تساوی & نابرابر 2 مساوی 3 یکسان سازی، تسویت 4 برابر کردن، مساوی ساختن، راست کردن، مساوی کردن، یکسان کردن 5 تصفیه‌حساب
    تسهیل1 آسان‌سازی، ساده‌سازی & مشکل‌آفرینی، مشکل‌سازی 2 آسان کردن، ساده کردن
    تسهیم1 بخش، تقسیم 2 توزیع 3 سهم‌بری 4 سهم‌بندی، سهم‌دهی
    تشابه1 تجانس، شباهت، مانندگی، مشابهت، همانندی، همسانی، یکسانی 2 شبیه بودن، همانند بودن & تخالف، اختلاف، تفاوت
    تشبث1 آویختگی، آویزش، تمسک، توسل، چنگ‌زنی، دستاویزسازی 2 درآویختن، چنگ زدن، متشبث شدن، دستاویزقرار دادن، متمسک شدن، متوسل شدن
    تشبث کردنمتشبث‌شدن، متوسل شدن، چنگ زدن، گرفتن، آویختن، وسیله قرار دادن
    تشبعاستقصا، پی‌جویی
    تشبیه1 شبیه‌سازی 2 قیاس، مقایسه 3 شبیه کردن
    تشتت1 اختلاف، افتراق، پراکندگی، پریشانی، تفرق، تفرقه & تجمع 2 پراکنده شدن، پریشان شدن
    تشتتغار، لگن، تبنگو
    تشجیع1 اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشویق 2 دلیر کردن، جرات کردن، قوی‌دل ساختن، روحیه‌دادن، برانگیختن
    تشحیذ1 تند کردن، تیز کردن 2 روشن‌سازی
    تشخص1 امتیاز، اعتبار، بزرگ‌منشی، تعین، جاه‌وجلال، شخصیت، شوکت 2 شخصیت‌بخشی 3 شخص‌انکاری
    تشخیص1 امتیاز، بازشناخت، بازشناسی، تعیین، تفکیک، تمییز، درک، فهم 2 بازشناختن، تمیز دادن
    تشخیص دادن1 بازشناختن، شناختن 2 بازشناسی کردن، شناسایی کردن 3 تمیز دادن 4 تعیین ماهیت کردن، پی بردن
    تشدد1 تندی، حدت، خشونت، درشتی، سختگیری، سختی، شدت 2 تندی کردن، خشونت به‌خرج دادن، درشتی کردن & مدارا، نرمش، ملاطفت، تساهل، مدارا کردن
    تشدید1 تشیید، تقویت، سخت‌گیری & تسهیل، تخفیف 2 رزنانس 3 مشددسازی
    تشدید شدن1 شدت‌یافتن، شدت گرفتن، شدید شدن 2 سخت شدن، وخیم شدن
    تشرپرخاش، تندی، توپ، عتاب، معاتبه
    تشر زدنتندی کردن، تغیرنمودن، تهدید کردن، عتاب کردن، پرخاش کردن
    تشرفپابوسی، شرفیابی
    تشریح1 تاویل، تعریف، تفسیر، توجیه، توصیف، توضیح، 2 شرح، وصف 3 کالبدشکافی، کالبدشناسی
    تشریح کردن1 توضیح‌دادن، تبیین کردن، شرح دادن 2 شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، کالبد شکافی کردن
    تشریحی1 تبیینی، توصیفی، توضیحی 2 مربوط به کالبدشکافی
    تشریف آوردن1 نزول‌اجلال فرمودن، تشریف‌فرما شدن، آمدن 2 شرفیاب شدن
    تشریفات1 آداب، اتیکت 2 تجمل، تکلف 3 فرمالیته 4 مراسم
    تشریفاتیاسم 1 ظاهرسازی 2 بی‌محتوا 3 تجملی، تکلف‌آمیز 4 مناسب تشریفات 5 هوادار تشریفات، پای‌بند تشریفات 6 متکلف
    تشریف بردنرفتن، ترک کردن (محل)، تشریف‌فرما شدن
    تشریف1 خلعت، مژدگانی 2 حضور 3 بزرگ‌داشت & خوارداشت، تحقیر 4 شرف دادن، شریف گردانیدن
    تشریف داشتن1 حضورداشتن 2 بودن، هستن 3 شرفیاب شدن
    تشریکانباز کردن، شرکت دادن، شریک قرار دادن، شریک کردن
    تشعشع1 پرتوافکنی، پرتوزایی، تابش، درخشندگی 2 پرتو افکندن، تابیدن، پرتو انداختن
    تشفی1 التیام، بهبودی، تسلی، شفا، شفایافتگی، صحت، علاج، مداوا، معالجه 2 دل‌آسایی 3 شفا یافتن، صحت یافتن، علاج‌شدن 4 آرامش خاطر یافتن، تسکین یافتن
    تشفی‌بخشتسکین‌دهنده، آرامش‌بخش
    تشفی دادنالتیام دادن، تسکین دادن
    تشفی یافتن1 شفایافتن، بهبود یافتن، مداوا شدن، معالجه شدن 2 تسلی یافتن، دل‌آسوده شدن، دل‌خوشی یافتن
    تشکبستر، خوابگه، رختخواب، زیرانداز، نهالی
    تشکر1 امتنان، سپاس، سپاس‌داری، سپاس‌گزاری، قدردانی & ناسپاسی، حق‌ناشناسی 2 شکر کردن، سپاس‌گذاری کردن، سپاس داشتن
    تشکل‌پذیرسازمان‌پذیر، نظم‌پذیر & تشکل‌ناپذیر
    تشکل1 شکل گرفتن، صورت‌پذیرفتن 2 متشکل شدن 3 صورت‌پذیری، شکل‌گیری
    تشکی1 شکایت، شکوائیه 2 شکوه، گلایه، گله 3 شکایت کردن، 4 شکوه کردن، گلایه کردن
    تشکیک1 تردید، شبهه، شک، ظن، گمان & یقین 2 به شبهه افکندن، به شک‌انداختن، شک آوردن & یقین کردن
    تشکیلاتموسسه، اداره، نهاد تنظیمات، سازمان، 2 دفترودستک 3 اسباب، اثاثیه
    تشکیلایجاد، برپاسازی، تاسیس، تشیید، تکوین، شکل‌پذیری، وضع، شکل‌دهی
    تشکیل دادن1 سازمان‌دادن، برگزار کردن 2 به وجود آوردن، شکل‌دادن 3 تاسیس کردن، برپا کردن، درست کردن
    تشکیل یافتنشکل‌گرفتن برپا شدن، به‌پا شدن، درست شدن، تشکیل شدن، تکوین یافتن، به وجود آمدن،
    تشنج1 جنبش، لرزه & سکون 2 بحران، تنش، ناآرامی & آرامش 3 ترنجیده شدن
    تشنج‌زابحران‌زا، بحران‌ساز، تشنج‌آفرین، متشنج‌ساز، متلاطم‌ساز & تشنج‌زدا، تنش‌زدا
    تشنج‌زداییآرام‌سازی، بحران‌زدایی، تنش‌زدایی & بحران‌آفرینی، تنش‌زایی
    تشنگی1 عطش، نهل & گرسنگی، مجاعه، جوع 2 آرزومندی، اشتیاق
    تشنهعطشان، عطش‌زده، عطشناک & گرسنه
    تشنه شدن1 احساس‌تشنگی کردن، عطشان شدن، عطش یافتن 2 مشتاق شدن، آرزومند شدن
    تشنیع1 بدگویی، رسواسازی، شناعت، ناسزاگویی & تحسین 2 بد گفتن، رسوا ساختن، زشت شمردن
    تشنیع کردنزشت گفتن، بد گفتن، شناعت، حرف شنیع زدن، تشنیع زدن، بدگویی کردن
    تشویر1 تعییر 2 سرزنش کردن، ملامت کردن & ستودن 3 شرمسار کردن، شرمنده ساختن 4 شرمساری، شرمندگی 5 آشوب
    تشویشآشوب، اضطراب، بیم، پریشانی، ترس، دغدغه، دل‌شوره، دل‌واپسی، قلق، ناراحتی، نگرانی، واهمه & آرامش، سکون
    تشویق1 اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشجیع، وادار 2 حث، تقدیر، قدردانی & تنبیه 3 آرزومند کردن، به شوق آوردن، ترغیب کردن، دلگرم ساختن
    تشویق شدن1 تحریک‌شدن، تهییج شدن، تشجیع شدن، ترغیب شدن، رغبت یافتن، دل‌گرم شدن، به شوق آمدن 2 تقدیر شدن & تنبیه شدن
    تشویق کردن1 تحریک کردن، ترغیب کردن، تهییج کردن، راغب ساختن 2 آفرین کردن، تحسین کردن، تشجیع کردن & تنبیه کردن
    تشهد1 شهادتین گفتن، شهادت دادن(درنماز) 2 شاهد خواستن، طلب‌گواهی کردن
    تشیعاسم 1 شیعه 2 شیعه‌مذهب 3 پیرو بودن 4 پیروی کردن، متابعت کردن
    تشیید1 استحکام، استوارسازی، استواری، استحکام‌بخشی، تقویت & تضعیف 2 استحکام بخشیدن، استوار ساختن، تقویت کردن، مستحکم کردن 3 بلند کردن (دیوار )
    تشییع1 بدرقه، مشایعت، همراهی & استقبال 2 دنبال جنازه رفتن
    تصاحب1 تصرف، تملک 2 ضبط 7 قبض 3 دست‌اندازی 4 غصب 5 دزدی 6 اختیار، قدرت 7 صاحب شدن، مالک‌شدن
    تصاحب کردن1 به‌دست آوردن 2 مالک شدن، صاحب شدن 3 تصرف کردن
    تصادفاًاتفاقاً، تصادفی، شانسی، غیرمترقبه، غیرمنتظره
    تصادف1 برخورد، تلاقی، ملاقات 2 تصادم 3 اتفاق، پیشامد، حادثه، سانحه
    تصادف کردن1 تصادم کردن 2 به هم خوردن
    تصادفیs 1 اتفاقی، حادثی 2 غیرمترقبه، تصادفتصادف
    تصادم1 برخورد، تصادف 2 درگیری
    تصاعد1 افزایش، بالاروی، صعود & نزول 2 بالا رفتن، افزایش یافتن & کاهش یافتن، کم شدن 3 برآمدن، صعود کردن 4 برخاستن، متصاعد شدن
    تصاعدیصعودی & نزولی
    تصانیف1 ترانه‌ها، تصنیف‌ها، سرودها، نشیدها & نوحه‌ها 2 کتابها، تالیفات، تالیف‌ها، نوشته‌ها
    تصاویرپرتره‌ها، تصویرها، تمثال‌ها، شمایل‌ها، صورت‌ها، عکس‌ها، نقش‌ها
    تصحیح1 اصلاح، بهسازی، تنقیح، حک‌واصلاح، غلطگیری & تحریف، تصحیف 2 درست کردن، صحیح کردن، بی‌غلط کردن، غلطگیری کردن
    تصحیح کردن1 ویراستاری کردن، ویرایش کردن، ادیت کردن، اصلاح کردن، حک‌واصلاح کردن، تنقیح کردن، منقح ساختن 2 غلطگیری کردن، خطایابی کردن 3 رفع اشکال کردن، بهسازی کردن 4 ارزش‌یابی شدن (اوراق امتحانی)
    تصحیفاسم 1 بدخوانی، خطاخوانی 2 بد خواندن، خطا خواندن 3 تغییردادن
    تصدق1 بلاگردان، صدقه، قربان 2 در راه خدا دادن، صدقه دادن & صدقه‌گرفتن
    تصدیع1 اذیت، تزاحم، دردسر، زحمت، صداع، مزاحمت 2 درد سر دادن، باعث‌زحمت شدن، مزاحم شدن، مصدع شدن
    تصدیع دادنمصدع شدن، زحمت‌افزا شدن، زحمت دادن، مزاحم شدن، دردسر دادن
    تصدی1 عهده‌دار، ماموریت، مباشرت 2 عهده‌دار شدن
    تصدیق1 اذعان، اعتراف، اقرار، پذیرش، تایید، تسجیل، تصویب، صحه، قبول، قبولی & تکذیب 2 اجازه، پروانه، جواز، دیپلم، کارنامه، گواهی، گواهی‌نامه
    تصدیق کردن1 تایید کردن & تکذیب کردن 2 پذیرفتن، قبول کردن 3 اذعان داشتن، اعتراف کردن، اقرار کردن 4 گواهی دادن، شهادت دادن
    تصرف1 استملاک، تصاحب، تملک، 2 ضبط، قبض، قبضه 3 اشغال، تسخیر، تسلط، چیرگی، دست‌اندازی، غلبه 4 ازاله بکارت، تصاحب کردن 5 تغییر، دگرگونی 6 به‌دست آوردن 7 تاثیر، نفوذ
    تصرف شدن1 اشغال‌شدن، تسخیر شدن 2 مالک شدن، به دست‌آوردن 3 گرفتن
    تصرف‌عدوانیزورستانی، زورگیری، غصب
    تصرف کردن1 به‌چنگ آوردن، تصاحب کردن، مالک شدن 2 اشغال کردن، تسخیر کردن، مسخر کردن، گرفتن، متصرف شدن، صاحب شدن، متملک شدن
    تصریح1 آشکارایی، آشکارگویی، تاکید، وضوح & تلمیح، تلویح 2 آشکار گفتن، صریح بیان کردن
    تصریحاًآشکارا، بالصراحه، صراحتاً، مصرحاً & تلویحاً
    تصریح کردنآشکارگفتن، صریح گفتن، با صراحت گفتن، فاش کردن(مطلب)، بالصراحه گفتن
    تصریف1 برگردانیدن، 2 صرف کردن 3 تحول، تغییر 4 صرف & نحو 5 مشتق‌سازی
    تصعید1 بالا رفتن، صعود کردن 2 بالا بردن
    تصغیر1 استحقار، تحقیر، خوارداشت، کوچک‌شماری & تعظیم 2 حقیر کردن، خوار داشتن & بزرگ داشتن 3 کوچک کردن & تعظیم
    تصفیه1 تزکیه، تهذیب 2 پالایش 3 پاک‌سازی، فیلتر 4 تفریغ‌حساب، رفع اختلاف 5 پاک کردن، پالودن، صاف کردن & آلودن 6 رفع اختلاف کردن
    تصفیه‌خانهپالایشگاه
    تصفیه کردن1 پاک کردن، پالودن 2 صاف کردن 3 پالایش کردن 4 پاک‌سازی کردن، فیلتر کردن 5 رفع اختلاف کردن 6 تفریغ حساب کردن، تسویه‌حساب کردن
    تصلف1 تملق گفتن، چاپلوسی کردن، چرب‌زبانی کردن 2 گزاف گفتن، لاف‌زدن، لافیدن
    تصمیمآهنگ، اراده، عزم، قصد، همت
    تصمیم گرفتن1 اراده کردن، عزم کردن 2 قصد کردن، نیت کردن 3 مصمم شدن
    تصنع1 ساختگی، ظاهرسازی 2 ظاهرسازی کردن 3 خودآرایی 4 خودآرایی کردن
    تصنعیساختگی، مصنوعی & واقعی، حقیقی
    تصنیف1 ترانه، سرایش، سرود، قول، نشید & نوحه 2 تالیف، تحریر، تدوین، گردآوری 3 کتاب، رساله
    تصنیف‌سازترانه‌ساز، تصنیف‌سرا، شاعر
    تصنیف‌سراترانه‌ساز، ترانه‌سرا، تصنیف‌ساز، شاعر
    تصنیف کردن1 سرودن، ترانه‌سرایی کردن 2 نوشتن، تالیف کردن، به رشته تحریر درآوردن (کتاب، رساله)
    تصور1 اندیشه، انگار، پندار، تخیل، تفکر، خیال، زعم، فکر، گمان، مخیله، وهم & تصدیق 2 اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن & تصدیق کردن
    تصور کردن1 اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن 2 خیال کردن، در خیال مجسم کردن 3 فرض کردن، گمان کردن
    تصوریخیالی، فرضی، موهوم، وهمی & تصدیقی، واقعی
    تصوف1 سلوک، عرفان 2 پشمینه‌پوشی، درویشی، صوفیگری، قلندری 3 حکمت، عرفان 4 طریقت
    تصویب1 اجابت، پذیرفته، تایید، تصدیق، صحه‌گذاری، صوابدید، قبول & رد 2 صواب شمردن 3 رای موافق دادن، مصوب کردن
    تصویب شدنتایید شدن، مصوب شدن، مورد موافقت قرار گرفتن
    تصویب کردنصلاح‌دانستن، تایید کردن، صحه گذاشتن، رای موافق‌دادن، مصوب کردن، صواب دانستن
    تصویرپرتره، ترسیم، تمثال، تندیس، شکل، شمایل، صورت، عکس، نقش، نگار
    تضاد1 اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری & تماثل، سازگاری 2 دشمنی، مخالفت 3 ضدیکدیگربودن، متضاد بودن، مخالف یکدیگر بودن & سازگار بودن، موافق بودن 4 ضدیت داشتن
    تضاعف1 دوبرابر شدن، دوچندان شدن 2 دوچندان کردن، مضاعف کردن
    تضامنضامن یکدیگر شدن، کفیل یکدیگر شدن
    تضرر1 خسران دیدن، زیان‌بردن، ضرر کردن، متضرر شدن & سود بردن، نفع کردن 2 گزند دیدن
    تضرع1 استغاثه، التماس، الحاح، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه 2 زاری کردن، الحاح کردن، زاریدن 3 خواری کردن، فروتنی کردن
    تضریب1 دوبهم‌زنی، سخن‌چینی، فتنه‌انگیزی، نمامی 2 سعایت کردن، سخن‌چینی کردن، فتنه برانگیختن
    تضریسدندانه‌دار کردن، دندانه‌دندانه کردن، مضرس کردن
    تضعیف1 ناتوان‌سازی 2 ناتوان کردن، ضعیف کردن 3 دوبرابرسازی، مضاعف‌سازی 4 دوبرابر کردن، مضاعف کردن & تحکیم، تشیید
    تضلیل1 ضلالت، گمراهی & هدایت 2 گمراه کردن & هدایت کردن 3 به‌ضلالت نسبت دادن، گمراه دانستن
    تضمین1 پشتوانه، وثیقه 2 پایندانی، پذرفتاری، تعهد، ضمانت، کفالت 3 ضامن شدن
    تضمین کردنضمانت کردن، تعهد کردن، پذرفتاری کردن، پایندانی کردن
    تضمینیضمانت‌شده، تضمین‌شده
    تضییع1 اتلاف، تباه‌سازی، حیف‌ومیل، ضایع‌سازی، هدر، 2 هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن 3 ازبین بردن، پایمال کردن
    تضییع کردن1 هدردادن، تلف کردن، ضایع کردن 2 از بین بردن، نابود کردن، پایمال کردن 3 تباه ساختن 4 حیف‌ومیل کردن
    تضییق1 تنگنا، تنگی، فشار 2 تنگ کردن 3 درمضیقه افکندن
    تطابق1 برابری، مطابقت، همگونی 2 باهم برابر شدن 3 برابر کردن
    تطاول1 تعدی، جفا، جور، درازدستی، دست‌اندازی، ستم، ظلم، گردنکشی 2 تعدی کردن، دست‌اندازی کردن، گردن‌کشی کردن & مهر
    تطاول کردن1 ظلم کردن، ستم کردن، جفا کردن، جور کردن 2 تعدی کردن، دست‌اندازی کردن
    تطاول کشیدنجفادیدن، ستم دیدن، تحمل ظلم کردن
    تطبیق1 برابرسازی، مقابله، مقایسه، 2 وفق، مطابقت، برابری
    تطبیق دادن1 مطابقت‌دادن، سنجیدن، مقایسه کردن 2 وفق دادن 3 هم‌آهنگ کردن
    تطبیقیمقابله‌ای، مقایسه‌ای
    تطمیعآزمند ساختن، به طمع‌انداختن
    تطمیع کردنبه طمع‌انداختن، آزمند ساختن، بیوسانیدن، تحریص کردن، به آز افکندن
    تطور1 تحول، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، گونه‌گونی 2 گونه‌گون شدن، دگرگونی یافتن
    تطوع1 انقیاد، فرمانبرداری & عصیان‌ورزی 2 فرمان‌برداری کردن، فرمان‌بردن، منقاد شدن 3 ادای نافله، ادای مستحبات، عمل مستحب کردن 4 پذیرفتن، قبول کردن & نپذیرفتن، رد کردن
    تطویل1 اطاله، تفصیل، درازا، درازگویی، زیاده‌گویی & ایجاز 2 دراز کردن، طول دادن
    تطهیر1 پاکسازی، پاکی، پاکیزگی، تغسیل، شستشو، طهارت، غسل، وضو 2 پاک گردانیدن، طاهر کردن & نجس کردن
    تطهیر شدنپاک شدن، طاهر شدن، تطهیر یافتن
    تطهیر کردن1 طاهر کردن، نجاست‌زدایی کردن، طهارت گرفتن، پاک کردن 2 غسل کردن 3 حلال کردن 4 ختنه کردن 5 گناه‌زدایی کردن
    تطیر1 فال، مرغوا 2 فال بدزدن، مرغوا زدن 3 به فال بد گرفتن
    تظاهراتمیتینگ، راه‌پیمایی‌اعتراض‌آمیز، راه‌پیمایی، اعتراض سیاسی
    تظاهر1 ادا، تلبیس، ریا، ریاکاری، ظاهرسازی، عوام‌فریبی، وانمودسازی 2 خودنمایی، عرض‌اندام 3 آشکار شدن، ظاهرشدن 4 خودنمایی کردن
    تظلم1 پناه‌جویی، دادخواهی، شکایت، شکوائیه، شکوه، فریادخواهی 2 دادخواستن، دادخواهی کردن، شکایت کردن 3 ستم کشیدن
    تظلیل1 سایه‌افکنی 2 سایه‌افکندن 2 سایبان‌سازی
    تعابیرتعبیرات، تعبیرها & معانی، مفاهیم
    تعادل1 اعتدال، بالانس، برابری، تساوی، تراز، ترازمندی، توازن، معادله، موازنه، همانی، هم‌چندی 2 برابر شدن، معادل‌بودن
    تعادل داشتن1 متعادل‌بودن 2 برابر بودن، یکسان بودن، هم‌سنگ‌بودن
    تعارض1 اختلاف، تخالف، تعاند، خلاف‌ورزی، دشمنی، ستیز، عناد، عنادورزی، کشمکش، معارضه 2 خلاف‌ورزی کردن، متعرض شدن 3 ناسازگاری
    تعارض داشتن1 ناسازگار بودن 2 معارض بودن، معارضه داشتن 3 عناد داشتن 4 اختلاف داشتن، خلاف‌ورزیدن
    تعارف1 چرب‌زبانی، 2 شیرین‌زبانی، مهربانی 2 پیشکش، عطا، هدیه 4 تکلف 5 پیشکش کردن، 6 خوشامد گفتن
    تعارف دادن1 پیشکش‌دادن، هدیه دادن، کادو کردن 2 رشوه دادن
    تعارفیاسم 1 متکلف 2 اهل تعارف 3 هدیه، سوغات، پیشکشی 4 رشوه
    تعاطی1 تبادل، ردوبدل، مبادله 2 خوض کردن، شور کردن، مشورت کردن 3 دادوستد 4 عطا 5 فراگیری
    تعاقب1 پیگیری 2 تعقیب، دنبال 3 پیگیری کردن، دنبال کردن & رها کردن
    تعالی1 برتری، بلندی، پیشرفت، ترقی، رفعت 2 بلندپایه شدن، بلندقدر شدن، رفعت یافتن
    تعالی‌جوییبرتری‌خواهی، کمال‌جویی، رفعت‌طلبی
    تعالیم1 آموزش‌ها، تعلیم‌ها 2 درس‌ها
    تعاملسروکار، واکنش
    تعاون1 تعاضد، خودیاری، دستگیری، هم‌دستی، همیاری، یاری 2 خودیاری کردن، همیاری کردن
    تعب1 الم، بیدماغی، رنج، رنجوری، رنجه، زجر، زحمت، سختی، عذاب، عنت، کلال، گرفتاری، ماندگی، محنت، مرارت، مشقت 2 رنجه شدن، به‌زحمت افتادن، مانده‌شدن
    تعبدتعبد1 بندگی، پرستش، 2 زهد، عبادت 3 پرستش کردن، پرستیدن، عبادت کردن
    تعبیر1 بیان، تاویل، تبیین، تفسیر، شرح 2 اصطلاح، ترکیب، تمثیل 3 نقل 4 خواب‌گزاری 5 تلقی 6 عبارت 7 بیان کردن 8 تاویل کردن، تفسیر کردن، شرح‌دادن
    تعبیر شدن1 تفسیرشدن، استنباط شدن 2 به حقیقت پیوستن، محقق شدن (رویا، خواب) 3 تعبیر رفتن، خواب گزاردن
    تعبیرگوصفت خواب‌گزار، معبر
    تعبیه1 آراستن، ساختن 2 آماده‌سازی، تهیه، جاسازی 3 آماده ساختن، قرار دادن، آماده کردن 4 حیله
    تعبیه شدنگذاشته شدن، نصب شدن، جای گرفتن، قرار داده شدن
    تعجب‌آوراعجاب‌آمیز، حیرت‌انگیز، شگفت‌آور، شگفت‌انگیز، شگفتی‌زا
    تعجب1 بهت، حیرت، خیرگی، شگفتی، عجب 2 به‌شگفت آمدن، حیرت کردن، شگفت‌زده شدن
    تعجب کردنبه شگفت‌آمدن، شگفت‌زده شدن، حیرت کردن، مبهوت‌گشتن
    تعجیل1 تبادر، تسریع، سرعت، شتابزدگی، شتاب، عجله 2 شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
    تعجیل کردنعجله کردن، شتاب کردن، شتافتن
    تعداد1 اندازه، شمار، شماره، عدد، عده، مقدار، مقیاس، میزان 2 تعدید، شمارش، 3 شمارش کردن، شمردن
    تعدادیبرخی، بعضی، پاره‌ای، جمعی، چندی
    تعدد1 بسیاری، تکثر، فراوانی، کثرت، وفور 2 بسیار گشتن، بی‌شمارگشتن
    تعدی1 آزار، اجحاف، تجاوز، تخطی، تطاول، زور، زورگویی، ستم، ظلم & دادگری 3 حمله، تعرض، درازدستی & دادگری
    تعدی کردن1 ستم کردن، ظلم کردن & دادگری کردن 2 تجاوز کردن، تخطی کردن 3 تعرض کردن، درازدستی کردن
    تعدیل1 متعادل‌سازی 2 برابر ساختن 3 معادل کردن
    تعذیآزار، تعذیب، شکنجه، عذاب
    تعذیبآزار، اذیت، ایذاء، شکنجه، عذاب
    تعذیب کردنشکنجه کردن، عذاب دادن
    تعذیربهانه آوردن، بهانه تراشی کردن، بهانه ساختن، عذر آوردن، عذرتراشی کردن
    تعرض‌آمیز1 عتاب‌آلود، عتاب‌آمیز، معترضانه، مخالفت آمیز، معترضانه 2 تجاوزکارانه، تجاوزگرانه
    تعرض1 اعتراض، پرخاش، تجاوز، تعدی، تهاجم، حمله، درازدستی، دست‌اندازی، شکایت، شکوه، عتاب، تخالف، هجوم 2 روی برگردانیدن 3 دست‌درازی کردن
    تعرض کردن1 اعتراض کردن، متعرض شدن 2 پرخاش کردن، عتاب کردن 3 تجاوز کردن، دست‌اندازی کردن
    تعرفه1 شناسایی، ورقه‌شناسایی 2 رای 3 سیاهه، فهرست
    تعرق1 خوی، عرق، 2 عرق کردن، خوی کردن، عرق ریختن
    تعریض1 استعاره، تلویح، کنایه 2 اشاره، ایما 3 به‌کنایه سخن گفتن 4 پهناوری، عریض‌سازی، گسترش 5 پهن کردن، عریض کردن
    تعریضتعریض شدن1 عریض‌شدن، پهن شدن 2 عریض‌تر شدن، پهن‌ترگشتن
    تعریض‌گونهایمایی، تلمیح‌گونه، کنایه‌آمیز
    تعریف1 تشریح، توصیف، توضیح، شرح، وصف 2 آفرین، تمجید، ستایش & تنقید 3 تمجید کردن، ستودن & انتقاد کردن 4 شناساندن، معرفی کردن 5 معرفه‌بودن & تکبر
    تعریف کردن1 شناساندن، معرفی کردن 2 بیان کردن، گفتن، نقل کردن، حکایت کردن 3 توصیف کردن، توضیح‌دادن، شرح‌گفتن، وصف کردن 4 آفرین گفتن، تمجید کردن، ستودن
    تعریق1 خوی کردن، عرق کردن 2 عرق‌ریزی 3 مخلوط کردن (آب، شراب)
    تعریک1 گوشمالی 2 مالش 3 گوشمالی دادن 4 مالیدن
    تعززارجمند شدن، عزیز شدن، گرامی شدن، عزت یافتن
    تعزیت1 تسلیت، سرسلامتی & تبریک 2 سوگواری، عزاداری، ماتم‌پرسی، پرسه
    تعزیت‌داریپرسه‌نشینی، سوگواری، ماتم‌زدگی، مصیبت‌زدگی
    تعزیر1 تادیب، تنبیه، کیفر، گوشمالی، مجازات 2 ضرب کمتر از حد 3 ادب کردن 4 مجازات کردن
    تعزیر کردن1 ادب کردن، تادیب کردن، به مجازات رساندن، گوشمال‌دادن، تنبیه کردن، مجازات کردن 2 ملامت کردن، نکوهش دادن & آفرین گفتن
    تعزیه1 روضه، روضه‌خوانی، سوگواری، عزاداری، ماتم‌داری، مرثیه، نوحه‌سرایی 2 سوگواری کردن، عزاداری کردن، نوحه‌سرایی کردن 3 شبیه‌خوانی، نمایش مذهبی
    تعسر1 پریشانی، تنگدستی، دشواری، سختی، عسرت، مضیقه 2 دشوار شدن، سخت شدن
    تعسف1 ستم، ظلم & دادگری 2 انحراف 3 کج‌روی کردن، گمراه‌شدن، منحرف شدن & هدایت شدن 4 ظلم کردن، ستم کردن & دادگری کردن
    تعشق1 آرزومندی، اشتیاق، عشق‌ورزی، تعطف، تمایل، خاطرخواهی، رغبت، عاشقی، عشق، علاقه، علقه، مهر، مهرورزی & بیزاری، نفرت 2 عاشق شدن، عاشقی کردن، مهرورزیدن، مهرورزی کردن
    تعصب‌آلودقید تعصب‌آمیز، خشک‌اندیشانه، دگماتیک
    تعصب1 خشک‌اندیشی 2 حمیت، غیرت 3 سخت‌گیری 4 عصیبت 5 جانب‌داری، طرف‌داری، هواداری ( افراطی) 6 جانب‌داری کردن، حمایت کردن
    تعصب ورزیدن1 جانب‌داری کردن، طرف‌داری کردن، هواداری کردن 2 عصبیت به خرج دادن، تعصب نشان‌دادن
    تعطل1 بیکارگی 2 ازکارافتادگی 3 توقف، وقفه، 4 بیکار شدن، بی‌کارماندن
    تعطیل1 انحلال، برچیدگی، بیکاری، لنگ، متلاشی، مرخصی، منحل، ناکارگی، وقفه 2 روز بیکاری 3 بیکار کردن، دست ازکار کشیدن، معطل گذاشتن، مهمل گذاشتن
    تعطیل شدن1 منحل‌شدن، برچیده شدن 2 متوقف شدن (کار، فعالیت)
    تعطیل کردن1 منحل کردن، برچیدن، بستن 2 متوقف کردن (کار، فعالیت)
    تعظیم1 احترام، اعظام، بزرگ‌داشت، تکریم، حرمت، کرنش & تحقیر 2 احترام کردن، بزرگ داشتن، حرمت گذاشتن، کرنش کردن
    تعظیم کردنتکریم کردن، بزرگ داشتن، احترام کردن، کرنش کردن
    تعفن1 بدبویی، عفونت، گند، گندیدگی 2 گندیدن، عفونت کردن، بدبوشدن & تطیب
    تعقل1 استدلال، تامل، تفکر، فکر 2 اندیشیدن، اندیشه کردن 2 خردمندی
    تعقل کردناندیشه کردن، اندیشیدن، تفکر کردن
    تعقیبات1 پیگیری‌ها، تعقیب‌ها 2 اوراد وادعیه پس‌از نماز
    تعقیب1 پی‌گیری 2 پیرو، تعاقب، دنباله‌روی، دنباله‌گیری 3 دنبال کردن، پی‌گرفتن
    تعقیب شدن1 دنبال‌شدن، پی‌گیری شدن 2 تحت تعقیب قرارگرفتن
    تعقیب کردن1 دنبال کردن، پی‌گیری کردن، ادامه دادن 2 تحت‌تعقیب قرار دادن
    تعقید1 اشکال، پیچش، پیچیدگی، غموض 2 گره انداختن، گره زدن، پیچیدن، پیچاندن
    تعقیم1 عقیم‌سازی، سترون‌سازی، نازاسازی 2 سترون کردن، عقیم کردن، نازا کردن
    تعلقاتعلایق، وابستگی‌ها، تعلق‌ها
    تعلق‌خاطرتمایل، دلبستگی، علقه، وابستگی
    تعلق داشتن1 متعلق‌بودن 2 دل‌بستگی داشتن، علاقه داشتن 3 وابسته بودن
    تعلق1 دل‌بستگی، علاقه، علقه، وابستگی 2 دل‌بستگی داشتن، دل بستن 3 آویختن
    تعلل1 اهمال، بهانه‌جویی، بهانه‌تراشی، تاخیر، تکاهل، درنگ، سستی، طفره، کوتاهی، مسامحه 2 بهانه آوردن، بهانه کردن، بهانه تراشی کردن، بهانه جستن 3 درنگ کردن، طفره رفتن
    تعلل ورزیدن1 درنگ کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، طفره رفتن، اهمال کردن 2 بهانه آوردن، بهانه‌جستن، عذرتراشی کردن
    تعلم1 آموزش، فراگیری، یادگیری 2 آموختن، یادگرفتن، فراگرفتن
    تعلیف1 علف دادن، علوفه دادن، 2 چرانیدن، چراندن
    تعلیق1 آویختگی، آویزش 2 تاخیر، معلق 3 آویختن، 4 تحشیه، تعلیقه، تکلمه، حاشیه 5 معلق کردن، فروهشتن
    تعلیل1 علت‌یابی، ذکر علت، علت‌اندیشی 2 بهانه‌تراشی، تعلل 3 دلیل‌آوردن، برهان آوردن 3 علت آوردن، علت ذکر کردن
    تعلیم1 آموزش، پرورش، تربیت & تعلم 2 درس 3 مدرسی 4 یاد 5 بارآوردن، پروراندن، پروردن، پرورش دادن، تربیت کردن
    تعلیمات1 شرعیات، فقه 2 آموختنی‌ها، آموزش‌ها 3 درسها
    تعلیماتیآموزشی، تعلیمی
    تعلیم دادن1 آموختن، آموزش دادن، یاد دادن 2 تربیت کردن، بارآوردن، پرورش دادن
    تعلیم گرفتنیاد گرفتن & تعلیم‌دادن
    تعلیم دیدن1 آموختن، آموزش دیدن، یاد گرفتن 2 تربیت شدن، بارآمدن، پرورش یافتن
    تعلیمی1 آموزشی، تعلیماتی 2 آموزش داده، تربیت یافته، بارآمده 3 مربوطبه‌تعلیم 4 عصای‌کوچک
    تعمدتعمد1 عمد، دانسته، به‌اختیار، قصد 2 به قصد کردن، دانسته انجام‌دادن
    تعمق1 استقصا، بررسی، تامل، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفکر، ژرف‌اندیشی، غور، 2 غوص 3 ژرف اندیشیدن، غور کردن 4 فرورفتن 5 غوض رفتن
    تعمق کردنژرف‌اندیشی کردن، غور کردن، ژرف‌نگری کردن، ژرف اندیشیدن، تتبع کردن، تامل کردن
    تعمیر1 آبادانی، اصلاح، بازسازی، ترمیم، عمارت، مرمت، نوسازی & تخریب 2 آباد کردن، مرمت کردن، عمارت کردن، ساختن 3 درست کردن، بازسازی کردن & تخریب
    تعمیرکاراسم 1 مکانیسین، میکانیک 2 تعمیرگر 3 مرمت‌گر
    تعمیر کردن1 آباد کردن، ساختن، عمارت کردن & تخریب کردن 2 مرمت کردن 3 بازسازی کردن، درست کردن
    تعمیرگاه1 گاراژ، مکانیکی 2 کارگاه تعمیرات
    تعمیم دادنفراگیر کردن، عمومیت دادن، عمومیت بخشیدن
    تعمیم1 شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص & تجوید 2 فراگیر کردن، عمومیت دادن & تخصیص
    تعمیم یافتنفراگیرشدن، عمومیت یافتن
    تعنت1 انتقاد، خرده‌گیری، عیب‌جویی & تمجید 2 زخم‌زبان، سرزنش، سرکوفت، عیب‌گیری 3 خرده گرفتن، عیب‌جویی کردن، عیب گرفتن 4 سرزنش کردن، سرکوفت زدن & تمجید کردن
    تعویذبازوبند، چشم‌زخم، دعا، طلسم
    تعویض1 تاخت، تبادل، تبدل، تبدیل، تغییر، دگش، عوض، مبدل، معاوضه 2 عوض کردن، بدل کردن 3 پناه جستن
    تعویض شدن1 عوض‌شدن، معاوضه شدن، بدل شدن 2 جایگزین‌شدن
    تعویض کردن1 بدل کردن، عوض کردن، معاوضه کردن 2 جایگزین کردن 3 جانشین کردن
    تعویق1 تاخیر، تعلیق، درنگ، وقفه، دفع‌الوقت، موکول & تعجیل 2 عقب‌انداختن، معوق گذاشتن 3 تاخیر کردن، درنگ‌ورزیدن & شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
    تعویل1 اعتمادسازی 2 اعتماد، تکیه 3 مددخواهی، کمک خواهی 4 زار زدن، زاریدن، زاری کردن 5 مدد طلبیدن، کمک‌خواستن، یاری جستن & کمک کردن، مددرساندن
    تعهد1 پذیرفتاری، پیمان، تضمین، تقبل، ضمان، عهده‌داری، ضمانت، عهده، کفالت، میانجیگری 2 به‌عهده گرفتن، عهده‌دارشدن 3 پیمان بستن، عهدبستن
    تعهد سپردنتعهددادن، تعهد کردن، متعهد شدن، ضامن شدن، عهده‌دار شدن
    تعهدنامهضمانت‌نامه، عهدنامه، قراردادنامه
    تعیش1 خوش‌گذرانی، شادخواری 2 گذران، معیشت 3 خوش‌گذرانی کردن، خوش زیستن، زندگی کردن
    تعین1 تشخص، تمکن 2 بزرگی 3 امتیاز 4 نگرش 5 به‌چشم دیدن 5 تشخص یافتن، تمکن یافتن
    تعییرسرزنش کردن، ملامت کردن، نکوهش کردن & ستایش کردن، تحسین کردن
    تعیین1 بازشناخت، معین‌سازی 2 انتخاب، انتصاب، برگماری، گزینش، منصوب 3 معین کردن 4 برگماشتن، منصوب کردن & عزل کردن
    تعیین شدن1 گماشته‌شدن، منصوب شدن & عزل شدن 2 معلوم‌شدن، مشخص شدن
    تعیین کردن1 برگماشتن، منصوب کردن & عزل کردن 2 معلوم کردن، بازشناختن، مشخص کردن
    تعیین‌کنندهمهم، اساسی، نقش‌پرداز
    تغابن1 زیانمندی، زیان، ضرر، غبن 2 تزویر، حیله، خدعه، دغا، دوال، فریب، فسون، کید، مکر، نیرنگ 3 افسوس، تاسف، غبن 4 زیان کردن، زیانمند شدن 5 غفلت کردن، غفلت ورزیدن
    تغارتشت، لاوک
    تغافل1 اهمال، بی‌توجهی، بی‌خبری، تسامح، چشم‌پوشی، سستی، سهل‌انگاری، غفلت، مسامحه 2 چشم‌پوشی کردن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
    تغافل کردن1 غفلت‌ورزیدن، غافل ماندن 2 چشم‌پوشی کردن، سستی کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، تسامح کردن
    تغایراختلاف، تفاوت، دگرگونی، مغایرت، جدایی
    تغذیه1 اطعام، 2 خوراک‌دادن، خوراندن، خوردن
    تغزل1 تعشق، عشق‌ورزی، غزل‌سرایی، مغازله 2 عشق‌بازی کردن، مغازله کردن 3 شعر عاشقانه گفتن
    تغسیلتطهیر، شستشو، غسل
    تغلب1 تسلط، غلبه، چیرگی 2 پیروز شدن، تسلط یافتن، چیره شدن، چیرگی‌یافتن، غالب شدن، غلبه یافتن & مغلوب شدن، شکست خوردن
    تغلیظ1 سفت کردن، غلیظ کردن 2 ستبر کردن 3 درشتی کردن، سخن درشت‌گفتن
    تغنی1 آوازخوانی، خنیاگری، رامشگری، سرودخوانی 2 بی‌نیازی، توانگری، غنا 3 سراییدن، سرود خواندن & نوحه‌سرایی کردن 4 بی‌نیاز شدن، توانگر شدن، غنی شدن
    تغیر1 برافروختگی، تندی، خشم 2 تبدل، تلون، دگرگونی 3 تندی، خشونت 4 پرخاش، پرخاشگری 5 عصبانیت، غضب 6 برآشفتن، خشم گرفتن، خشمگین‌شدن، عصبانی شدن & آرام شدن
    تغیر کردن1 برافروخته شدن، تندی کردن، خشمگین شدن، خشم گرفتن، غضبناک شدن 2 دگرگون شدن، تغییر کردن، تغییر یافتن
    تغییر1 استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تعویض، دگرگونی، مسخ & تثبیت 2 عدول، برگشت، عقب‌گرد
    تغییرپذیربی‌ثبات، تبدل‌پذیر، تبدیل‌پذیر، متزلزل، متغیر، ناپایدار & تغییرناپذیر، تبدل‌ناپذیر
    تغییر دادن1 دگرگون ساختن، متحول کردن، متفاوت ساختن 2 عوض کردن
    تغییر کردن1 دگرگون‌شدن، متفاوت شدن، عوض شدن 2 متحول‌شدن، تحول یافتن 3 مبدل شدن
    تغییرناپذیرثابت، تبدل‌ناپذیر، لایتغیر & تغییرپذیر
    تفآب‌دهان، بزاق، تابش، خدو، خلط، خیو، کفک
    تفاخر1 افتخار، غرور، فخر، لاف، مباهات، ناز، نازش، 2 نازیدن، فخر کردن، بالیدن، مباهات کردن
    تفاخر کردنبه خودبالیدن، مباهات کردن، نازیدن، لافیدن، فخر کردن، بالیدن، افتخار کردن
    تفاسیر1 تفسیرها، گزارش ها، توضیح ها، توضیحات 2 برداشت‌ها
    تفاصیلشرح و بسطها، تفصیل‌ها، تفصیلات
    تفاضل1 برتری، پیشی، فزونی 2 باقیمانده، تفاوت، حاصل تفریق، مانده
    تفالهبقایا، پس‌مانده، ته‌مانده، تفل، ثفل، درد، رسوب، ملاس
    تفاوت1 اختلاف، افتراق، امتیاز، تباین، توفیر، فرق، مبانیت، مغایرت 2 تفاضل & تماثل
    تفاوت داشتناختلاف‌داشتن، فرق داشتن، فرق کردن، متفاوت بودن، امتیاز داشتن
    تفاوت کردنتغییر کردن، فرق کردن، متفاوت شدن، دگرگون شدن، عوض شدن
    تفاهم1 درک، فهم، مرافقت، درک متقابل 2 سازگاری
    تفال زدن1 فال گرفتن 2 به فال نیک گرفتن، مروا کردن، تفال نمودن & تطیر کردن، مرغوا زدن
    تفالفال، مروا، شگون، به‌فال‌نیک گرفتن، فال‌نیک زدن & مرغوا، تطیر
    تف1 تابش، حرارت، داغی، گرما، گرمی، هرم 2 پرتو، روشنی، نور
    تفت1 تابش، حرارت، گرمی، هرم 2 باشتاب، تند 3 سبد چوبی
    تفت دادن1 حرارت دادن، داغ کردن 2 نیمه‌سرخ کردن
    تفتنتافتن، گرم شدن 2 سرخ‌شدن، گداختن، گداخته شدن
    تفتهاسم 1 تافته، داغ، سوزان، گداخته 2 تبدار 3 آزرده، مکدر، ملول 4 برافروخته 5 تار عنکبوت، پرده عنکبوت
    تفتیش1 بازجست، بازرسی، پرسش، پی‌جویی، تجسس، تفحص، جستجو، سانسور، کاوش، وارسی 2 واپژوهیدن، جستجو کردن، کاویدن، کاوش کردن، بازرسی کردن، تفحص کردن
    تفتیش کردنبازرسی کردن، کاوش کردن، وارسی کردن، کاویدن، پی‌جویی کردن، کندوکاو کردن
    تفتین1 دوبه‌هم‌زنی، سخن‌چینی، نمامی 2 شورشگری، غمز، فتنه‌انگیزی، فساد، فسادانگیزی، آشوبش 3 فتنه انگیختن، آشوب‌به پا کردن
    تفتین کردنفتنه‌برانگیختن، فتنه‌انگیزی کردن، توطئه‌چینی کردن، دوبه‌هم‌زنی کردن، آشوب برانگیختن
    تفحص1 استفسار، بازجست، بررسی، پی‌جویی، تجسس، تحقیق، تفتیش، جستار، جستجو، کاوش، کندوکاو، وارسی 2 پژوهیدن، جستجو کردن، کاویدن، کندوکاو کردن 3 گشایش یافتن (دل، خاطر) 4 گشایش
    تفحص کردن1 کاوش کردن، بررسی کردن، جست‌وجو کردن 2 تحقیق کردن، پژوهیدن
    تفخیمفعل 1 اعظام، بزرگ‌داشت، گرامی‌داشت 2 بزرگ شمردن، بزرگ گردانیدن، گرامی داشتن
    تفرجپیک‌نیک، تفریح، تماشا، سیر، گردش، گشت، گل‌گشت، مشغولیت، گشت‌وگذار، سیروسیاحت، هواخوری
    تفرج کردن1 تفریح کردن، به تماشا رفتن، سیر کردن، به گردش رفتن، به گلگشت رفتن، گردش کردن، گشتن، سیروسیاحت کردن
    تفرجگاهتفریحگاه، تماشاگاه، گردشگاه، نزهتگاه
    تفرد1 تنهایی، تنها شدن، فردگشتن، یکه و تنها بودن، یگانه شدن 2 یگانگی، بی‌همتایی
    تفرس1 دریافت، درک، تفطن 2 بو بردن، به فراست در یافتن، به زیرکی درک کردن
    تفرعن‌آمیزمتکبرانه، نخوت‌آلود، نخوت‌آمیز
    تفرعن1 افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گنده‌دماغی & افتادگی، تواضع 2 متفرعن شدن & متواضع شدن
    تفرعن فروختنفخرفروختن، تکبر ورزیدن، متکبرانه رفتار کردن، گنده دماغی کردن
    تفرق1 ازهم پاشیدگی، افتراق، پراکندگی، پراکنده‌دلی، پراکنده‌سازی، پریشانی، جدایی & تجمع 2 پراکنده شدن، متفرق شدن، ازهم پاشیدن & متحد شدن، جمع‌شدن
    تفرقه1 پراکندگی، پریشانی، تشتت، جدایی، نفاق & جمعیت 2 پراکندن، جدا کردن، جدایی انداختن، پراکنده ساختن
    تفریح1 بازی، پیک‌نیک، تفرج، تفنن، خوشی، سرگرمی، شادمانی، گردش، گشت، لعب، لهوولعب، مشغولیت، نزهت، هواخوری 2 گردش کردن 3 شادی کردن، فرحناک شدن، شادمانی کردن
    تفریح کردن1 سرگرم‌شدن، تفنن کردن، وقت‌گذرانی کردن 2 لذت‌بردن، شادمانی کردن، خوشی کردن، فرحناک‌شدن 3 گردش کردن، تفرج کردن
    تفریطفعل 1 اسراف، افراط، تبذیر، زیاده‌روی، کوتاهی، ولخرجی & افراط 2 تباهی، تضییع، ضایع‌سازی 3 کوتاه آمدن، کوتاهی کردن 4 برباد دادن، تباه کردن، تلف کردن، ضایع ساختن
    تفریط کردن1 زیاده‌روی کردن، افراط کردن 2 کوتاه آمدن، کوتاهی کردن 3 به هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن، تباه کردن
    تفریق1 کاستن، کم کردن & افزودن، جمع کردن 2 کاهش، کسر، منها & جمع، اضافه 3 پراکندگی، تجزیه، تفکیک، جدایی 4 پراکنده کردن، تفکیک کردن، جدا کردن
    تفریق کردنq‌i‌r‌f‌a‌t‌f ]n‌a‌d‌r‌a‌k‌فعل 1 کم کردن، کسر کردن، منها کردن 2 کاستن، کاهش‌دادن 3 جدا کردن، پراکندن، جدایی افکندن
    تفسیر1 تاویل، تشریح، ترجمان، تعبیر، تلقی، توضیح، شرح، گزارش، نقل، وصف 2 بیان کردن، شرح دادن، تشریح کردن، گزارش‌دادن
    تفسیر کردنشرح کردن، بیان کردن، گزارش کردن، تشریح کردن
    تفسیرگرمفسر، تاویلگر، شارح، تفسیردان
    تفسیرناپذیرشرح‌ناشدنی، تشریح‌نشدنی، غیرقابل‌تفسیر & تفسیرپذیر
    تفسیقنسبت فسق دادن، فاسق‌خواندن
    تفصیل1 اطناب، بسط، تشریح، تطویل، توضیح، شرح، شرح‌وبسط & ایجاز، اجمال 2 شرح، گزارش 3 شرح دادن، بسطدادن 3 فصل‌فصل کردن، جدا کردن
    تفصیل دادنشرح دادن، بسط دادن، شرح‌وبسط دادن، جزئیات ذکر کردن & مجمل گفتن، کوتاه کردن
    تفضل1 عنایت، فیض، لطف، مرحمت 2 برتری، تفوق، رجحان، فزونی، مزیت 3 لطف، مهربانی، نیکی 4 نیکی کردن، مهربانی کردن، عنایت کردن، لطف کردن
    تفضل کردن1 احسان کردن، عنایت کردن، لطف کردن، مرحمت کردن 2 نیکی کردن، مهربانی ورزیدن
    تفضیح1 افتضاح، بدنامی، رسوایی، فضاحت 2 رسواسازی 3 رسوا کردن
    تفضیلافضل دانستن، برتری‌دادن، رجحان دادن، فضیلت قائل شدن
    تفقدآمیزمهربانانه، دلنوازانه، لطف‌آمیز
    تفقد1 التفات، تلطف، دلجویی، دل‌نوازی، مهربانی، نواخت 2 بازجست، واجست 2 دل‌جویی کردن، نواختن
    تفکر1 استدلال، تامل، تدبر، تصور، تعقل، خیال، فکر 2 اندیشه، اندیشیدن، اندیشه کردن، فکر کردن & تخیل
    تفکر کردناندیشیدن، تامل کردن، فکر کردن، اندیشه کردن
    تفکیک1 افراز، انتزاع، انفکاک، تجزیه، تشخیص، تفریق، جداسازی، جدایی، فصل، فک 2 جدا کردن
    تفکیک‌پذیر1 جداشدنی، قابل‌تفکیک، جدایی‌ناپذیر & تفکیک‌ناپذیر، جداناشدنی، غیرقابل تفکیک
    تفکیک کردن1 جدا کردن، متنزع ساختن، مجزا کردن 2 افراز کردن، مفروز کردن
    تفنگاسلحه، جنگ‌افزار، سلاح، مسلسل
    تفنگچی1 تفنگ‌دار، سلاح‌دار، شمخال‌چی، مسلح 2 سرباز، لشکری
    تفنگ‌دار، تفنگداربندق‌دار، تفنگچی، تفنگی
    تفننتفریح، سرگرمی، وقت‌گذرانی
    تفنن کردنتفریح کردن، سرگرم شدن، بازی کردن، مشغولیت‌یافتن
    تفوق1 استیلا، اولویت، برتری، تسلط، تفضل، رجحان 2 برتری جستن
    تفوق‌طلبانهبرتری‌جویانه
    تفوق‌طلببرتری‌طلب، برتری‌جو
    تفوق‌طلبیبرتری‌جویی، برتری‌طلبی، رجحان‌یابی
    تفوق یافتن1 استیلایافتن، غلبه کردن، مسلط شدن، تسلط یافتن 2 برتری یافتن، پیشی گرفتن، اولویت یافتن، رجحان یافتن
    تفوهدهان گشودن & لب فروبستن 2 به زبان آوردن، به سخن آمدن، سخن‌گفتن، لب به سخن گشودن & سکوت کردن، خاموش ماندن
    تفویض1 تسلیم، نقل‌وانتقال، واگذاری 2 سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن 3 اختیار & جبر
    تفویض شدنواگذار شدن، محول شدن، سپرده شدن
    تفویض کردنتسلیم کردن، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن، محول کردن
    تفهیم1 آموختن، آموزش دادن، 2 حالی کردن، فهماندن 3 خاطرنشان کردن
    تقابل1 برابر شدن، رویارویی 2 تضاد، تناقض 3 روبرو شدن، روبروی هم‌قرار گرفتن
    تقاپرهیزگاری، تقوا، پرواپیشگی
    تقارب1 نزدیکی، هم‌گرایی & تباعد، واگرایی 2 به هم نزدیک شدن 3 اقتراب 4 برخورد، تلاقی
    تقارن1 قرین، مقارن، هم‌زمانی، نزدیکی، هم‌گرایی & تباعد 2 باهم‌قرین شدن 3 قرینه شدن
    تقاص1 انتقام، تاوان، تلافی، خون‌خواهی، دیه، عقاب، کفاره، کیفر، مجازات، معامله‌به‌مثل 2 تاوان گرفتن 3 معامله به مثل کردن
    تقاص پس دادنمجازات شدن، تاوان دادن، مکافات دیدن & تقاص گرفتن
    تقاص گرفتنانتقام‌گرفتن، تلافی کردن، تاوان گرفتن، معامله به مثال کردن
    تقاضا1 استدعا، التماس، تمنا، توقع، خواهش، درخواست، طلب، مراد، مسئلت & امر، حکم، دستور 2 درخواست کردن، متقاضی شدن
    تقاضا داشتندرخواست‌داشتن، خواهش کردن
    تقاضا کردن1 مستدعی بودن، خواهش کردن، درخواست کردن، متمنی بودن 2 مقتضی بودن، ایجاب کردن، اقتضا کردن
    تقاضامندخواهشمند، متمنی، متوقع، مستدعی
    تقاضانامهدرخواست، درخواست‌نامه
    تقاطع1 برخورد، تلاقی 2 چهارراه 3 یکدیگر را قطع کردن، برخورد کردن & تباعد
    تقاعد1 بازنشستگی، کناره‌گیری & اشتغال 2 تعامل 3 توقف 4 درنگی، سستی
    تقبل1 پذرفتاری، پذیرش، تعهد، تکفل، ضمان، ضمانت، قبول، کفالت، گردن‌گیری 2 پذیرفتن 3 به‌عهده گرفتن، قبول کردن
    تقبیح1 بدگویی، زشت‌شماری، سرزنش، شماتت، ملامت & تحسین 2 رد، بدگفتن، 3 زشت داشتن، زشت شمردن & نیکوشمردن
    تقبیلبوسه زدن، بوسیدن، بوسه‌دادن، ماچ کردن
    تقدس1 پارسایی، پاکی، تبارک، تقوا، تنزه، زهد، قدوسیت 2 پاک بودن، منزه شدن
    تقدم1 اولویت، برتری، پیش‌دستی، پیشی، ترجیح، رجحان، سبق، مزیت & تاخر 2 پیش افتادن، پیش بودن، پیش رفتن، جلو رفتن، پیشی جستن، پیشی گرفتن
    تقدیر1 سرنوشت، قدر، قضا، مشیت الهی، مقدر & تفویض 2 امتنان، تشویق، سپاسگزاری، ستایش، قدردانی & توبیخ 3 قسمت، نصیب، طالع، بخت 4 مرگ، اجل 5 عاقبت کار، فرجام
    تقدیرگراقدری‌مشرب، قدری، قدریه، جبری‌مسلک & تفویض‌گراقدری‌مشربی، جبری‌مسلکی & تفویض‌گرایی
    تقدیم1 اهدا، پیش‌کش، تسلیم، نثار 2 اهدا کردن، پیش‌کش کردن، هدیه دادن 3 پیش انداختن 4 پیش فرستادن 5 نزدیک‌بودن 6 مقدم داشتن
    تقدیم کردن1 اهدا کردن، پیش‌کش کردن، هدیه دادن، دادن، تقدیم‌داشتن 2 برتری دادن، ترجیح دادن، مقدم‌داشتن
    تقدیمیصفت 1 اهدایی، پیش‌کش، هدیه 2 تقدیم‌شده
    تقرب1 خویشی، قرب، نزدیکی 2 تقریب & تباعد، بیگانگی
    تقریبتقریب1 تخمین، نزدیکی 2 زمینه‌سازی 3 نزدیک‌سازی 4 نزدیک کردن 5 نزدیک بودن
    تقریبیبه‌تقریب، تخمینی، غیردقیق & دقیق، تحقیقی
    تقریر1 ابراز، اظهار، بیان، گفتار & تحریر، ترقیم 2 اقرار، خستو 3 ادا، تلفظ & تحریر، ترقیم 4 بیان کردن، اظهار کردن، گفتن، سخن راندن & نوشتن 5 اقرار کردن، خستو کردن & انکار کردن
    تقریر کردنبیان کردن، اظهار کردن، سخن راندن، گفتن
    تقریض1 بریدن، قطع کردن 2 شعر گفتن 3 مدح کردن، ذم کردن
    تقریظ1 تحسین، تمجید، ثنا، ستایش، مدح & تنقید 2 ستودن، تمجید کردن، ستایش کردن، مدح کردن & نکوهیدن، نکوهش کردن
    تقسیطقسطبندی، قسطقسط
    تقسیط کردن1 قسطبندی کردن 2 قسطقسط کردن 3 قسطپرداختن
    تقسیم1 انشعاب، پخش، توزیع 2 بخش، تسهیم، قسمت 3 تجزیه 4 بخش کردن & ضرب کردن 5 قسمت کردن، توزیع کردن
    تقسیم‌پذیربخش‌پذیر & بخش‌ناپذیر، تقسیم ناپذیر
    تقشیر1 پوست کندن 2 مغز ازپوست جدا کردن
    تقصیراثم، بزه، جرم، حرج، خبط، خطا، خطیئه، ذنب، گناه، معصیت، وبال 2 قصور، کوتاهی 3 عیب 4 کوتاه کردن، 5 سستی ورزیدن، کوتاهی کردن، قصور ورزیدن 6 خطا کردن
    تقصیرکارخطاکار، مقصر & بی‌گناه، مبرا
    تقطیر1 چکاندن، چکانیدن، قطره‌قطره چکاندن 2 جدا کردن (ماده فرار ازغیر فرار)، عرق گرفتن، عرق‌گیری کردن
    تقطیع1 برش، قطع 2 هجابندی 3 کوتاه‌گویی 4 بریدن، پاره‌پاره کردن، قطعه‌قطعه کردن 5 هجابندی کردن 6 کوتاه گفتن
    تقعرگود شدن، مقعر بودن & تحدب
    تقلا1 اهتمام، تلاش، جهد، زحمت، سعی، کوشش، مجاهدت & اهمال، تکاهل 2 غلت 3 غلتیدن
    تقلا کردن1 تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تک‌ودو کردن، دست‌وپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن & سستی کردن 2 دست و پا زدن 3 غلت زدن، غلتیدن
    تقلب1 تزویر، جعل، دغل‌کاری، شید، غش، قلب، نادرستی 2 دگرگون شدن، قلب شدن 3 واژگون شدن
    تقلب کردنحقه زدن، دغلی کردن، دغل‌بازی کردن، نیرنگ ورزیدن، نادرستی کردن
    تقلبیبدل، بدلی، جعلی، ساختگی، شهروا، غشی، قلابی، قلب، مجعول، مغشوش، غشی & اصلی، حقیقی، واقعی
    تقلیدآمیزمقلدانه، آمیخته‌به تقلید، کورکورانه، تقلیدی، تقلیدگونه
    تقلید1 ادا، مقلدی، مقلدگری 2 پیروی، دنباله‌روی 3 پیروی کردن، تبعیت کردن
    تقلید کردن1 پیروی کردن، تبعیت کردن 2 مقلد شدن 3 ادای کسی‌را در آوردن 4 کار کسی را الگو قرار دادن
    تقلیدیبدل، بدلی، عوضی
    تقلیل دادنکاستن، کم کردن، کاهش دادن & افزودن
    تقلیل1 کاهش، کسر & تکثیر، تزاید 2 کاستن، کاهش دادن & کم کردن
    تقنین1 قانونگزاری 2 قانون‌وضع کردن، قانونگزاری کردن
    تقوااتقا، پارسایی، پرواپیشگی، پروادار، پرهیزگاری، تدین، تقدس، تورع، دیانت، دینداری، زهد، عفاف، فضیلت، ورع & ناپارسایی
    تقویت1 استحکام، استوارسازی، پشتیبانی، تحکیم تشدید، تشیید، نیرودهی، نیرومندی 2 تایید، ترهیب & تضعیف، شقی
    تقویت کردن1 نیرومند ساختن، قوی کردن 2 مقاوم ساختن، استحکام بخشیدن 3 تحکیم بخشیدن 4 پشتیبانی کردن، حمایت کردن
    تقویم1 ارزیابی، برآورد، تخمین 2 سالنامه، سال‌نما، گاه‌نامه
    تقیپرهیزگار، باتقوا، تقواپیشه، متقی، پرواپیشه، خداترس & بی‌تقوا
    تقید1 پای‌بندی، تعهد 2 پابند شدن، مقید بودن & رها شدن
    تقیید1 وابسته، مقید، محدود 2 مقید ساختن، بند نهادن، در بند کردن 3 نگاه‌داشتن
    تکاپو1 پویه، تک‌ودو، 2 تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش 3 جستجو، تفحص
    تکاثر1 مال‌اندوزی 2 افزونی، فراوانی 3 افزون گشتن، فراوان شدن
    تکاثف1 تراکم، غلظت، فشردگی & متخلخل 2 چگالی 3 انبوهی، فراوانی 4 متکاثف شدن، فشرده شدن، متراکم‌شدن & متخلخل شدن
    تکاسل1 تن‌آسایی، تن‌پروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی & تلاش، جدیت، جهد 2 کاهلی نمودن، سستی کردن، کاهلی کردن، سستی ورزیدن & جهد کردن، کوشیدن 3 کسل شدن
    تک افتادنجدا شدن، جداماندن، تنها شدن، تنها ماندن، دور افتادن
    تکافوبس‌بود، بسندگی، کفاف، کفایت & کمبود
    تکالیف1 وظایف، وظیفه‌ها، تکلیف‌ها 2 مشق‌ها، تمرینات، تمرین‌ها 3 بایدها و نبایدها 4 مشقات، سختی‌ها، مشقت‌ها
    تکان1 جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان & سکون 2 تزلزل
    تکان خوردن1 جم‌خوردن، حرکت کردن، جنبیدن 2 منقلب شدن، به‌هیجان آمدن 3 هول کردن، هراسیدن 4 به‌اهتزاز درآمدن
    تکان دادن1 لرزاندن، به‌لرزه درآوردن 2 جنباندن، حرکت دادن 3 منقلب کردن 4 متوجه ساختن، به خود آمدن
    تکاندن1 جنباندن، حرکت‌دادن، تکان دادن، تکانیدن 2 ستردن
    تکاورصفت 1 پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده 2 تازنده، دونده 3 تیزرفتار، اسب تندرو
    تکاهلاهمال، پشت‌گوش‌اندازی، تعلل، تنبلی، سستی، غفلت، مسامحه
    تکایاتکیه‌ها، حسینیه‌ها، مکانهای عزاداری، تعزیه‌خانه
    تکبر1 افاده، برتنی، تبختر، تفرعن، خودبزرگ‌بینی، خودبینی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، صلف، غرور، فیس، کبر، گردن‌کشی، لاف، نازش، نخوت & فروتنی 2 افاده کردن، کبر ورزیدن، بزرگ‌منشی کردن
    تکبیر1 اله اکبر گفتن 2 بزرگ‌شمردن (خدا)، خدا را به بزرگی یاد کردن
    تک‌پرانصفت فاحشه(غیررسمی)، روسپی (غیررسمی)، بلایه، زن‌نانجیب، نانجیبه
    تک‌تکبه تفکیک، جداجدا، فردفرد، یکی‌یکی & جمع
    تکصفت 1 تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه & جفت، زوج 2 عزب، مجرد 3 تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش & پاتک، دفاع 4 دو، دویدن 5 بی‌نظیر، بی‌مثل، بی‌همال، بی‌مانند، فرید، وحید 6 ته، قعر 7 اندک، قلیل، کم
    تکثر1 بسیاری، تعدد، وفور، فراوانی، کثرت 2 بسیار شدن، زیاد شدن
    تکثیر1 ازدیاد، افزایش & تقلیل 2 ازدیاد یافتن، افزایش یافتن، افزون کردن & کاهش یافتن، کم شدن
    تک‌خالصفت 1 آس، برگ‌برنده، ورق برنده 2 برجسته، ممتاز
    تکدر1 آزردگی، دل‌آزردگی، دل‌تنگی، کدورت 2 تیره شدن، کدرشدن 3 دل‌تنگ شدن، دل‌آزرده شدن، رنجیدن 4 رنجاندن، اذیت کردن، آزار رساندن
    تکدی1 دریوزه، دریوزگی، دریوزه‌گری، سوال، صدقه‌خواهی، کدیه، گدایی 2 گدایی کردن
    تکدی کردنگدایی کردن، دریوزگی کردن
    تکذیب1 انکار، رد & تایید، تصدیق 2 انکار کرن، دروغ شمردن & تایید کردن، تصدیق کردن
    تکرار1 بازگویی، تکریر، واگویی 2 ازسرگیری، اعاده، تجدید، دوباره‌کاری 3 تمرین، مرور، ممارست 4 بسامد 5 بازگو کردن، بازگفتن 6 دوباره انجام‌دادن، مکرر کردن
    تکراریدوبارگی، مکرر
    تک‌رو، تکرو1 خودسر، خودمحور 2 جمع‌گریز، جماعت‌گریز 2 تنهارو
    تکریربازگویی، تکرار، تکرر
    تکریم1 احترام، اعظام، اکرام، بزرگ‌داشت، تجلیل، تعظیم، توقیر، حرمت، سپاس‌داری، کرنش، مدح & تحقیر 2 گرامی‌داشتن، اکرام کردن
    تکسر1 خرد شدن، ریزریزشدن، شکستن 2 ضعف، ناتوانی
    تکفلفعل 1 تعهد، تقبل، ضمان 2 کفالت، سرپرستی 3 کفالت کردن، کفیل شدن، متعهد شدن، پایندانی کرن، به‌عهده‌گرفتن
    تکفین1 کفن کردن، کفن‌پوشاندن 2 کفن‌پوشانی
    تکلبوریا، حصیر
    تکلف1 اشکال، تجمل، تشریفات 2 تعارف 3 رنج 4 سرسنگینی 5 به‌خود رنج دادن 6 خودنمایی کردن
    تکلم1 اختلاط، حرف، صحبت، گپ، گفتار، گفتگو، مکالمه 2 سخن‌گفتن، گپ زن، گفتگو کردن، مکالمه کردن & استماع، گوش دادن
    تکلم کردنحرف‌زدن، صحبت کردن، گپ زدن، گفتگو کردن & استماع کردن
    تکلمهپیوست، تتمه، تحشیه، تعلیقه، ضمیمه، متمم، مکمل
    تکلیفاسم 1 رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه 2 مشق 3 بلوغ 4 سخت، شاق، زحمت فوق‌العاده 5 اصرار، تاکید 6 مصادره 7 به‌رنج افکندن 8 به گردن‌گذاشتن 9 به سن بلوغ رسیدن
    تکلیف کردن1 به گردن‌گذاشتن 2 موظف ساختن، مجبور کردن، وادار کردن، مکلف ساختن 3 اصرار کردن، تاکید کردن
    تکمه1 دکمه، دگمه 2 سوئیچ، کلید
    تکمیل1 اتمام، اکمال، پایان، ختم، رسایی، کمال 2 کامل کردن، تمام کردن، به‌پایان رسانیدن
    تکنوکراتفن‌سالار
    تکنوکراسیفن‌سالاری
    تکنولوژی1 فن‌آوری، فن‌شناسی، دانش فنی 2 صنعت، صنعتی
    تکنیسین1 فن‌آور، فنی، کارگر ماهر 2 صنعتگر 3 متخصص
    تکنیک1 صنعت، فن 2 روش، راه‌کار، شیوه 3 فنی
    تک‌وپو1 تکاپو 2 تاخت 3 تلاش، تقلا، کوشش، جهد، سعی
    تک‌وتاجنب‌وجوش، تحرک، تلاش، فعالیت، تک‌وپو، تکاپو
    تک‌وتوک1 کم، نادر، بسیارکم، اندک، انگشت‌شمار، قلیل، معدود 2 پراکنده & کم‌وبیش
    تک‌ودوتک‌وپو، تقلا، تکاپو، تلاش، کوشش
    تکوین1 آفرینش، ایجاد، پیدایش، تشکیل، خلقت 2 آفریدن، ایجاد کردن، خلق کردن، هستی بخشیدن
    تکه‌پارهاسم اجزا، تکه‌تکه، قطعه‌قطعه 3 مرقع
    تکه1 پاره، جزء، خرده، قسمت، قطعه، لخت 2 خرد، ریزه 3 لقمه 4 تیکه، لعبت، زن زیبا 5 چیز جالب 6 باب دندان 7 نصیب، قسمت
    تکه‌تکهجزء‌جزء، قسمت‌قسمت، قطعه‌قطعه، بریده‌بریده، پاره‌پاره
    تک‌یاختهتک‌سلولی
    تکی1 تنها 2 به تنهایی
    تکیدن1 لاغر شدن 2 دویدن، تاختن 3 جنبیدن
    تکیدهلاغر، رنجور، باریک
    تکیه1 اتکا، اطمینان، اعتماد، پناه‌گاه 2 تعزیه‌خانه، حسینیه 3 تاکید، اصرار 4 فشار
    تکیه کردن1 اعتماد کردن، اطمینان کردن 2 اتکا کردن، متکی‌شدن 3 تکیه زدن 4 اصرار ورزیدن، تاکید کردن
    تکیه‌گاه1 بالش، متکا، مخده، 2 اتکا، نقطه اتکا، گرانیگاه 3 پشت‌وپناه، پشتیبات، حامی 4 تکیه‌گه
    تگرکیخچه
    تلائمسازگاری، سازواری
    تلازمفعل التزام، وابستگی، همراهی & لازم و ملزوم یکدیگر بودن، همراه‌بودن
    تلاشاهتمام، تقلا، تکاپو، جدیت، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، مجاهدت، مساعی & تن‌آسانی، تنبلی
    تلاش کردنکوشیدن، جدیت به خرج دادن، کوشش کردن، سعی کردن
    تلاشگرفعل فعال، ساعی، پرتلاش، زحمت‌کش، پرکار
    تلاشی1 انهدام، پاچیدگی، پاشیدگی، پراکندگی، پوسیدگی، نیستی 2 ازهم‌گسیختن، متلاشی شدن
    تلاطم1 تموج، 2 تنش، جنب‌وجوش، جنبش، هیجان 3 به‌هم برآمدن، 4 به هم خوردن
    تلافی1 انتقام، تقاص، جبران، جزا، خون‌خواهی، سزا 2 تاوان، غرامت & عفو، جبران کردن
    تلافی‌جوصفت انتقام‌جو، تقاص‌گیر، منتقم & معفو
    تلافی‌جوییانتقام‌جویی، کین‌توزی، کین‌کشی & عفو
    تلافی درآوردنانتقام گرفتن، تقاص گرفتن
    تلاقی1 برخورد 2 دیدار، ملاقات 3 اصطکاک، تقاطع، تماس، 4 به‌هم‌رسیدن، دیدار کردن
    تلالو1 برق، تابش، جلا، جلوه، درخشش، درخشندگی، زرق‌وبرق 2 فروزش، فروغ لمعان 3 برق زدن، درخشیدن
    تلامیذتلامذه، تلمیذها، طلاب، محصلین & اساتید، معلمین
    تلاوت1 ترتیل، خوش‌خوانی، قرائت، نرم‌خوانی 2 خواندن، قرائت کردن
    تلاوتگرقاری، مقری، قرآن‌خوان
    تلبث1 ایست، توقف، درنگ، مکث 2 درنگ کردن، توقف کردن
    تلبس1 جامه‌پوشی 2 آمیختگی، ابهام، تلبیس 3 جامه پوشیدن، لباس‌پوشیدن، ملبس شدن 4 مبهم شدن، آمیخته‌شدن 5 اشتباه شدن
    تلبیس1 آمیختگی، تدلیس، تهویه، حیله، دروغ‌پردازی، دسیسه، نیرنگ، مکر، تزویر، خدعه، ریا، نیرنگ‌سازی 2 نیرنگ ساختن 3 حقیقت‌پوشی
    تلبیه1 لبیک گفتن 2 لبیک‌گویی
    تل1 پشته، تپه، رش، نجد & هامون 2 انبار، خرمن 3 توده، انباشتگی 4 امرد، مزلف
    تلخ‌روتندمزاج، ترشرو، بدعنق، بدخو
    تلخ1 زننده، ناخوش، ناخوشایند، ناگوار & خوش، گوارا 2 مر & پرحلاوت، خوش، شیرین 3 حزین، غمناک، غمگین 4 اخمو، بداخلاق، عبوس 5 باده، شراب، می
    تلخ‌کام1 ناخوش‌روزگار & شیرین‌کام 2 نامراد، ناامید، ناکام & مرادمند، شیرین‌کام 3 بدبخت، شوربخت، سیه‌گلیم & خوش‌بخت
    تلخ‌کامیناکامی، نامرادی، محرومیت & شیرین‌کامی
    تلخناک1 ناگوار، سخت، تعبناک 2 بسیار تلخ & شهدآمیز، شهدآلود
    تلخیص1 اجمال، اختصار، ایجاز، خلاصه، 2 خلاصه‌نویسی، خلاصه‌گویی، کوتاه‌سازی، مجمل 3 خلاصه کردن، مختصر کردن & تطویل، اطناب
    تلخیx‌l‌a‌t[اسم 1 مرارت، ناخوشی، ناگواری & خوشی، شیرینی 2 بدخلقی & خوشی، شیرینی
    تلذذ1 تمتع، حظ، کیف، لذت 2 لذت بردن
    تلسکوپدوربین رصدخانه، دوربین نجومی & میکروسکپ، ذره‌بین، ریزبین
    تلطف1 رافت، عطوفت، لطف، ملاطفت، مهربانی، مهرورزی، نرمی & خشونت، درشتی 2 مهربانی کردن، ملاطفت کردن، نرمی کردن، لطف کردن & خشونت‌ورزیدن
    تلطیف1 لطیف‌سازی، ملایم‌سازی 2 لطیف کردن، ملایم ساختن 3 زیبا ساختن، دلپذیر ساختن
    تلفات1 ضایعات 2 1 مرگ‌ومیرها 3 کشته‌شدگان
    تلف1 اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیف‌ومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک 2 نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن 3 هلاک گردانیدن
    تلف شدناز بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن
    تلفظ1 ادا، بیان، تقریر 2 گویش 3 ادا کردن، سخن گفتن
    تلفظ کردنادا کردن، ملفوظ ساختن
    تلف کردن1 ضایع کردن، تباه کردن، از بین بردن، نابود کردن 2 پایمال کردن، حیف و میل کردن، به هدر دادن، هدر دادن 3 خراب کردن، فاسد کردن 4 هلاک کردن، کشتن
    تلفنچیمتصدی تلفن، اپراتور
    تلفیف1 پیچیدن، لفاف کردن 2 در هم پیچیدن 3 در نوردیدن 4 تناسب
    تلفیقآمیختگی، آمیزش، پیوند، ترکیب & تفصیل
    تلقی1 برداشت، تعبیر، تفسیر، دریافت، نگرش 2 برخورد، تماس، دیدار، ملاقات 2 پذیرش، درک، فراگیری 3 پذیرفتن، قبول کردن 4 آموختن، فراگرفتن 5 برخورد کردن، ملاقات کردن
    تلقیح1 آبستنی، باروری، بارورسازی، لقاح 2 آبله‌کوبی، واکسیناسیون 3 مایه زدن، واکسن زدن 4 گشن دادن، گشن‌سازی 5 آبستن کردن
    تلقی شدن1 برداشت‌شدن، درک شدن، فهمیده شدن 2 ارزیابی شدن & تلقی کردن
    تلقی کردن1 برداشت کردن 2 ارزیابی کردن، ذهنیت داشتن
    تلقین1 القا 2 فهماندن، آموختن 3 فرازبان دادن، یاد دادن
    تلقین کردن1 القا کردن 2 آموختن، تعلیم دادن، تفهیم کردن
    تلکهاخاذی، باج‌ستانی، گوش‌بری
    تلمبارانبار، انباشته، توده، تلنبار
    تلمبهپمپ
    تلمذ1 دانشجویی، شاگردی، طلبگی، علم‌آموزی & استادی، معلمی 2 شاگردشدن، شاگردی کردن 3 تحصیل کردن، درس‌خواندن & درس دادن
    تلمیحاستعاره، اشاره، ایما، تعریض، تمثیل، کنایه & تصریح
    تلمیذدانش‌آموز، شاگرد، طلبه، محصل & استاد، معلم
    تلنبار1 انباشته، توده، کپه 2 پر، لبریز
    تلنبار کردنانباشتن، انباشته کردن، کپه کردن
    تلواسهاضطراب، التهاب، اندوه، بی‌تابی، بی‌قراری، تشویش
    تلوتلوپس، پی، دنبال
    تلونتبدل، تغیر، تنوع، رنگارنگی، سالوس، ظاهرنمایی
    تلویجتلویح1 اشاره، تعریض، کنایه، 2 اشاره کردن، نشان دادن & تصریح
    تلویحیغیرصریح، ضمنی، تلمیحی & تصریحی
    تلهبند، پهند، تور، جال، دام
    تله‌پاتی
    تلهف1 افسوس، تاسف، دریغ، 2 غم خوردن، دریغ ورزیدن، افسوس‌خوردن
    تمارضاظهار کسالت، بیمارنمایی، ناخوش‌نمایی
    تماس1 ارتباط، رابطه، مراوده 2 برخورد، تلاقی 3 لمس 4 مالش 5 پیوستگی، نزدیکی 6 بسودن
    تماشاچیبیننده، تماشاگر، شاهد، ناظر، نظاره‌گر، نظارگی
    تماشا کردندید زدن، نظاره کردن، نگاه کردن
    تماشاگاهتفرجگاه، تفریحگاه، تماشاگه، منظر، منظره، نزهت‌گاه
    تماشاگربیننده، تماشاچی، ناظر، نظاره‌گر، نظارگی، نگران & بازیگر
    تماشا1 نظاره، نظر، نگاه، نگرش 2 تفرج، سیاحت، سیر، گردش، گشت‌وگذار، گلگشت
    تماشاییاسم 1 پرشور، جالب، زیبا 2 سرگرم‌کننده، مشغول‌کننده & خسته‌کننده 3 دیدنی 4 بیننده، تماشاچی
    تمام& جزئی، جزئتمامتتماماً، جمعاً، کلاً، همگی، همه
    تمامقید 1 تماما، جمعناتمام، ناقص 3 اختتام، پایان، ختم 4 جمله، عموم، همگی، همه 5 کل، هر 6 بس، بسیار، زیاد، فراوان 7 بی‌کم‌وکاست & ناقص 8 بسنده، کافی
    تمام‌ناشدنیپایان‌ناپذیر & تمام‌شدنی
    تمامیتتام، تمام، کلیت
    تمامیت‌خواهصفت انحصارطلب، انحصارجو، انحصارگرا، کلیت‌خواه، تمام‌گرا
    تمامیت‌خواهیانحصارجویی، انحصارطلبی، انحصارگرایی، کلیت‌خواهی
    تمایز1 اختلاف، تباین‌تفاوت، فرق & تماثل 2 وجه ممیزه، شاخصه 3 جدا کردن 4 جدا بودن، تفاوت داشتن
    تمایز داشتنفرق‌داشتن، متفاوت بودن، توفیر کردن، تفاوت‌داشتن
    تمایلآرزو، تعشق، توجه، خواهش، دلبستگی، رغبت، علاقه، علقه، عنایت، گرایش، میل، هوس & تنفر 2 گراییدن، متمایل‌شدن، میل کردن 3 خمیدگی 4 احساس، عاطفه
    تمایل داشتنخواهان‌بودن، میل داشتن، گرایش داشتن، رغبت داشتن، رغبت نشان دادن، متمایل بودن
    تمبکتنبک، ضرب & دایره‌زنگی
    تمتع1 استفاده، برخورداری، بهره‌وری، بهره‌مندی، تلذذ 2 برخوردار شدن، بهره بردن
    تمثال1 تصویر، عکس، نقش 2 پیکر 3 تندیس، مجسمه، تن‌سان
    تمثیل1 صورت، نگاره، نماد 2 تعبیر، افسانه، حکایت، قصه، داستان، مثل 3 مثال آوردن، 4 تشبیه کردن
    تمجمج1 جویده‌جویده‌حرف زدن، من‌ومن کردن 2 تانی، درنگ، مکث 3 سخن نامفهوم گفتن
    تمجید1 آفرین، تحسین، تعریف، ثنا، ستایش، مدح، مرحبا & هجو 2 تحسین کردن، تعریف کردن، ستودن & هجو کردن، هجا گفتن، بد گفتن، بدگویی کردن
    تمدن1 شهرنشینی، مدنیت 2 ثقافت، فرهنگ 3 فرهیختگی 4 شهرنشین‌شدن
    تمدید1 ادامه، تداوم 2 کشش، کشیدگی 3 تداوم بخشیدن 4 دراز کردن، کشیدن
    تمر1 خرما 2 نخل هندی، خنجه 3 آب مروارید
    تمرد1 تجاسر، تخطی، تخلف، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردن‌کشی، نافرمانی، یاغیگری & فرمانبرداری 2 سرپیچی کردن، سرکشی کردن، طغیان‌ورزیدن، عصیان ورزیدن، گردن‌کشی کردن، نافرمانی کردن & فرمان بردن، فرمان‌برداری کردن، رام بودن، تسلیم بودن
    تمرد کردنسرپیچی کردن، گردن‌کشی کردن، عصیان ورزیدن، طاغی‌شدن، سرکشی کردن، نافرمانی کردن & فرمان‌برداری کردن، مطیع بودن
    تمرکز1 مرکزیت 2 مرکزگرایی
    تمرگیدن1 نشستن 2 خوابیدن
    تمرین1 تکرار، مرور، ممارست 2 مشق، تکلیف 3 آشنا کردن، عادت‌دادن، ورزش 4 آزمایش، 5 رزمایش، مانور 6 ورزش کردن، ورزیدن 7 نرم کردن
    تم1 زمینه، مایه، مطلب، مضمون، درون‌مایه، موضوع، مبحث 2 ملودی اصلی
    تمساحنهنگ
    تمسخرآمیزتمسخرآلود، ریشخندآمیز، طنزآمیز، مسخره، مسخره‌آلود، مسخره‌آمیز & تحسین‌آمیز
    تمسخر1 استهزا، تیبا، ریشخند، فسوس، لودگی، مسخره 2 ریشخند کردن، مسخره کردن، دست انداختن 3 شوخی، لودگی
    تمسخر کردن1 دست انداختن، دست گرفتن 2 به‌مسخره گرفتن، ریشخند کردن، مسخره کردن، استهزا کردن & تحسین کردن
    تمسک1 اعتصام، بهانه، پناه‌بری، تشبث، توسل، دستاویزسازی 2 چنگ‌زدن، درآویختن، دستاویز قرار دادن، چسبیدن، تشبث کردن، متشبث شدن
    تمسک جستنمتشبث شدن، دستاویز قرار دادن، متوسل شدن، تشبث کردن
    تمشیتاسم 1 اداره، راه‌اندازی، رهبری، مدیریت، 2 راندن، راه‌انداختن، سروسامان دادن 3 سامان‌دهی، سامان‌بخشی
    تمکن1 تعین، تمول، تنعم، توانگری، ثروت، دارایی، دولت، مال، مکنت، منال & افلاس، تهیدستی، فقر 2 جاه، مقام، منزلت 3 توانایی، قدرت & ناتوانی 4 جاگرفتن، جاگیر شدن 5 منزلت یافتن، جاه‌ومقام‌یافتن 6 توانا شدن & ناتوان شدن
    تمکین1 انقیاد، تسلیم & تمرد، سرپیچی، عصیان، یاغیگری 2 اطاعت، پیروی، تبعیت، فرمانبرداری، متابعت & نافرمانی 3 احترام، بزرگداشت 4 سازگاری 5 به‌فرمان بودن، فرمان بردن، متابعت کردن & سرکشی کردن 6 سازگار بودن & ناسازگاربودن، ناسازگار
    تملق‌آمیزچاپلوسانه، مداهنه‌آمیز، تملق‌آلود، متملقانه
    تملق1 تبصبص، تصلف، چاپلوسی، چرب‌زبانی، ریاکاری، زبان‌به‌مزدی، سالوس، مجیز، مجیزگویی، دم‌لابه، مداهنه، موس‌موس 2 چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن، مجیز گفتن، مداهنه کردن، لابه کردن
    تملق‌گوصفت چاپلوس، چرب‌زبان، زبان‌بمزد، متملق، مجیزگو، مداهنه‌گر
    تملک1 استملاک، تحصیل، تملیک، تصاحب، تصرف 2 دارایی، مالکیت 4 دارا شدن، صاحب شدن، مالک شدن، به تصاحب‌درآوردن، به‌چنگ آوردن & از کف دادن، ازدست دادن
    تمناآرزو، استدعا، التماس، تقاضا، خواهش، درخواست، غبطه، نیاز
    تمنا کردنآرزو کردن، آرزومند بودن، متمنی بودن، التماس کردن، خواهش کردن، درخواست کردن
    تمنیاتآرزوها، تمناها، التماس‌ها، آمال، خواهش‌ها، درخواست‌ها، تقاضاها، آرزومندی‌ها
    تموجموج زدن، مواج بودن & 1 طوفانی شدن 2 آرام شدن (دریا)
    تموز1 تابستان، صیف، فصل‌گرما & زمستان، شتا 2 ماه‌اول تابستان، تیرماه
    تمول1 استطاعت، تمکن، تنعم، ثروت، دارایی، مال، مکنت، منال، وسع & فقر، نداری 2 توانگری، ثروتمندی، مالداری 3 توانگر شدن، دارا شدن، مالدار شدن، ثروتمندشدن & مفلس شدن، ورشکستن، ورشکسته‌شدن
    تمهید1 آمادگی، آماده‌سازی، تدارک، تدبیر، تهیه، چاره، زمینه‌سازی، مقدمه‌چینی 2 آماده کردن، آراستن، فراهم کردن 3 زمینه‌سازی کرن، مقدمه چیدن 4 گسترانیدن، هموار کردن، پهن کردن
    تمهیلمهلت‌دهی، فرصت‌دهی
    تمیز1 پاک، پاکیزه، طاهر، طیب، منقح، نظیف & کثیف 2 امتیاز، بازشناسی، تشخیص، تمییز 3 فراست، هوش 4 بازشناختن 5 فرق گذاشتن، متمایز ساختن
    تمیز دادن1 بازشناختن، تشخیص دادن، درک کردن، فهمیدن 2 متمایز ساختن، امتیاز قایل شدن
    تمیز کردنپاک کردن، پاکیزه گردانیدن، نظیف کردن & کثیف کردن
    تمیزیz‌i‌m‌a‌t[اسم پاکی، نظافت & کثافت
    تمییز1 بازشناسی، تشخیص، تعیین، تفکیک 2 بازشناختن 3 فرق گذاشتن، تشخیص دادن 4 تفکیک کردن، جدا کردن
    تن‌آسابی‌حال، بی‌عار، بی‌غیرت، تنبل، تن‌پرور، خوشگذران، کاهل، لاقید، لش & کوشا
    تن‌آسان1 آسوده، مرفه 2 راحت‌طلب، رفاه‌زده & سخت‌کوش 3 خوشگذران، عیش‌طلب 4 تندرست، سالم 5 تن‌آسا، تنبل، تن‌پرور & تلاشگر، زرنگ، ساعی
    تن‌آسانی1 آسایش، آسودگی 2 تنبلی، کاهلی & تلاش، تلاشگری، سخت‌کوشی 3 خوش‌گذرانی، رفاه، رفاه‌زدگی
    تن‌آسایی1 تنبلی، تن‌پروری، کاهلی، لاقیدی & کوشایی، تلاشگری، جهد 2 رفاه‌جویی، رفاه‌طلبی
    تنازع1 دعوا، ستیز، کشمکش، منازعه، نزاع 2 باهم پیکار کردن، باهم ستیز کردن، باهم نزاع کردن
    تناسب1 خویشاوندی، سازگاری، سنخیت، مناسبت، نسبت، وفاق، هم‌آهنگی 2 نسبت داشتن، خویش بودن 3 متناسب بودن، برازیدن & ناسازگاری، ناهماهنگی
    تناسب داشتن1 متناسب بودن، سازگار بودن، هم‌آهنگ بودن 2 سنخیت داشتن
    تناسخ1 نسخ 2 انتقال نفس 3 ابطال 4 باطل کردن، زایل کردن، نسخ کردن 5 تغییر یافتن، گشتن 6 منتقل شدن (روح)، حلول، تجسد، تجسم
    تناسل1 توالد، تولید مثل، خلق، زادوولد، زه‌وزا، زایش 2 فرزند زادن، زادوولد کردن، فرزند زادن
    تناظر1 تشابه، قرینه 2 مباحثه، مناظره 3 مناظره کردن، باهم بحث ومجادله کردن 4 به‌یکدیگر نظر کردن
    تنافر1 انزجار، بیزاری، نفرت‌زدگی، دل‌زدگی، رمیدگی، ناسازی، نفرت & تمایل 2 ازهم رمیدن، از هم بیزاری جستن، دوری جستن & متمایل شدن، راغب گشتن
    تنافس1 خودنمایی، تظاهر 2 رقابت، هم‌چشمی 3 خودنمایی کردن 4 رقابت کردن، هم‌چشمی کردن
    تناقص‌آمیز1 نقیض، مغایر 2 متضاد، متناقص
    تناقض1 تخالف، تضاد، ضدیت، مغایرت، منافات ناسازگار 2 ناسازگاربودن، ضدیکدیگر بودن
    تناوب1 بسامد، توالی، نوبت 2 نوبت گذاشتن، نوبتی کار انجام دادن 3 متناوب بودن
    تناوربزرگ‌جثه، تنومند، جسیم، درشت‌اندام، ستبر، عظیم‌الجثه، فربه، قوی‌هیکل & نزار
    تناوریتنومندی، جسامت، فربهی، قوت، نیرومندی & لاغری
    تناول1 خوردن، صرف کردن، میل، کردن، نوش کردن، 2 بر داشتن، گرفتن
    تنبانازار، سروال، شلوار
    تن1 بدن، پیکر، تنه، جثه، جسم، کالبد، هیکل & جان 2 شخص، کس، نفر 3 نفس & روح
    تنبکتمبک، دنبک، ضرب
    تنبل1 بچه‌ننه، بی‌حال، بی‌غیرت، تن‌زن، بی‌حال، بیکاره، تن‌آسا، تنبل‌باشی، تن‌پرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچ‌کاره & زرنگ، کوشا 2 درس‌نخوان
    تنبلیl‌a‌b‌n‌a‌t[اسم اهمال، تن‌آسانی، تن‌آسایی، تن‌پروری، سستی، کاهلی، مسامحه & زرنگی
    تنبه1 آگاهی، بیداری، هوشیاری & غفلت 2 بیدار شدن، هشیار شدن، آگاه شدن & غافل شدن، غفلت ورزیدن
    تنبیه1 تادیب، تعذیب، تعزیر، توبیخ، جزا، سیاست، عقاب، گوشمال، گوشمالی، مجازات، نسق & تشویق 2 بیدار کردن، هشیار ساختن 3 آگاه کردن، واقف کردن & غافل ساختن، باخبر گذاشتن 4 تادیب کردن 5 گوشمالی دادن، مجازات کردن & تشویق کردن
    تنبیه کردن1 مجازات کردن، گوشمالی دادن، تادیب کردن، توبیخ کردن 2 آگاه ساختن، واقف کردن 3 متنبه ساختن، بیدار کردن، هشیار کردن
    تن‌پروربی‌حال، بی‌عار، بی‌کاره، تن‌آسا، تنبل، تن‌پرست، خوش‌گذران، راحت‌طلب، تن‌آسان & زرنگ
    تن‌پروری1 بطالت، بی‌کارگی، تن‌آسانی، تن‌آسایی، کاهلی، راحت‌طلبی، تنبلی & سخت‌کوشی 2 خوش‌گذرانی
    تن‌پوشپوشش، ثوب، جامه، کسوت، لباس & پاپوش
    تنخواه1 کالا، متاع 2 اعتبار، 3 بودجه 4 پول، سرمایه، نقدینه، وجه
    تن دادن1 تسلیم شدن 2 تحمل کردن 3 پذیرفتن، قبول کردن 4 رضاشدن
    تندبادتوفان، طوفان & نسیم
    تندقید 1 برق‌آسا، سریع، شتابان & کند، بطی‌ء، آهسته 2 باحرارت، داغ 3 جلد، چابک، چالاک، فرز 4 قاطع 5 پرادویه، تیز 6 حاد 7 خشن، قوی 8 آتش‌مزاج، آتشین‌مزاج، تندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی & آرام، تندخو، خوش‌خلق، سلیم 9 پررنگ، سیر & ک
    تندپاتندپو، جلد، سریع‌السیر، شاطر
    تندپوتندپا، تیزپو، تیزتک، سریع & کندرو
    تندخلقیبداخلاقی، بدخلقی، تندمزاجی، عصبی & خوش‌خلقی
    تندخوآشفته‌خو، آتش‌مزاج، آتشی‌مزاج، بداخلاق، بدخلق، بدخو، تندخلق، تندمزاج، خشمگین، خشمناک، زشت‌خو، عصبانی، عصبی، غضبناک، کج‌خلق & سلیم، سلیم‌النفس، خوش‌خلق
    تندخوییبداخلاقی، بدخویی، تندمزاجی، سودا، سودایی، عصبانیت، عصبیت، غضب & خوش‌اخلاقی، خوش‌خلقی
    تندرآسمان‌غره، پخنو، رعد، غرش، غرشت، کنور، تندور & برق، صاعقه، عاصفه
    تن در دادن1 راضی‌شدن، رضایت دادن 2 تسلیم شدن 3 پذیرفتن، قبول کردن & رد کردن، نپذیرفتن
    تندرستسالم، صحیح‌المزاج، قبراق، نیکوحال، سرحال، صحت‌مند & بیمار، مریض، ناتندرست
    تندرستیسلامت، سلامتی، صحت، عافیت & بیماری، عارضه، ناخوشی
    تند رفتن1 اغراق کردن، مبالغه کردن 2 زود قضاوت کردن 3 نااندیشیده سخن گفتن
    تندرو1 بادپا، تیزپر، تیزتک، تیزرو، دونده، راهوار، سبک‌سیر، سریع، سریع‌السیر & کندرو 2 بی‌باک، بی‌پروا & ترسو، جبون 3 افراطی & میانه‌رو
    تندروی1 سرعت & کندروی 2 افراط & تفریط
    تندمزاجیتندخویی، سودا، عصبیت، عصبانیت، غضب & سلیم‌النفسی
    تندوتیز1 جلد، چالاک، فرز & کند 2 پرادویه & 1 کم‌ادویه 2 شیرین 3 عصبی & خوش‌خلق
    تندهوشباهوش، تیزهوش، سریع‌الانتقال & پخمه، کم‌هوش، کندهوش
    تندیسپیکر، پیکره، تصویر، تندیسه، قالب، کالبد، مجسمه، نگار & تابلونقاشی
    تندی1 سختی، شدت 2 پرخاش، تشدد، تغیر، حدت، خشونت، سورت، شدت، غضب، معاتبه & رفق، شکیبایی، مدارا، ملایمت 3 سرعت، شتاب & کندی 4 برندگی، تیزی 5 جلادت & بردباری
    تندیسگرمجسمه‌ساز & نقاش
    تندی کردن1 عصبانی‌شدن، خشمگین شدن 2 خشونت به خرج دادن، پرخاش کردن، پرخاشگری کردن
    تنزل1 تخفیف، کاهش 2 نزول & ترقی، صعود 3 فرود آمدن، پایین‌آمدن، نزول کردن & صعود کردن، ترقی کردن 4 کاهش یافتن، کم شدن
    تنزل یافتنکاهش‌یافتن، کم شدن & افزایش یافتن
    تنزه1 بی‌آلایشی، پاکی، تقدس 2 خرمی 3 پاک بودن 4 به‌گردش‌رفتن
    تنزیل‌خوراسم رباخوار، سودخوار، نزول‌خور
    تنزیلاسم 1 ربا، ربح، فرع، مرابحه، نزول 2 فرودآیی، 3 نازل شدن، 4 نازل کردن، فرو فرستادن
    تنزیه1 بی‌آلایشی، پاکدامنی، پاکی، طهارت، قداست 2 تهذیب 3 پالایش، پاک دانستن
    تنسک1 پارسایی، زهد 2 پارسا شدن، عابد شدن، زاهد شدن، زهد ورزیدن
    تنسه خروار، هزارکیلو
    تنسیق1 آراستگی، تنظیم، رتق‌وفتق، سامان‌دهی، نسق، نسق‌دهی، نظم 2 آراستن، ترتیب دادن، نظم دادن، نسق بخشیدن، به‌هم پیوستن
    تنش‌آلودبحرانی، ناآرام & آرام
    تنشاغتشاش، انقلاب، بحران، ناآرامی & آرامش
    تنش‌زابحران‌زا، ناآرامی‌زا، ناآرام‌کننده & تنش‌زدا
    تنظیفپاک‌سازی، پاکی، پاکیزگی، رفت‌وروب، نظافت
    تنظیف کردنتمیز کردن، پاک کردن، نظیف کردن، نظافت کردن، رفت‌وروب کردن
    تنظیم1 انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتب‌سازی، نظم، نظم‌دهی، 2 مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادن & نابسامان کردن
    تنظیم کردننظم دادن، منظم کردن، بسامان کردن، مرتب کردن
    تنعم1 بی‌نیازی، تمکن، تمول، توانگری، ثروتمندی، دارایی، دولتمندی، غنا، مالداری، مکنت، نعمت & فقر 2 تن‌آسانی، نازپروردگی 3 رفاه‌زدگی، شادخواری 4 نیک‌زیستن 5 به‌نعمت رسیدن، متنعم بودن & فقر
    تنفرآمیزانزجارآمیز، انزجارآور، بیزاری‌زا، مشمئزکننده، منزجرکننده، نفرت‌زا، نفرت‌آلود، نفرت‌انگیز، نفرت‌بار & محبت‌آمیز، رغبت‌انگیز
    تنفرآورتنفرزا، نفرت‌انگیز، نفرت‌بار، نفرت‌زا & رغبت‌انگیز، رغبت‌زا، مهرانگیز، مهربار
    تنفر1 اشمئزاز، انزجار، بیزاری، دل‌زدگی، نفرت & میل، گرایش 2 بیزار بودن، رمیدن، منزجر بودن، نفرت داشتن & گرایش داشتن، متمایل بودن، رغبت داشتن
    تنفس1 استنشاق، دم‌وبازدم، شهیق، 2 نفس کشیدن، دم زدن، استنشاق کردن
    تنفس کردن1 نفس‌کشیدن، دم زدن، نفس زدن 2 شهیق & زفیر
    تنفیذ کردن1 نافذگردانیدن 2 اجرا کردن، روان کردن(حکم، فرمان) 3 امضاء کردن (حکم، فرمان) 4 استوار گردانیدن، تایید کردن 5 نفوذ کردن
    تنقلاتنقل و آجیل، شب‌چره
    تنقیح1 اصلاح، پیراستگی، تهذیب، تصحیح 2 اصلاح کردن، پاکیزه‌گردانیدن، پیراستن، تهذیب کردن (کلام)، خالص‌گردانیدن
    تنقیدایرادگیری، انتقاد، عیب‌جویی، نقادی 1 & تحسین، ستایش 2 تایید
    تنقیه1 لایروبی 2 اماله، حقنه 3 لایروبی کردن 4 پاک کردن
    تنک1 کم‌پشت، کم‌حجم & انبوه، پرحجم، پرپشت 2 اندک، کم & زیاد 3 پراکنده 4 رقیق & غلیظ 5 نازک، لطیف & کلفت، خشن 6 ناانبوه & انبوه
    تنکهشرت، شلوار کوتاه، زیرشلواری کوتاه، نیم شلواری
    تنگآبخوری، شیشه، صراحی، کوزه، صراحیه، بلبله
    تنگاب1 کم‌آب & پرآب، 2 غلیظ & رقیق
    تنگاسم 1 باریک، کم‌پهنا، کم‌عرض & پهن، عریض 2 کوچک & بزرگ، فراخ 3 ریز، کوچک & گشاد 4 فروزین، دوال، فتراک 5 لنگه، عدل 6 جوال 7 تنگه، دروا، دره 8 محدود، & گشاد، فراخ 9 تنگاتنگ، نزدیک 01 بی‌فاصله، چسبیده، کیپ 1 1 اندک
    تنگ‌چشماندک‌بین، بخیل، تنگ‌نظر، کنس، گرسنه‌چشم، ممسک & دست‌ودل‌باز
    تنگ‌حوصله1 کم‌حوصله، ناشکیبا 2 کم‌ظرفیت & پرظرفیت
    تنگ‌دست، تنگدست1 بی‌بضاعت، بی‌چیز، تنگ‌عیش، تهیدست، فقیر، محتاج، مسکین 2 پریشان‌حال، مضطر & غنی، منعم، گشاده‌دست
    تنگ‌دستی، تنگدستیافلاس، بی‌پولی، بی‌چیزی، بی‌نوایی، تعسر، درماندگی، درویشی، ضراء، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، نداری & غنا، گشاده‌دستی
    تنگ‌دلافسرده، اندوهگین، پژمان، دلتنگ، دل‌فگار، ضجر، غمگین، غمین، محزون، مغموم، ملول & شاد، خرسند، مسرور
    تنگ‌راهتنگنا، کوره‌راه
    تنگ‌سالی، تنگسالیجدب، خشک‌سالی، غلا، قحطی، قحط & آب‌سالی
    تنگ‌عیشبیچاره، ندار، کم‌رزق و روزی، بی‌پول، بی‌نوا، تهی‌دست، دست‌تنگ، مفلس، بی‌چیز، تنگ‌دست، تنگ‌معاش، تنگ‌روزی & فراخ‌عیش
    تنگ‌عیشیافلاس، بیچارگی، بی‌نوایی، تهی‌دستی، بی‌چیزی، تنگ‌معاشی، عسرت، تنگ‌روزی، دست‌تنگی، تنگ‌دستی & فراخ‌عیشی
    تنگنا1 جای تنگ 2 قبر، لحد، گور 3 گرفتاری، محظور، مضیقه 4 بن‌بست، تنگ‌راه & فراخنا 5 تضییق، تنگی، ضیق، محدودیت & مخمصه 6 سختی، فشار
    تنگ‌نظربخیل، تنگ‌چشم، خسیس، دون، کم‌همت، کوته‌بین، کوته‌نظر، ممسک، نظرتنگ & بلندنظر
    تنگ‌نظری1 اندک‌بینی، کوته‌بینی & بلندنظری 2 حسادت، نظرتنگی
    تنگه1 باریکه، بغاز 2 باب، دربند 3 تنگ، دروا، دره
    تنگی1 تضییق، تنگنا، سختی، فشار & فراخی 2 عسرت، فاقه، فقر، فلاکت، نکبت & گشاددستی، فراخبالی 3 غلا، قحطسالی، قحط، کمیابی & وفور، برکت، آبسالی، فراوانی 4 کم‌پهنایی، باریکی، کم‌عرضی & گشادی
    تنور1 اجاق، کوره 2 محل‌پخت نان، کوره نان‌پز، کوره پخت نان
    تنورخانهآشپزخانه، مطبخ
    تنوره1 دودکش 2 لوله‌سماور، آتشدان 3 جنگ جامه، جوشن 4 معبرریزش آب بر پره‌های آسیا، آبراه 5 جوش، جامه جنگ
    تنوع1 نوع‌به‌نوع، گوناگونی، گونه‌گونی تلون، 2 واریته 3 گوناگون شدن
    تنوع‌طلب1 تنوع‌جو 2 تحول‌جو
    تنومند1 پرزور، توانا، پرقوت، قدرتمند، زورمند، قوی & کم‌زور، ناتوان 2 بزرگ، بزرگ‌جثه، تناور، جسیم، چاق، ستبر، عظیم‌الجثه، فربه، قوی‌هیکل، کلان & لاغر، نزار
    تنومندی1 پرزوری، توانایی، زورمندی، قدرتمندی & ناتوانی، کم‌زوری 2 جسامت، چاقی، فربهی، قوت، نیرومندی & لاغری
    تنویر1 روشن‌سازی، روشنگری 2 روشن کردن، روشن ساختن 3 نوره‌کشی 4 نوره، واجبی 5 نوره کشیدن، واجبی کردن
    تنها1 عزب، مجرد & متاهل، خانه‌دار 2 تک، فرد، فرید، منفرد، وحید، یکه، یگانه 3 فقط، لاغیر، منحصراً 4 بی‌همتا، طاق، مفرد، واحد 5 یک‌تنه 6 خلوت‌گزین، خلوت‌نشین
    تنه1 اندام، بدن، بدنه، تن، تنه، جسم، هیکل & سر 3 ساقه، ساقه اصلی درخت، کنده، نون
    تنهایی1 اعتزال، انزوا، انفراد، عزلت، گوشه‌نشینی 2 خلوت 3 تجرد
    تنی1 بدنی 2 مربوط به تن 3 از یک پدر و مادر & ناتنی
    تنیدن1 تار بافتن 2 بافتن، تابیدن
    تنیدهبافته، منسوج، تابیده
    توابصفت 1 توبه‌پذیر، بخشاینده 2 توبه‌گر، توبه کننده، بازگشت‌کننده 3 توبه‌پرست
    توابع1 متعلقات، وابسته‌ها 2 حومه‌ها 3 اطراف 4 پیروان، چاکران 5 پی‌آمدها، نتایج 6 تابع‌ها
    تواتر1 ترادف، ترتب، تسلسل، توالی 2 فرکانس، بسامد
    تواجدبه وجد آمدن، وجد کردن، شور نمودن
    توارث1 ارث بردن، به هم‌ارث دادن، به ارث رسیدن، از هم ارث بردن 2 ارثی، موروثی
    تواری1 دربه‌دری 2 اختفا 3 دربه‌در شدن 4 پنهان شدن
    توازن1 برابری، تعادل 2 قرینه، موازنه 3 هم‌سنگی، هم‌وزنی 4 تناسب، موزونی
    توازی1 محاذات 2 برابر شدن، هم‌سود شدن 3 مقابل گردیدن، مقابل هم بودن، محاذی هم بودن
    تواضع1 افتادگی، خاکساری، خشوع، خضوع، خفض جناح، شکسته‌نفسی، فروتنی، نرم‌خویی & تفرعن 2 فروتنی کردن، خاشع بودن، خاضع بودن & تفرعن ورزیدن، تکبر کردن، کبر ورزیدن
    تواضع کردن1 فروتنی کردن، خضوع کردن 2 تعظیم کردن، ادای احترام کردن
    توافق1 آشتی، سازش، سازگاری، هم‌دلی 2 موافقت 3 اتحاد، وفاق، وفق 2 سازگار شدن، سازش کردن، متفق شدن، متحد شدن & مخالفت، ناسازگاری
    توافق داشتنسازگاربودن، با هم ساختن، هم‌آهنگ بودن
    توافق کردنبه توافق‌رسیدن، سازش کردن، موافقت کردن، سازگارشدن
    توالت1 آرایش، بزک 2 آب‌ریزگاه، بیت‌الخلاء، حاجت‌گاه، خلا، دست‌شویی، کابینه، مبال، مبرز، مستراح
    توالت کردنآرایش کردن، بزرگ کردن، خود را آراستن
    توالد1 تناسل، تولید مثل، زادن، زادوولد، زایش 2 تولیدمثل کردن، زادوولد کردن
    توالی1 تسلسل، تناوب، تواتر 2 پیاپی رسیدن، دمادم شدن
    توانا1 پرقدرت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند 2 باقدرت، متنفذ، مقتدر & ناتوان
    توان1 استطاعت، استعداد، انرژی، تاب، تحمل، توانایی، رمق، زور، طاقت، قابلیت، قدرت، قوا، قوت، کارآیی، نیرو، وسع، یارا 2 قوه، نما
    تواناییاستطاعت، اقتدار، تسلط، توانمندی، پرتوانی، طاقت، عرضه، قدرت، قوا، قوه، مقاومت، نفوذ، نیرو، وسع & ناتوانی
    توحرف 1 اندرون، داخل، در، درون & برون، خارج 2 پرده، لایه 3 رشته، لا
    توانستنازعهده برآمدن، توانایی داشتن، درتوان داشتن، قدرت داشتن، یارستن
    توان‌سوزتحمل‌گداز، توان‌فرسا، طاقت‌سوز، طاقت‌فرسا
    توان‌فرساتحمل‌گداز، توان‌سوز، خسته‌کننده، سخت، شاق، طاقت‌سوز، طاقت‌فرسا، کمرشکن، ناتوان‌ساز، ناتوان‌کننده
    توانگر1 بی‌نیاز، تاجر، ثروتمند، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، مایه‌ور، متعین، متمکن، متمول، متنعم، مستطیع، مستغنی، منعم & فقیر، درویش 2 توانا، قادر، زورمند، قوی & ضعیف، ناتوان
    توانگریاستطاعت، بی‌نیازی، تمکن، تنعم، دارایی، دولتمندی، غنا & فقر
    توانمند1 توانا، زورمند، قوی، نیرومند & ناتوان 2 باقدرت، متنفذ، بانفوذ
    توانمندی1 انرژی، زور، قدرت، قوه، 2 زورمندی، نیرو، نیرومندی & ناتوانی 3 نفوذ
    توامانm‌a’o‌t[اسم باهم، جنابه، دوقلو، همزاد
    توام1 با، باهم، همراه 2 جفت، هم‌زاد
    توبرهخرجین، کیسه بزرگ
    توبه‌آمیزانابت‌آمیز
    توبهاستغفار، انابت، انابه، پشیمانی
    توبه‌داراسم پشیمان، تائب، تواب، توبه‌کار، نادم
    توبه‌کارصفت پشیمان، تائب، توبه‌دار، نادم
    توبیخ1 تنبیه، گوشمالی، مجازات & تشویق 2 سرزنش، شماتت، قدح، مواخذه، مذمت، ملامت، نکوهش 3 نکوهیدن، سرزنش کردن & ستودن، مدح کردن
    توبیخ شدن1 سرزنش شدن، شماتت شدن، ملامت شدن 2 تنبیه شدن، مجازات شدن
    توبیخ کردن1 نکوهیدن، سرزنش کردن، ملامت کردن 2 تنبیه کردن، مجازات کردن
    توپ1 گوی لاستیکی 2 گلوله 3 آتشبار، سلاح جنگی، جنگ‌افزار سنگین ودور برد 4 طاقه 5 تشر، معاتبه
    توپ‌وتشرپرخاش‌تهدیدآمیز، تهدید عتاب‌آمیز
    توپیدندرشتی کردن، عتاب کردن، کردن، پرخاش کردن & نواختن، ملایمت‌به خرج دادن
    توتتود، درخت توت
    توتستانتوتزار
    توتک1 نی‌لبک 2 طوطی 3 نان‌قندی 4 گنجینه
    توتیا1 اکسید روی، سنگ سرمه 2 بلوط دریایی 3 خارپشت دریایی
    توجع1 اندوهمندی، تالم، دردمندی، دردناکی & سلامت 2 دردناک شدن، دردمند شدن، نالیدن
    توجه1 تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش 2 پرستاری، تیمار، دل‌سوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت 3 اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، مبالات، محل، مراعات، ملاحظه، وقع 4 پروا 5 تمایل، میل 6 نگهداری 7 روی کردن، روی آوردن 8 تیمار داشتن، غمخواری
    توجه کردن1 التفات کردن، اعتنا کردن، مراعات کردن، رعایت کردن 2 روی آوردن 3 تیمار داشتن، غم‌گساری کردن، غم‌خواری کردن 4 دل‌سوزی کردن 5 دقت کردن
    توجیه1 تبیین، تشریح، توضیح، شرح 2 موجه‌سازی 3 دلیل‌تراشی 4 روی‌آوری 5 روی آوردن
    توچالیخچال طبیعی
    توحش1 بربریت، سبعیت، وحشیگری 2 نافرهیختگی 3 وحشی شدن & تمدن
    توحید1 اقرار به یگانگی خدا کردن، ایمان به وحدانیت خدا داشتن، به یکتایی‌خدا ایمان آوردن، خدا را یگانه دانستن 2 یکی‌شمردن 3 یگانه کردن، یگانه دانستن
    توخالیپوچ، پوک، مجوف، میان‌تهی & پر
    تودار1 آب‌زیرکاه، موذی 2 حیله‌گر، محیل، مکار، نیرنگ‌باز 3 دورو، ریاکار 4 ظاهرساز 5 خوددار
    تودد1 دوستی، محبت، وداد 2 دوست شدن، دوستی کردن، اظهار دوستی کردن
    تودل‌برو1 جذاب، دوست‌داشتنی 2 ملیح، بانمک 3 شیرین‌حرکات
    تودماغیخیشومی، غنه‌ای
    توده1 انبوه، پشته، تلمبار، خرمن، کومه 2 جمهور، خلق، عامه، عوام، مردم 3 گروه، نجد & فرد 4 جمع
    توده‌شناسیفولکور
    تودیع1 بدرود، خداحافظی، وداع 2 بدرود گفتن، خداحافظی کردن، وداع کردن 3 امانت‌گذاری، ودیعه 4 ودیعه‌گذاشتن
    تودیع کردنخداحافظی کردن، وداع کردن، بدرود گفتن
    توراسم 1 تله، جال، دام 2 تار، تیره 3 سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت
    تورعفعل 1 پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورع & ناپارسایی 2 پارسا بودن 3 پرهیختن، پرهیز کردن، تقوا پیشه کردن
    تور کردن1 به دام انداختن، شکار کردن، صید کردن 2 رام کردن (جنس‌مخالف)
    تورم1 آماس، انتفاخ، برآمدگی، نفخ، ورم 2 آماس کردن، ورم کرن، آماسیدن 3 افزایش غیرمعقول قیمت‌ها
    تورهشغال
    توزیع1 پخش، پراکنش، 2 پراکندن، پخش کردن، پراکنده ساختن 3 بخش، تسهیم، تقسیم، قسمت
    توزیع کردن1 بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن 2 پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن
    توزین1 سنجیدن، وزن کردن، 2 سنجش
    توسری‌خورخفیف، خوار، ذلیل
    توسط کردنوساطت کردن، میانجیگری، واسطه شدن، وسیله شدن
    توسط1 میانجیگری، وساطت 2 میانجیگری کردن، وساطت کردن 3 ازطریق، وسیله
    توسع1 فراخی، گشادگی 2 فراخ شدن، گشاده شدن، گسترده شدن، وسعت‌یافتن
    توسعه1 بسط، پیشرفت، عمران، گسترش، وسعت 2 بسط دادن، گسترش‌دادن، پیشرفت کردن
    توسعه‌طلبصفت امپریالیست، سلطه‌جو، سلطه‌طلب
    توسعه‌طلبیاستعمار، امپریالیسم
    توسعه‌یافتهآباد، پررونق، پیشرفته، مترقی & توسعه‌نیافته، عقب‌مانده
    توسل1 آویزش، اعتصام، تشبث، تمسک، دستاویز 2 دست به دامان‌شدن، متوسل شدن، دستاویز گرفتن
    توسل جستنمتوسل‌شدن، دست به دامان شدن، تشبث کردن
    توسناسم 1 اسب، باره، سمند، فرس 2 رام‌ناشدنی، سرکش، وحشی
    توسنیسرکشی، عصیان، وحشیگری
    توسیع1 گسترش‌دهی، وسعت‌دهی 3 وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن 3 توانگر شدن 4 فراخی، گشادی
    توشه1 آذوقه، ارزاق، برگ، جیره، خواربار، خوراکی، زاد، قوت، قوت‌لایموت، نوا 3 رزق، روزی 4 اندوخته، ذخیره 5 بار، بنه 6 ره‌توشه، زادراه
    توشیح1 امضا، توقیع 2 آراستن، زینت دادن، مزین کردن
    توصیف1 تشریح، تعریف، توضیح، شرح، وصف 2 ستایش کردن، ستودن، وصف کردن
    توصیه1 اندرز، پیشنهاد، سفارش، نصیحت، وصیت، وعظ 2 سفارش کردن 3 اندرز دادن، نصیحت کردن 4 وصیت کردن
    توصیه کردن1 سفارش کردن 2 نصیحت کردن، پند دادن، اندرز دادن
    توضیح1 ایضاح، بسط، تاویل، تبیین، تشریح، تعریف، تفسیر، تفصیل، توجیه، توصیف، روشنگری، روشن‌سازی، شرح 2 شرح دادن، بیان کردن، واضح ساختن
    توضیح دادنتشریح کردن، شرح دادن، واضح ساختن، آشکار کردن، بیان کردن
    توضیحیتبیینی، تشریحی، توصیفی
    توطئهاسباب‌چینی، تبانی، دسیسه، دوزوکلک، زمینه‌سازی، ساخت‌وپاخت، مقدمه‌چینی
    توطئه کردندسیسه کردن، ساخت‌وپاخت کردن، تبانی کردن، اسباب‌چینی کردن، مقدمه چیدن، مقدمه‌چینی کردن
    توطئه‌گراسم توطئه‌چی، توطئه‌کننده، دسیسه‌باز، دسیسه‌چی، دسیسه‌کار، دسیسه‌گر
    توطن1 اقامت‌گزینی، وطن‌گزینی 2 وطن گزیدن، وطن اختیار کردن، جا گرفتن
    توغتوق، درفش، رایت، علم
    توفانصفت 1 باد، تندباد، کولاک 2 غران، غوغاکنان
    توفغلغله، غوغا، فریاد
    توفیدن1 غریدن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن 3 شورش کردن، شورش کردن 3 جنبش کردن، نهضت به پا کردن
    توفیر1 افزوده شدن 2 اختلاف، افتراق، امتیاز، تباین، تفاوت، فرق، مبانیت، مغایرت & کاهش یافتن، کاستن 3 اضافه درآمد، سود، منفعت 4 مال‌اندوزی
    توفیر کردن1 تفاوت کردن، متفاوت بودن، فرق داشتن 2 افزودن 3 فایده بردن، سود بردن
    توفیقپیروزی، فیروزمندی، کامروایی، کامیابی، موفقیت & ناکامیابی
    توقع1 امید، انتظار، بیوس، تقاضا، چشم‌داشت، خواست 2 مدعا
    توقف1 ایست، بند، درنگ، لنگ، مکث، وقفه & پویایی 2 اطراق & کوچ 3 اقامت کردن، ماندن & عزیمت کردن 4 توقف کردن، درنگ کردن & حرکت کردن، شتافتن 5 ایستایی، رکود، سکون، فترت & تحرک
    توقفگاه1 ایستگاه، موقف، یام 2 پارکینگ، گاراژ
    توقیرفعل 1 احترام، بزرگداشت، تعظیم، تکریم 2 احترام گذاشتن، حرمت گذاشتن، بزرگ داشتن & تحقیر
    توقیعفعل 1 امر، امریه، امضا، پی‌نوشت، حکم، دستور، فرمان، منشور، مهر 2 امضا کردن (حکم، فرمان) 3 نشان گذاشتن، مهر کردن
    توقیف1 بازداشت، جلب، حبس، دستگیر، زندانی، محبوس & آزاد 2 ضبط 3 بازداشت کردن & آزاد کردن، رها ساختن 4 ضبط کردن، قبضه کردن
    توقیف شدن1 بازداشت شدن، حبس شدن، زندانی شدن 2 ضبط شدن، مصادره شدن
    توقیف کردنبازداشت کردن، جلب کردن، دستگیر کردن & رها کردن 2 حبس کردن، زندانی کردن، محبوس کردن & آزاد ساختن 3 ضبط کردن & واپس‌دادن، رفع توقیف کردن
    توکاجل، چکاوک، طرقه
    توکل1 اعتماد، پشتگرمی، تسلیم 2 به‌دیگری اعتماد کردن 3 تفویض کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، واگذاردن
    توکل کردن1 اعتماد کردن، 2 وکیل قرار دادن، وکالت دادن 3 تفویض کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، به امید خدا بودن
    توگوشیتپانچه، سیلی
    تولا1 دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی 2 امید & تبرا
    تولد1 زا، زایش، 2 میلاد، ولادت، زادروز 3 متولد 4 زادن & وفات 5 پیدایش، پیدایی، ظهور & افول
    توله1 نوزاد سگ، بچه سگ 2 نوزاد جانور
    تولیت1 سرپرستی 2 ولایت دادن، والی گردانیدن
    تولی1 تولا، دوستی، مودت، ولا 2 ولی قرار دادن 3 برگشتن، پشت کردن & تبری
    تولید1 پدیدآوری، زایش، توالد 2 زادن، زاییدن 3 ایجاد، خلق، فرآوری 4 فرآورده، محصول & مصرف
    تولید کردن1 پدیدآوردن، ایجاد کردن 2 فرآوردن 3 ساختن 4 خلق کردن
    تولیدگرصفت پدیدآورنده، زاینده، سازنده، مولد & مصرف‌کننده
    تولید مثلتناسل، زادوولد، زه‌وزا، زایش
    تومان1 تومن، ده ریال، ده‌قران، ده هزار دینار 2 ده هزار سرباز (امیرتومان= ده هزار سرباز)
    تومن1 تومان، ده ریال، ده قران
    تومورغده
    تون1 آتشخانه گرمابه، آتشدان‌حمام، گلخن 2 تار 2 & پود
    تونلدالان، زیرزمینی، دهلیز، راهرو، زیرگذر، نقب، سمج، راه زیرزمینی
    تونیاسم 1 تون‌تاب، کارگرگلخن، گلخن‌تاب 2 دزد، راه‌زن، عیار 3 آواره، خانه‌به‌دوش، دربه‌در
    تونیک1 بلوز بلند زنانه، جامه‌کوتاه زنانه 2 انرژی‌زا، محرک، مقوی 3 شربت تقویت‌کننده 4 نواخت‌دار (زبان‌ها) گرفتار شدن، به درد سر افتادن، موقعیت دشواریافتن در تنگنا گرفتار آمدن،
    توهم1 پندار، خیال، زعم، ظن، گمان، وهم & یقین 2 بیم، ترس، اضطراب، وحشت 3 پنداشتن، گمان کردن
    توهم‌زاوهم‌انگیز، اوهام‌زا & توهم‌زدا
    توهین‌آمیز1 اهانت‌آمیز، اهانت‌بار، موهن، وهن‌آمیز & احترام‌آمیز 2 بی‌ادبانه، غیرمحترمانه
    توهین1 اهانت، بی‌حرمتی، تحقیر، خوارداشت، وهن & تکریم 2 اهانت کردن، بی‌حرمتی کردن، خوار داشتن، وهن کردن & احترام گذاشتن 3 خوار شمردن 4 سست کردن
    توهین کردناهانت کردن، بی‌حرمتی کردن، وهن کردن، خوار داشتن & تکریم کردن، بزرگ داشتن
    تهاتر1 معامله پایاپای 2 دعوی باطل
    تهاتریپایاپای، مبادله متاع، معاوضه کالا
    تهاجمفعل 1 تاخت، تعرض، تک، حمله، شبیخون، هجوم، یورش & پدافند، دفاع 2 حمله کردن، هجوم بردن، تک زدن & دفاع کردن
    تهاجمی1 تعرض‌آمیز، یورش‌گونه 2 تهاجم‌کننده، مهاجم 3 مربوط به‌تهاجم
    تهافت1 سقوط، لغزش 2 افتادن، درافتادن 3 پیاپی افتادن
    تهاون1 اهمال، سستی، سهل‌انگاری، غفلت، مسامحه 2 اهمال کردن، سستی ورزیدن، سهل‌انگاری کردن، غفلت‌ورزیدن، 3 خوار شمردن & جدیت
    ته1 بن، بیخ، ریشه 2 پس 3 بنیاد 4 ژرفنا، عمق، قعر 5 آخر، انتها، پایین، زیر، منتهاالیه & رو، سر
    تهتک1 بی‌شرمی، پرده‌دری، رسوایی، هتاکی 2 رسوا شدن
    تهجداحیا، بیتوته، بیداری، شب‌بیداری، شب‌زنده‌داری، مساهرت
    تهجیهجی کردن، تفکیک‌حروف الفبا، جداسازی حروف الفبا
    تهدیدآمیزترساننده، توام‌با تهدید، رعب‌آمیز، رعب‌انگیز، مخوف
    تهدید1 ارعاب، انذار، بیم، تخویف، ترعیب، وعید 2 ترساندن، بیم دادن
    تهدید کردن1 مرعوب ساختن، ترساندن، بیم دادن 2 به مخاطره‌افکندن، به مخاطره انداختن، در معرض خطرقرار دادن
    تهذیب1 اصلاح، پاکی، پاکیزه‌سازی، پالایش، تربیت، تزکیه، تصفیه، مهذب‌سازی، پیراستگی 2 مهذب ساختن
    تهکم1 ریشخند، استهزا، مسخره، تمسخر 2 دست انداختن
    تهلکهمخاطره، مهلکه، نابودی، هلاکت
    تهلیل1 لااله‌الاالله گفتن 2 تسبیح کردن
    ته‌مانده1 باقی‌مانده، به‌جای‌مانده، بقایا، پس‌مانده 2 تفاله، درد
    تهمتاتهام، افترا، بهتان، دروغ، فریه، نمامی
    تهمتن1 دلاور، دلیر، شجاع، قوی، گرد، نیرومند 2 رستم
    ته‌نشستته‌نشین، درد، رسوب، لرد
    ته‌نشینته‌نشست، رسوب، درد
    تهنیت1 تبریک، درودگویی، شادباش، مبارک‌باد 2 شادباش گفتن، مبارک‌بادگفتن & تسلیت
    تهورآمیز1 بی‌باکانه، جسارت‌آمیز، دلاورانه، دلیرانه، گستاخانه & بزدلانه
    تهوربی‌باکی، بی‌پروایی، جرات، جسارت، 2 سرنترسی، دلاوری، دلیری & جبن
    تهوع‌آمیز1 تهوع‌آور، قی‌زا، مهوع 2 چندش‌آور، چندش‌زا
    تهوع‌آور1 تهوع‌آمیز، قی‌زا، قی‌آور، مهوع 2 مشمئزکننده، چندش‌زا
    تهوع1 استفراغ، دل‌آشوب، دل‌به‌هم‌خوردگی، شکوفه، غثیان، قی 2 استفراغ کردن، قی کردن
    تهی1 پوچ، تخلیه، خالی، خلاء & پر، مملو 2 عاری
    تهی‌دستبی‌بضاعت، بیچاره، بی‌چیز، بی‌نوا، تنگ‌دست، تهی‌دست، درویش، بی‌پول، فقیر، گدا، محتاج، مفلس، مفلوک، ناتوان، ندار، نیازمند، یک‌لاقبا & توانگر، دارا، غنی، متنعم، ثروتمند
    تهی‌دستیاستیصال، افلاس، بی‌چیزی، بی‌نوایی، تنگ دستی، درویشی، عسرت، فقر، گدایی، مسکنت، نداری & مکنت
    تهی‌سازیتخلیه
    تهیگاه1 لگن خاصره 2 دبر، کون، ماتحت
    تهی‌مایه1 بی‌سواد، بی‌علم 2 بی‌سرمایه، 3 مالباخته 4 بی‌پول، تنگدست
    تهی‌مغزاحمق، بی‌خرد، جلف، نادان & خردمند، کله‌دار
    تهیه1 آماده، اندوخته، پیش‌بینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تدارک، تدوین، ترتیب، تعبیه، تمهید، تنظیم، تیار، ذخیره، فراهم، مهیا 2 آمادگی، بسیج 3 آماده کردن، فراهم کردن، مهیا کردن
    تهییج1 اغوا، برانگیختگی، تحریک، تشویق 2 جنب‌وجوش، شور 3 شوق‌زدگی، هیجان‌زدگی 4 برانگیختن، به‌هیجان آوردن، شوراندن 5 به‌هیجان آمدن، برانگیخته شدن 6 هیجان‌زده کردن، به هیجان‌آوردن
    تیار1 آماده، تدارک، تهیه، فراهم، مهیا، حاضر 2 درست، کامل، صحیح
    تیار کردنآماده کردن، حاضر کردن، فراهم کردن، مهیا کردن
    تیپاi‌t[اسم اردنگ، اردنگی، پاسار، پشت‌پا، تک‌پا، ضربه‌پا، لچ، لگد
    تیپ1 یگان نظامی، سه گردان 2 جنس، صنف، سنخ، نوع 3 گروه 4 نمونه 5 وضع ظاهر، سرووضع، شیوه لباس پوشیدن
    تیتراژتیربندی، عنوان‌گذاری
    تیراژشمارگان، تعداد نسخه چاپ
    تیراژهرنگین‌کمان، قوس‌وقزح، تیراژی
    تیراندازتیرافکن
    تیراندازیرمی، شلیک، شلیک تیر، گلوله‌باران، مناضلت
    تیرباران1 تیراندازی، گلوله‌باران 2 اعدام
    تیردانترکش، تیرکش، جوله، کیش
    تیررس1 برد تیر 2 آماج، پرتاب
    تیرکدیرک، ستون چوبی 2 تیرکوچک
    تیرکشترکش، تیردان، جوله، کیش
    تیراسم 1 گلوله 2 پیکان، خدنگ، سهم، ناوک 3 گلوله فشنگ 4 عطارد 5 چوب 6 سرطان 7 تاریک، تیره، سیاه، کمرنگ 8 بهره، بخش، حصه، قسمت 9 چوب‌دار بام، دیرک (چادر، کشتی)، شاه‌تیر، حمال 01 مرد اول بازی 11 چوبک، وردنه
    تیرگی1 تاری، تاریکی، سیاهی، ظلمت & روشنایی 2 کدورت، کدورت خاطر، کین، کینه
    تیره‌بختبدبخت، تیره‌بخت، تیره‌روز، سیه‌روز، سیاه‌بخت، شوربخت، مفلوک & خوشبخت
    تیره‌بختیادبار، بدبختی، تیره‌بختی، سیه‌روزی، تیره‌روزی، شوربختی، فلاکت، نکبت & خوش‌بختی
    تیرهصفت 1 تاریک، تار، دیجور، ظلمانی، مظلم & روشن 2 اسود، سیاه، سیه‌فام، قره، کبود، کدر، مشکی 3 ابهام‌آمیز، مبهم 4 ایل، خاندان، طایفه، قبیله، قوم، نسل 5 جنس، گونه، نوع 6 منغص 7 مکدر، ملول، غمین، حزین، غمگین، گرفته، دژم، غمناک 8 گ
    تیره‌دل1 بدخواه، قسی‌القلب، & نیک دل، خیرخواه، مهربان 2 بدرای، بدسگال، تیره‌ضمیر، کوردل 3 گمراه، منحرف، نادرست
    تیره‌روزبداقبال، بدروزگار، سیه‌روز، شوربخت، مفلوک & خوش‌اقبال، خوش‌بخت
    تیره‌روزیبدبختی، سیه‌روزی، تیره‌بختی، شوربختی، فلاکت، نکبت & خوش‌بختی، نیک‌بختی
    تیره‌ضمیربدخواه، تیره‌دل، سیاه‌دل & روشن‌ضمیر
    تیره‌فامتیره‌رنگ، سیاه‌رنگ، تاریک، سیه‌فام، کدر & سپیدفام، سفیدرنگ
    تیزاباسید نیتریک، جوهر شوره
    تیزبازیزرنگی، رندی، فرصت‌طلبی سودجویانه، منفعت‌طلبی
    تیزبین1 تیزنظر، تیزنگر، دقیق، روشن‌بین، زیرک، کنجکاو 2 عاقبت‌اندیش، عاقبت‌نگر، مال‌اندیش 3 صائب‌نظر، باریک‌بین
    تیزپروازبلندپرواز، تندرو، تیزبال، تیزپر، سبک‌سیر
    تیزپوبادپا، تندپو، تندرو، سریع، تیزتک، سریع‌السیر & کندرو، کند
    تیزتکبادپا، تندرو، تیزرو، سریع‌السیر
    تیزتکچابک، تندرو، بادبا، تیزرو، تیزرفتار
    تیز1 تند، حاد 2 چابک، سریع 3 برا، بران، برنده & کند 4 پرادویه 5 تلخ‌مزه، گس 6 باد، ریح، گوز 7 باهوش، دقیق، هوشیار، زیرک & دیرفهم، کم‌هوش
    تیزچشم1 روشن‌بین، عاقبت‌بین، مال‌اندیش 2 تیزبین، دقیق، روشن‌بین
    تیزخاطرتیزطبع، تیزفهم، زیرک، هوشمند، هوشیار
    تیزرایتیزفهم، تیزهوش، دانا، داهی، زیرک، فهیم، هوشمند & کندهوش
    تیزروبادپا، تندرو، تیزتک، رهوار، سبک‌سیر، فرز & کندرو
    تیززبانچیره، ذلیق، بلیغ، فصیح، زبان‌آور & الکن، پریش‌زبان، زبان‌پریش، گنگ، اصم
    تیز شدن1 برنده شدن، براشدن 2 برانگیخته شدن، گوش به زنگ شدن 3 گستاخ شدن، بی‌پروا گشتن 4 مشتعل شدن، شعله‌ور شدن، پرلهیب گشتن 5 پرادویه شدن
    تیزفهمزیرک، سریع‌الانتقال، ذکی، هوشمند & دیرفهم، بیق، دیریاب
    تیزفهمیدها، ذکاوت، زیرکی، هوشمندی، هوشیاری & کندفهمی
    تیز کردن1 بران کردن، برنده کردن 2 تحریک کردن، برانگیختن 3 پرادویه کردن
    تیزگام1 بادپا، تیزرو، تندرو، تیزپا 2 تیزتک، سبک‌سیر 3 سریع، فرز
    تیزهوشتندهوش، تیزرای، زیرک، سریع‌الانتقال، عاقل، متفطن، متیقظ، هوشمند، هوشیار & کندهوش
    تیزهوشیذکاوت، زیرکی، سرعت انتقال، هوشمندی & کندهوشی
    تیزی1 برایی، برندگی & کندی 2 تندی 3 حدت، تندخویی، خشونت، غضب، قهر 4 دم، لبه
    تیشهتبر، چکش لبه‌تیز
    تیغ1 چاقو، حسام، خنجر، دشنه، سیف، شمشیر، قداره، قلیچ، کارد 2 خار، شوک 3 قله، ستیغ
    تیغ زدن1 تلکه کردن 2 شمشیر زدن 3 مجروح کردن
    تیغستانخلنگ‌زار، خارزار، خارستان
    تیغه1 دیواره نازک 2 قله‌کوه 3 لبه‌تیز (کارد، چاقو، شمشیر)
    تیفوسمحرقه
    تیقظ1 بیداری، هشیاری 2 بیدار شدن، هشیار بودن
    تیک1 حرکت عصبی و غیرارادی‌عضله صورت، انقباض ناگهانی و غیرارادی‌عضله 2 نشانه (خ)
    تیکه پراندنتیکه آمدن، مزه پراندن، تکه آمدن، متلک گفتن
    تیماج1 چرم 2 چرم‌دباغی‌نشده
    تیمار1 اندوه، غم 2 اندوه‌گساری، غم‌خواری 3 حضانت، سرپرستی 4 پرستاری، توجه 5 اندیشه، فکر
    تیمارداراسم پرستار، خدمت‌کار، غم‌خوار، مراقب
    تیمارداریپرستاری، حضانت، خدمت‌کاری، غم‌خواری
    تیمارداشت1 پرستاری، تیمار، بیمارداری 2 خدمت، مراقبت، مواظبت 3 غم‌خواری
    تیمارستانبیمارستان‌روانی، دارالمجانین، دیوانه‌خانه، دیوانه‌ستان
    تیمار کردن1 پرستاری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن 2 خدمت کردن 3 غم‌خواری کردن
    تیمارکشاندوه‌گسار، غم‌خوار، پرستار
    تیم1 اکیپ، باند، دسته، گروه 2 تعهد 3 غم‌خواری 4 کاروان‌سرا 5 اندوه، دل‌تنگی 6 آویشن
    تیمچه1 بازار، بازارچه، پاساژ، کاروان‌سرای کوچک
    تیمموضو یا غسل با خاک
    تیمنتبرک، خجستگی، فرخندگی، میمنت & گجستگی، نحوست 2 همایون داشتن، فرخنده شمردن 3 تبرک جستن
    تیمیگروهی، باندی، دسته‌جمعی & انفرادی
    تین‌ایجرنوجوان
    تینرمایع فرار رقیق‌ساز، مایع‌حلال و رقیق‌کننده رنگ
    تیوپ1 محفظه لوله‌ای (خمیردندان، چسب و ) 2 تویی لاستیک چرخ(اتومبیل، دوچرخه و )
    تیول1 ضیاع، ملک اربابی 2 اقطاع 3 قلمرو فرمانروایی، حیطه نفوذ
    تیه1 بادیه، بر، بیابان، صحرا & آبادی 2 سرگردانی، ضلالت، گمراهی 3 تکبر، خودبینی، خودپسندی & تواضع، افتادگی